رزاق:
رزاق کسی است که روزی و روزی خوران را آفریده و روزی را به آنان رسانده و اسباب بهره برداری از آن را برایتان آفریده است.
روزی او دو نوع است : روزی ظاهری جسمانی برای بدنها که همان خوراکیهاست. و روزی روحانی برای دلها که همان علوم و اسرار است و این از آن دیگری شریفتر است؛ زیرا مایه حیات ابدی است و اولی مایه حیات بدنی است تا مدتی کوتاه . و هریک از این دو رقم روزی با مرگ اهلش قطع میشود و از همین رو جاهلان به مردگان توصیف شده اند در آیه و لا یستوی الحیات و لا الاموات. و زندگان با مردگان مساوی نیستند. و متولی این دو نوع روزی ، خود خدای سبحان است و روزی را بر هرکس بخواهد گسترش میدهد و بر هر کس بخواهد تنگ میگرداند.
بهره بنده از این اسم آن است که میان خدای متعال و بندگان واسطه رساندن روزی، اعم از دانشها و خوراکیها، باشد.
در حدیث آمده است کسی که مال را بیاندوزد و آنچه را که بدان مامور است با رضای خاطر ببخشد از جمله صدقه دهندگان است .
#علم_الیقین
#فیض_کاشانی
رزاق کسی است که روزی و روزی خوران را آفریده و روزی را به آنان رسانده و اسباب بهره برداری از آن را برایتان آفریده است.
روزی او دو نوع است : روزی ظاهری جسمانی برای بدنها که همان خوراکیهاست. و روزی روحانی برای دلها که همان علوم و اسرار است و این از آن دیگری شریفتر است؛ زیرا مایه حیات ابدی است و اولی مایه حیات بدنی است تا مدتی کوتاه . و هریک از این دو رقم روزی با مرگ اهلش قطع میشود و از همین رو جاهلان به مردگان توصیف شده اند در آیه و لا یستوی الحیات و لا الاموات. و زندگان با مردگان مساوی نیستند. و متولی این دو نوع روزی ، خود خدای سبحان است و روزی را بر هرکس بخواهد گسترش میدهد و بر هر کس بخواهد تنگ میگرداند.
بهره بنده از این اسم آن است که میان خدای متعال و بندگان واسطه رساندن روزی، اعم از دانشها و خوراکیها، باشد.
در حدیث آمده است کسی که مال را بیاندوزد و آنچه را که بدان مامور است با رضای خاطر ببخشد از جمله صدقه دهندگان است .
#علم_الیقین
#فیض_کاشانی
هر که گردد پاک طينت محرم دلها شود
هر که در خون صاف گردد قابل مينا شود
از دهانِ گل شنيدم بر سر بازار گفت: هر که با ناکس نشيند عاقبت رسوا شود
#صائب_تبریزی
هر که در خون صاف گردد قابل مينا شود
از دهانِ گل شنيدم بر سر بازار گفت: هر که با ناکس نشيند عاقبت رسوا شود
#صائب_تبریزی
گرم تو زهر دهی چون عسل بیاشامم
به شرط آن که به دست رقیب نسپاری
تو میروی و مرا چشم و دل به جانب توست
ولی چه سود که جانب نگه نمیداری
#سعدی
به شرط آن که به دست رقیب نسپاری
تو میروی و مرا چشم و دل به جانب توست
ولی چه سود که جانب نگه نمیداری
#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گوهر بحر بی کران ماییم ،
گاه موجییم و گاه دریاییم
ما به آن آمدیم در عالم،
تا خدا را به خلق بنماییم...
##حضرت_شاہ_نعمت_اللہ_ولی
گاه موجییم و گاه دریاییم
ما به آن آمدیم در عالم،
تا خدا را به خلق بنماییم...
##حضرت_شاہ_نعمت_اللہ_ولی
پشت این پنجره
جز هیچ بزرگ،هیچی نیست.
قصه اینجاست که باید بود،باید خواند
پشت این پنجره ها باز هم باید ماند،
ونباید که گریست
باید زیست.
#حسین_پناهی
جز هیچ بزرگ،هیچی نیست.
قصه اینجاست که باید بود،باید خواند
پشت این پنجره ها باز هم باید ماند،
ونباید که گریست
باید زیست.
#حسین_پناهی
چی میتونه غم انگیزتر از
این بیتِ #شهریار باشه:
" آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست..."
این بیتِ #شهریار باشه:
" آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی
کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست..."
دیدی که رسوا شد دلم http://taranehhayeman.blogsky.com/
مرضیه
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی
بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی
بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحبدل کنم
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او
در کوی جان منزل کند
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم
از فتنه ی گردون رهی
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
خواننده: #مرضیه
شاعر:رهی معیری
آهنگساز: علی تجویدی
دستگاه: آواز دشتی
غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی
بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی
بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحبدل کنم
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او
در کوی جان منزل کند
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم
از فتنه ی گردون رهی
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
خواننده: #مرضیه
شاعر:رهی معیری
آهنگساز: علی تجویدی
دستگاه: آواز دشتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به قصد خلقت عالم قلم گرفت آنگاه
گذاشت نقطه با را و گفت بسمالله
به نقطه خیره شد و چیز دیگری ننوشت
بر آن تکامل بیحد فراتری ننوشت...
گذاشت نقطه با را و گفت بسمالله
به نقطه خیره شد و چیز دیگری ننوشت
بر آن تکامل بیحد فراتری ننوشت...
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من
سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشق
دل نخواهم جان نخواهم آن من کو، آنِ من
همچو ابرم رو ترش از غیرت شیرین خویش
روی همچون آفتابت بس بود برهان من
رو مگردان یک زمان از من که تا از درد تو
چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدان من
تا خموشم من ز گلزار تو ریحان می برم
چون بنالم عطر گیرد عالم از ریحان من
چون بپوشد جعد تو روی تو را ره گم کنم
جعد تو کفر من آمد روی تو ایمان من
مولانا جلال الدین بلخی ـ دیوان کبیر شمس، غزل 1946
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من
سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشق
دل نخواهم جان نخواهم آن من کو، آنِ من
همچو ابرم رو ترش از غیرت شیرین خویش
روی همچون آفتابت بس بود برهان من
رو مگردان یک زمان از من که تا از درد تو
چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدان من
تا خموشم من ز گلزار تو ریحان می برم
چون بنالم عطر گیرد عالم از ریحان من
چون بپوشد جعد تو روی تو را ره گم کنم
جعد تو کفر من آمد روی تو ایمان من
مولانا جلال الدین بلخی ـ دیوان کبیر شمس، غزل 1946
چشم خاکی را به خاک افتد نظر
بادبین چشمی بود نوعی دگر
(مثنوی/دفتر دوم)
آنان که چشم ظاهر بین دارند در این دنیا تنها آنچه را عیان است می بینند و چشم بر امور غیر آشکار بسته اند.
هر چه را به وضوح دیده شود باور دارند و غیر آن را انکار می کنند.
مولانا تمثیل وزیدن باد را برای بیان این مفهوم به کار می برد: وقتی باد می وزد و خاک در هوا می پراکند، عده ای که چشم ظاهربین دارند تنها خاک را می بینند؛ اما باطن بینان هم خاک را می بینند و هم باد را مشاهده می کنند.
آنان به ظاهر اکتفا نمی کنند و به اصل و باطن این دنیا هم نظر دارند.
خداوند خالق این عالم است اما عیان نیست مانند همان نسیمی که نهان است اما در حقیقت علت بلند شدن خاک است.
دكتر علی منهاج
بادبین چشمی بود نوعی دگر
(مثنوی/دفتر دوم)
آنان که چشم ظاهر بین دارند در این دنیا تنها آنچه را عیان است می بینند و چشم بر امور غیر آشکار بسته اند.
هر چه را به وضوح دیده شود باور دارند و غیر آن را انکار می کنند.
مولانا تمثیل وزیدن باد را برای بیان این مفهوم به کار می برد: وقتی باد می وزد و خاک در هوا می پراکند، عده ای که چشم ظاهربین دارند تنها خاک را می بینند؛ اما باطن بینان هم خاک را می بینند و هم باد را مشاهده می کنند.
آنان به ظاهر اکتفا نمی کنند و به اصل و باطن این دنیا هم نظر دارند.
خداوند خالق این عالم است اما عیان نیست مانند همان نسیمی که نهان است اما در حقیقت علت بلند شدن خاک است.
دكتر علی منهاج
يكي از جاذبه هاي گردشگري شيراز كه مي تونم بگم آرامش و زيباييش برابري مي كنه با خيلي از لوكيشن هاي شناخته شده، موزه سنگ هفت تنانه.😍
جايي كه قدمتش به چندین سده پیش از زندیه برمی گردد.
راستي عكس هارو ورق بزنيد و از نقاشي هاي روي ديوار غافل نشيد چون هركدوم بيانگر يك داستانه
توي اين باغ مقبرههای عارفان رو داريم كه یکی از دلایل اهمیت این باغ است.
این موزه در اصل، گنجینه ای از سنگ های تاریخی است که می توانید سنگ های متعلق به سدههای سوم تا یازدهم هجری قمری را ببینید.
جايي كه قدمتش به چندین سده پیش از زندیه برمی گردد.
راستي عكس هارو ورق بزنيد و از نقاشي هاي روي ديوار غافل نشيد چون هركدوم بيانگر يك داستانه
توي اين باغ مقبرههای عارفان رو داريم كه یکی از دلایل اهمیت این باغ است.
این موزه در اصل، گنجینه ای از سنگ های تاریخی است که می توانید سنگ های متعلق به سدههای سوم تا یازدهم هجری قمری را ببینید.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
😊☺️
این استیکرها و ایموجی ها
به جای ما می خندند .
به جای ما اشک می ریزند .
به جای ما می بوسند .
به جای ما خیره می شوند .
به جای ما اخم می کنند .
به جای ما مراسم آشتی کنان راه
می اندازند و به جای ما به رابطه ها
ادامه می دهند.
این شکلک ها قاتل کلماتند .
آنها تمام کلمه ها را کشتند و حالا یک گوشه نشسته اند و به دنیایی که برای
خودمان ساخته ایم ، پوزخند می زنند.
قبل از به دنیا آمدن این شکلک ها ، آدمهای مهربانتری بودیم.
17July روز جهانی ایموجی
😍😊🤗🤗
این استیکرها و ایموجی ها
به جای ما می خندند .
به جای ما اشک می ریزند .
به جای ما می بوسند .
به جای ما خیره می شوند .
به جای ما اخم می کنند .
به جای ما مراسم آشتی کنان راه
می اندازند و به جای ما به رابطه ها
ادامه می دهند.
این شکلک ها قاتل کلماتند .
آنها تمام کلمه ها را کشتند و حالا یک گوشه نشسته اند و به دنیایی که برای
خودمان ساخته ایم ، پوزخند می زنند.
قبل از به دنیا آمدن این شکلک ها ، آدمهای مهربانتری بودیم.
17July روز جهانی ایموجی
😍😊🤗🤗
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واسونک خوشکل شیرازی
جینگ و جینگ ساز میاد....
جینگ و جینگ ساز میاد....
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• ترانه اصیل شیرازی شاه ویزویزک
خواننده#خالق_صالحی
آهنگساز#بابک_پیرمرادی
ترانه سرا#مریم_دانشفرد
امیدوارم از شنیدن این ترانه لذت ببرید😍😍
خواننده#خالق_صالحی
آهنگساز#بابک_پیرمرادی
ترانه سرا#مریم_دانشفرد
امیدوارم از شنیدن این ترانه لذت ببرید😍😍
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند، نشد
آه! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه زلفت گرهای باز کنم
به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد
#فاضل_نظری /
#کتاب
آه! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه زلفت گرهای باز کنم
به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد
#فاضل_نظری /
#کتاب