معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای باد بامدادی
خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی
پیغام دوست دادی


خواهم که بامدادی
بیرون روی به صحرا
تا بوستان بریزد
گل ‌های بامدادی

#سعدی

با آرزوی روزی سرشار از مهر و دوستی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
َ
عشق را احکامی بسیار مختلف و متضاد
است و هیچ یک از قوای انسان، احکام
عشق را برنمی‌تابد،
مگر این که بتواند همراه با احکام متضاد عشق، در تحول و دگرگونی مدام باشد.
و تنها
قلب است که این توان را دارد.

شیخ‌محی‌الدین‌ابن‌عربی
َ
اگر دســـتم رســـد روزی
که انصاف از تو بستانم
قضــای عـهد ماضــی را
شــبی دسـتی برافشانم

چنانت دوسـت می‌دارم
که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و
من صــــــــــبر از تو نتوانم


▪️سعدی
@rasm_mehr
علیرضا قربانی- دریای بی‌پایان
▪️دریای بی‌پایان
▪️علیرضا قربانی

به دریایــی درافتادم
که پایانش نمی‌بینم
کسی را پنجه افکندم
که درمانش نمی‌دانم


▪️سعدی
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای

چون نباشد عشق را، پروایِ او
او چو مرغی مانَد بی پَر، وایِ او!

من چگونه هوش دارم پیش و پس؟!
چون نباشد نورِ یارم، پیش و پس؟!

مثنوی مولانا

عاشق خود پرده و حجابی است که تنها با معشوق حیات ابدی می یابد و بدون پروای حضور حضرت عشق همچون مرغ بی پر است.
اگر گوشه چشم معشوق به عاشق نباشد، عاشق با تکیه بر فکر و هوش خود بدون عنایت حضرت دوست به جایی نمی رسد.
رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد
غـم به کـناره می‌رود مه به کـنار می‌رسد
بــاغ سـلام می‌کــند ســرو قــیـام می‌کند
ســبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

حضرت مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انیمیشن شاد سیزده بدر😁☺️
با این امید که
روز خوبی داشته باشید

سیزده نوروز بر شما مبارک باد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فریدون_مشیری

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌
دل داد مرا که دلستان را بزدم
آن را که نواختم همان را بزدم

جانیکه بر آن زنده‌ام و خندانم
دیوانه شدم چنانکه جان را بزدم

#مولانای_جان
An Kist
Shahram Nazeri
تصنیف زیبای آن کیست

استادشهرام ناظری
خط سبزی به رُخ سبز، مرا کرد اسیر

دام همرنگ زمین بود، گرفتار شدم

#غنی_کشمیری🌱


سرسبز باشید🍃🍃
سبزه گره
ویگن
برای امروز 🌱💚

#ویگن
بحر طویل
سیزده بدر

سیزده روز گذشته است ز نوروز و در این روز فرخ زا که بود سیزده ی عید همه خلق اگر پیر توانند و اگر تازه جوانند برآنند که در خانه نمانند از این روی دوانند و به هر سوی روانند که رخت کشانند به صحرا و یکی گوشه خرم بگزینند مگر بزم بچینند و در آنجا بنشینند و گل عیش بچینند و رخ بخت ببینند و دکر شمسی و نسرین و قمر و اکبر عباس و صفر با دل خوش صبح سحر جسته ز جا مثل فنر جامه ی خود کرده به بقچه گذرانند به سر ، در سرشان عزم سفر بدین عزم کمر رفته خویش از خانه به در جانب هر باغ و در و دشت پی گشت غرض جمله به شور شعف اندر تب و تابند به هر سوی شتابند که یابند برای خوشی و عیش نقاطی ...
باز در پهنه پهناور صحراست که هر چیز دلت خواست برای تو مهیاست زهر جنس در آنجاست که آید از چپ و راست بسی کاسب خوش خوست که هر سو به تکاپوست یکی روی سرش سبزی و کاهوست یکی در طبقش تخمه کرموست برای من هالوست به یک سوست که آلوست از آن ماست که پر موست و ز آن دوغ که بد بوست پر از آب لب جوست غرض هر چه که دارد دل ما دوست اگر کشمش یک روست و گر پسته و گردوست در این سو در آن سوست که فریاد و هیاهوست زهر کاسب فرست طلبی کز پی اجناس بد و فاسد خود کرده به پا شوری و گسترده بساطی ...
دختری پیر و پلاسیده و پوسیده و ترشیده و کوتاه قد و آبله رخسار که از زشتی بسیار بود لنگه کفتار به دیدار کند جلوه در انظار چنان میوه لکدار لبش چون لب دیوار دهن چون دهن غار کنون گشته پدیدار در اطراف چمن زار به صد عشوه اطوار نشسته است پری وار سر سبزه و بر سبزه گره میزند او تا به وی رو کند اقبال به صد عزت و اجلال عروسی کند امسال و شود قسمت او از مدد بخت یکی شوهر نیک اختر و خوش منظر خوش محضر و خوش گوهر خوش صحبت نیکو سیر وخوش قدو بالا و سهی قامت و زیبا و خوش اخلاق و فریبا دل انگیز که هم ثروت و هم صورت و هم صحبت او در همه احوال برایش بشود مایه ی عیشی و نشاطی ...

#ابولقاسم_حالت
از حکیمی پرسیدند؛
چرا هیچ از عیب مردم سخن نمی گویی؟!

حکیم گفت؛
هنوز از محاسبه ی عیب های خودم فارغ نشدم تا به عیب های دیگران بپردازم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
عقل در رشد خود نیازمند این است که بشنود.
گوش شنوا دارید یا نه !؟

دکتر دینانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


چشم دل بگشا و در جان‌ها نگر
چون بیامد چون شد و چون می‌رود...

سوی آن دل جان من پر می‌زند
کو لطیف و شاد و موزون می‌رود


مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرسیدند که دوستان وی را چه علامتست؟
گفت: آن که دوستی دنیا را از دل بیرون بود


شیخ ابوالحسن خرقانی
عشق روی در خود دارد. پس همو شاهد است و همو مشهود. عشق آتش است.
العشق اوله نار و اوسطه نار و آخره نار. آدمی را همین سعادت بس بود که با عشق بیامیزد.
فرق است میان آن غواص که در بحر فرو رود تا دُر برآرد و میان آنکه در قعر بحر از برای آن رود تا با دُر در صدف شود.

عین القضات همدانی
باز آمدم باز آمدم از پیش آن یار آمدم

در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم

چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

آنجا روم آنجا روم بالا بدم بالا روم

بازم رهان بازم رهان کاینجا به زنهار آمدم

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم

دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر

آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم

ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین

آنجا بیا ما را ببین کآنجا سبکبار آمدم

از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم

من گوهر کانی بدم کاینجا به دیدار آمدم

یارم به بازار آمده‌ست چالاک و هشیار آمده‌ست

ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم

ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی

کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم

#مولانا
چون به مطلوب رسیدی، طلب نیز حجاب راه بود. ترکش واجب باشد.

عین‌القضات
همدانی