عشق را هر جایی که میروی جاری کن.
بگذار هر کس که به نزد تو می آید،
هنگام رفتن شادمان تر از لحظه ورود باشد.
#مادر_ترزا
بگذار هر کس که به نزد تو می آید،
هنگام رفتن شادمان تر از لحظه ورود باشد.
#مادر_ترزا
تلنگر میزند بر شیشهها سرپنجه باران
نسیم سرد میخندد به غوغای خیابانها
دهان كوچه پر خون میشود از مشت خمپاره
فشار درد میدوزد لبانش را به دندانها
زمین گرم است از باران خون امروز
زمین از اشك خونآلوده خورشید سیراب است
ببین آن گوش از بُن كنده را در موج خون مادر
كه همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
در ماتمسرای خویش را بر هیچكس مگشا
كه مهمانی بغیر از مرگ را بر در نخواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
زمین گرم است از باران بیپایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینهها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
كه قلب آهنین حلقه هم آكنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
نگاه خیره را از سنگفرش كوچهها بردار
كه اكنون برق خون میتابد از آیینه خورشید
دوچشم منتظر را تا به كی بر آستان خانه میدوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
نخـواهی دید نخـواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
ببین آن مغز خونآلوده را آن پاره دل را
كه در زیر قدمها میتپد بی هیچ فریادی
سكوتی تلخ در رگهای سردش زهر میریزد
بدو با طعنه میگوید كه بعد از مرگ آزادی
زمین میجوشد از خون زیر این خورشید عالم سوز
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود امروز
زمین گرم است از باران بیپایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینهها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
كه قلب آهنین حلقه هم آكنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
نگاه خیره را از سنگفرش كوچهها بردار
كه اكنون برق خون میتابد از آیینه خورشید
دوچشم منتظر را تا به كی بر آستان خانه میدوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
نخـواهی دید نخـواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
📗 متن شعر بمان #مادر
📇 #نادر_نادرپور
نسیم سرد میخندد به غوغای خیابانها
دهان كوچه پر خون میشود از مشت خمپاره
فشار درد میدوزد لبانش را به دندانها
زمین گرم است از باران خون امروز
زمین از اشك خونآلوده خورشید سیراب است
ببین آن گوش از بُن كنده را در موج خون مادر
كه همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
در ماتمسرای خویش را بر هیچكس مگشا
كه مهمانی بغیر از مرگ را بر در نخواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
زمین گرم است از باران بیپایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینهها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
كه قلب آهنین حلقه هم آكنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
نگاه خیره را از سنگفرش كوچهها بردار
كه اكنون برق خون میتابد از آیینه خورشید
دوچشم منتظر را تا به كی بر آستان خانه میدوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
نخـواهی دید نخـواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
ببین آن مغز خونآلوده را آن پاره دل را
كه در زیر قدمها میتپد بی هیچ فریادی
سكوتی تلخ در رگهای سردش زهر میریزد
بدو با طعنه میگوید كه بعد از مرگ آزادی
زمین میجوشد از خون زیر این خورشید عالم سوز
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود امروز
زمین گرم است از باران بیپایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینهها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
كه قلب آهنین حلقه هم آكنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
نگاه خیره را از سنگفرش كوچهها بردار
كه اكنون برق خون میتابد از آیینه خورشید
دوچشم منتظر را تا به كی بر آستان خانه میدوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
نخـواهی دید نخـواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا میباردت از آسمان بر سر
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
📗 متن شعر بمان #مادر
📇 #نادر_نادرپور
مشکل است #مادر
زندگانی کردن مشکل است
سرفراز زندگانی کردن مشکل است
آدم، یا باید مثل موش خاکی
زندگانی کند تا در امان باشد،
یا غیر از آن اگر خواست باشد
دیگر کارش مشکل می شود، مشکل
#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
زندگانی کردن مشکل است
سرفراز زندگانی کردن مشکل است
آدم، یا باید مثل موش خاکی
زندگانی کند تا در امان باشد،
یا غیر از آن اگر خواست باشد
دیگر کارش مشکل می شود، مشکل
#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر
نه تنها سکوتِ زبان، بلکه؛
سکوت و سکونِ دل نیز ضروری است.
آنگاه میتوانی صدای خدا را
در همه جا بشنوی.
در بسته شدنِ آن در،
در شخصی که به تو نیازمند است،
در نوای پرندگانی که میخوانند،
در صدای خشخش برگهای پاییزی،
در گلها، در حیوانات.
سکوت و سکونی که
شگفتی و آرامش است.
#مادر_ترزا
سکوت و سکونِ دل نیز ضروری است.
آنگاه میتوانی صدای خدا را
در همه جا بشنوی.
در بسته شدنِ آن در،
در شخصی که به تو نیازمند است،
در نوای پرندگانی که میخوانند،
در صدای خشخش برگهای پاییزی،
در گلها، در حیوانات.
سکوت و سکونی که
شگفتی و آرامش است.
#مادر_ترزا
#تلنگرانه
در پايان زندگی،
از روی تعداد مدرك هايی كه گرفته ايم،
ميزان مالي كه اندوخته ايم
و كار های بزرگی كه به انجام رسانده ايم،
در بارهی ما ،داوری نخواهد شد!
بلكه از ما خواهند پرسيد:
آيا گرسنه ای را سير كردی؟
برهنه ای را لباس پوشاندی
و
بی خانه ای را پناه بخشيدی؟
گرسنهء نه فقط لقمه نان،
كه گرسنهء عشق!
برهنهء نه فقط از تن پوش
كه برهنهء از عزت و احترام انسانی!
و بی خانه ای نه فقط از خشت و گل
كه بی خانمان به سبب طرد و رانده شدن!!!
#مادر_ترزا
در پايان زندگی،
از روی تعداد مدرك هايی كه گرفته ايم،
ميزان مالي كه اندوخته ايم
و كار های بزرگی كه به انجام رسانده ايم،
در بارهی ما ،داوری نخواهد شد!
بلكه از ما خواهند پرسيد:
آيا گرسنه ای را سير كردی؟
برهنه ای را لباس پوشاندی
و
بی خانه ای را پناه بخشيدی؟
گرسنهء نه فقط لقمه نان،
كه گرسنهء عشق!
برهنهء نه فقط از تن پوش
كه برهنهء از عزت و احترام انسانی!
و بی خانه ای نه فقط از خشت و گل
كه بی خانمان به سبب طرد و رانده شدن!!!
#مادر_ترزا
Madar-(IRMP3.IR)
Javad Yasari
ترانه : #مادر
خواننده : جواد_یساری
تقدیم به مادرانی که دیگر در میان ما نیستند اما خاطرشان همیشه در وجودمان زنده است
خواننده : جواد_یساری
تقدیم به مادرانی که دیگر در میان ما نیستند اما خاطرشان همیشه در وجودمان زنده است