معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گر دو صد عمر شود،پرده‌نشین در معدن،
خصلتِ سنگِ سیه نیست، که گوهر گردد

نخورَد هیچ توانگر، غم درویش و فقیر
مگر آنروز که خود، مُفلس و مُضطر گردد

#پروین_اعتصامی
قارون هلاک شد که چهل خانه داشت
#نوشیروان نمُرد که نام نکو گذاشت

#سعدی
#شهریار شاعر سرشناس ایرانی با #صبا دوستی بسیار نزدیک و صمیمی داشت. او در مواجهه با مرگ #صبا چنین سروده است:

ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی؟

چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی؟

تو که آتشکده‌ی عشق و محبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی؟

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود از رقت آن بی‌خود و بی‌هوش شدی

تو به صد نغمه، زبان بودی و دل‌ها هم گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی؟

خلق را گر چه وفا نيست و ليکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگين از تست

تو هم‌آميخته با خون سياوش شدی

#شهریار

#۲۹_آذر_سالروز_درگذشت_ابوالحسن_صبا_استاد_بزرگ_موسیقی_آهنگساز_نوازنده
زنـدگى در دنيا هم همين طور است. خيلى از انسان ها داد می‌كشند، ناله می‌كنند، گريه می‌كنند اما نمی‌توانند صداى خود را به جايى برسانند زيرا مـعلوم نيست آنها زندگى ميكنند يا نه!
البته آنها فرقى با «مـرده ها» ندارند؛ و به غـير از روزهـاى انتخابات، اخذ ماليات و خدمت سربازى جزو انسان ها شمرده نمى‌شوند!

#عزيز_نسين (زاد_روز)
حاجت به خونبها نبود چون تو می‌کُشی
مقتولِ خنجرِ تو شدن خونبهای ماست

ما را بدست خویش بکُش کان نوازش‌ است
دشنام اگر ز لفظ تو باشد دعای ماست

#خواجوی_کرمانی
چون صورت زیبای تو انگیخته‌اند
صد حُسن و ملاحت بهم آمیخته‌اند

القصّه که شکل عالم‌آرای تو را
در قالب آرزوی من ریخته‌اند

#هلالی‌جغتایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ای جوانی رفتی ز دستم،
در خون نشستم
جوانی، کجایی؟ چرا رفتی؟
که من از تو طرفی نبستم
غم پیری، نبود دیری؛
که درهم، شکستم
جوانی را ز کف داده‌ام رایگانی
کنون حسرت بَرَم روز و شب بر جوانی
نه هوشیار و نه مستم
ندانم که کی هستم
جوانی چو رفتی تو ز دستم
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
جفاها کشیدم، دردا که دیدم
از مهربانان نامهربانی
غمت را نهفتم در سینه اما
با کس نگفتم راز نهانی
ندیدم سود از جوانی در زندگانی
چه حاصل از زندگانی دور از جوانی
تویی جلوه ی شبابم
که چون جویمت نیابم
امیدم، کجایی؟ کجایی؟
اگر در برم نیایی
بسازم با سوز هجر و داغ جدایی
بسازم با سوز هجر و داغ جدایی


با صدای استاد #حسین_قوامی
شاعر: #اسماعیل_نواب‌صفا
آهنگساز: #حسین_یاحقی
در مایه #افشاری
عمر خواهم پایدار و جان شیرین بیشمار
بر تو می افشانده باشم تا نفس باشد مرا

هر کسی دارد هوس چیزی نخواهم من جز آنکه
سرنهم در پای جانان این هوس باشد مرا

#فیض_کاشانی
.
مانده دور از کاروان ِکوچ،
لک لک ِ اندوهگین با خویش می‌زد حرف :

«بيكران ِ وحشت انگيزى‌ست
خامش ِ خاكسترى هم بارد و بارد
وين سكوت ِ پير ِ ساكت نيز
هيچ پيغامى نمى‌آرد
پشت ِ ناپيدائى ِ آن دورها شايد
گرمى و نور و نوا باشد؛
بال ِ گرم ِآشنا باشد؛
ليك من ، افسوس
مانده از ره سالخوردى سخت تنهايم
ناتوانيهام چون زنجير بر پايم
ور بدشوارى و شوق آغوش بگشايم بروى باد ،
همچو پروانه‌ى شكسته‌ى آسبادى كهنه و متروك،

هيچ چرخى را نگرداند نشاط بال و پرهايم
آسمان تنگ است و بى روزن ...

#مهدی_اخوان_ثالث
تویی بهانه آن ابرها که می‌گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی

#قیصر_امین‌_پور




از آثار نقاشی گلوب گلوتسکی هنرمند روسی_1975
#امپرسیونیسم
تکنیک #کاردک
.
آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است این را دانستم و می‌دانم که آدم به آدم است که زنده است؛
آدم به عشق آدم زنده است!


#محمود_دولت_آبادی
از منظر سلطان العارفین،
هنری که دانشی نیافزاید، سودی ندارد

در بخشی از کتاب گاه ناچیزی مرگ،
وقتی پدر ظاهر‌بین محی‌الدین‌عربی
اصرار دارد تا بنا بر حدیثی
که از پیامبر نقل شده، پسر را
مجبور ‌کند تا این ۳فن را بیاموزد،
محی‌الدین باطن‌بین این ۳ هنر را
اینگونه معنا میکند و می‌فهمد

شنا یعنی:
غوطه‌ور شدن در ملکوت الهی

تیراندازی یعنی:
گفتن حقیقت به هنگام ترس

اسب سواری یعنی:
سفر برای کسب علوم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جوانمردا
هرگز گمان مبر که عشق دنیا و شوق عقبی با هم راست آید.
الدنیا و الاخرةُ ضرتان اذا رضیت احدیها سخطت الاخری.
یا دنیا را توانی بودن یا عقبی را
یا هوا را توانی یا خدا را.
اما آن که هم دنیا خواهی و هم آخرت را آن به کاری نیاید، چه دوستی او سلطانی‌ست که با کسی نسازد،
اندر ره عشق یا تو گنجی یا من،
از عشق او آتشی برافروز آن گاه بدان آتش دنیا را بسوز، پس عقبی را.
چون دنیا و عقبی سوختی پس خود را بسوز،
که در راه او همچنان که دنیا و عقبی زحمتند، نهاد تو هم زحمت است و تا زحمت وجود تو بود سلطان شهود او در حجاب عترت خویش متواری بود.


#مجالس_پنجگانه
#مجلس_سوم
#حضرت_سعدی
تو را من دوست می‌دارم، خلافِ هر که در عالم
اگر طعنه است در عقلم، اگر رخنه است در دینم

و گر شمشیر برگیری، سپر پیشَت بیَندازم
که بی شمشیرْ خود کُشتی، به ساعدهای سیمینم

#سعدی
"وقتی یک سیاستمدار ساکت است اتفاق بدی می‌افتد. سیاستمدارها شبیه مرغ‌اند: وقتی تخم می‌گذارند زیاد سر و صدا می‌کنند اما وقتی خراب می‌کنند آرام آن را دفن می‌کنند"
20 دسامبر تولد #عزیز_نسین
در چشمان این مردم گرسنه، خشم جان
میگیرد. در روح این مردم خوشه های
خشم پُر میشود و می روید.
و سنگین میشود ،
سنگین میشود ،
تا به بار بنشیند.


📒 #خوشه‌های_خشم

#جان_اشتاین_بک #سالمرگ
اکثرْ این گل‌ها ز اشک بلبلان تردامن‌اند
غنچهٔ نشکفته‌ای زاین باغ پیدا می‌کنم

دام در راه شکار دیگران کی می‌نهم؟
من که از فطرت‌بلندی صید عنقا می‌کنم

#سالک_قزوینی
پشت خر دکان و مال و مکسبست
در قلبت مایهٔ صد قالبست


پشتِ خر، محلِ دکان و سرمایه و سود است. ولی قلبِ مروارید گونه تو همانند سرمایه صد جسم است.تعریضی است نسبت به کسانی که قرآن کریم را وسیله تجارت و مکسبِ خود می کنند و از حفظ کلمات، آخوری برای دنیایی برای خود می سازند و حقایق آنرا در نمی یابند و تنها حافظ صورت قرآن اند و نه محافظ حدود و حریم و حقیقت آن.
اشاره به کسانی که می خواهند حقیقت را با آرایش های لفظی حاصل کنند.

خر برهنه بر نشین ای بوالفضول
خر برهنه نی که راکب شد رسول


ای یاوه گو، روی خر، بدون پالان بنشین. مگر حضرت رسول نبود که روی الاغ برهنه سوار می شد؟ یعنی جوهر حقیقت را بدون قیل و قال دریاب.

النبی قد رکب معروریا
والنبی قیل سافر ماشیا


پیامبر ص بر خرِ برهنه و بدون پالان سوار می شد. و نیز گفته اند که آن حضرت با پای پیاده می رفت .حدیث نقل شده از جابر بن سَمرَه.

شد خر نفس تو بر میخیش بند
چند بگریزد ز کار و بار چند


تا قبل از این بیت، معنا به خر و صورت به پالان تشبیه شده بود، ولی از اینجا به بعد این تشبیه جاری نمی‌شود و طبقِ روال متداول در متون عرفانی، نفسِ امّاره به خر تشبیه می شود، چنانکه حضرت مولانا می‌فرماید: نفس امّاره تو که به مثابه خر است. از فرمان خدای تعالی گریخته، افسار ش را به میخی ببند. تا کی این حیوان از بار تکلیف و طاعت حق می گریزد.
شُد: رفت

شرح مثنوی معنوی
هر ذاکری که در ذکرش، علم به مذکورش افزون نگردد، او ذاکر نبوده ؛ اگر چه به زبانش ذاکر باشد .

چون ذاکر کسی است که ذکر تمام وجودش را فرا گرفته باشد، این شخص همان جلیس و همنشین حق است!

فتوحات مکیه
شیخ محیی الدین ابن عربی
عاشق تا به خودِ خود بود احکام فراق و وصال و قبول و رد و قبض و بسط و اندوه و شادی و این معانی بر او روا بود
و او اسیر "وقت" بود،
چون وقت بر او درآید تا وقت چه حکم دارد
او را به حکم و رنگ وقت باید بود
او را به رنگ خود کند و حکم و ارادت وقت را بود، در راه فنا از خود این احکام محو افتد
واین اضداد برخیزد زیراکه مجلس طمع وعلت است

چون از او در خود وا خود اید
راه به خود از او بود و بر او بود
این احکام فراق و وصال اینجا چه کند؟!
قبول و رد او را کی گیرد؟!
قبض و بسط و اندوه و شادی
به گرد سرا پرده دولت او کی گردد؟!

اینجا او خداوند وقت بود چون به اسمان دنیا نزول کند، بر وقت در آید نه وقت بر او در اید.
و او از او فارغ بود، بل وجودش بدو بود و از او بود
و این مگر فراق این حال بود
و فناش ازو بود و در او بود
این را "اختفا در کنه الاّ" گویند
وگاه موی شدن در زلف معشوق خوانند...

از بس که کشیدیم ز زلف تو ستم
"مویی" گشتیم از آن دو زلفین به غم
زین پس چه عجب اگر بوم با تو به هم
در زلف یکی موی چه افزون و چه کم....


جناب سهروردی
مونس العشاق