اگر عاصی، اگر مجرم، اگر بیدین، اگر مستم
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهیدستم؟
واعظ قزوینی
به محشر کی گذارد دامن عفوت تهیدستم؟
واعظ قزوینی
آنم که در این شهر، کسی نیست مرا
در باغِ جهان، قدرِ خَسی نیست مرا
در بندِ بلا، همنفسی نیست مرا
فریاد که فریادرسی نیست مرا...
#آصفی_هروی
آنم که در این شهر، کسی نیست مرا
در باغِ جهان، قدرِ خَسی نیست مرا
در بندِ بلا، همنفسی نیست مرا
فریاد که فریادرسی نیست مرا...
#آصفی_هروی
هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد
که به جاندادن من گریهٔ بسیار نکرد
هیچ سنگین دل بیرحم به غیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد
#وحشی_بافقی
که به جاندادن من گریهٔ بسیار نکرد
هیچ سنگین دل بیرحم به غیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد
#وحشی_بافقی
غزلی از خواجۀ اهل راز
در نظربازی ما بیخبران حيرانند
من چنينم که نمودم، دگر ايشان دانند
عاقلان نقطۀ پرگار وجودند، ولی
عشق داند که در اين دايره سرگردانند
جلوهگاهِ رخِ او ديدۀ من تنها نيست
ماه و خورشيد همين آينه میگردانند
عهد ما با لب شيريندهنان بست خدا
ما همه بنده و اين قوم خداوندانند
مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقۀ پشمين به گرو نستانند
وصل خورشيد به شبپرّۀ اعمی نرسد
که در آن آينه صاحبنظران حيرانند
لافِ عشق و گله از يار؟! زهی لافِ دروغ!
عشقبازانِ چنين مستحقِ هجرانند
مگرم چشمِ سياهِ تو بياموزد کار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم، چه شد؟
ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از انديشۀ ما مغبچگان
بعد از اين خرقه صوفی به گرو نستانند
(دیوان حافظ، چاپ قزوینی ــ غنی، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار، صص 198 – 197)
در نظربازی ما بیخبران حيرانند
من چنينم که نمودم، دگر ايشان دانند
عاقلان نقطۀ پرگار وجودند، ولی
عشق داند که در اين دايره سرگردانند
جلوهگاهِ رخِ او ديدۀ من تنها نيست
ماه و خورشيد همين آينه میگردانند
عهد ما با لب شيريندهنان بست خدا
ما همه بنده و اين قوم خداوندانند
مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم
آه اگر خرقۀ پشمين به گرو نستانند
وصل خورشيد به شبپرّۀ اعمی نرسد
که در آن آينه صاحبنظران حيرانند
لافِ عشق و گله از يار؟! زهی لافِ دروغ!
عشقبازانِ چنين مستحقِ هجرانند
مگرم چشمِ سياهِ تو بياموزد کار
ورنه مستوری و مستی همه کس نتوانند
گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد
عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند
زاهد ار رندی حافظ نکند فهم، چه شد؟
ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند
گر شوند آگه از انديشۀ ما مغبچگان
بعد از اين خرقه صوفی به گرو نستانند
(دیوان حافظ، چاپ قزوینی ــ غنی، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار، صص 198 – 197)
از صحبت خلق، دیده بردوختهام
وز لاله، طریق صحبت آموختهام
عیبم مکن ار به ظاهر افروختهام
در باطن من نگر که چون سوختهام
#شیخ_ابوالواسع
وز لاله، طریق صحبت آموختهام
عیبم مکن ار به ظاهر افروختهام
در باطن من نگر که چون سوختهام
#شیخ_ابوالواسع
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قطعه «شفق قطبی»
از دوئت «لیرا»
پیانو و کیبورد #آرش_هژیرآزاد
ویولن #یگانه_حسینی_نیا
شبتون آرام
فرداتون زیبا
از دوئت «لیرا»
پیانو و کیبورد #آرش_هژیرآزاد
ویولن #یگانه_حسینی_نیا
شبتون آرام
فرداتون زیبا
باور نکن پای رقیبی در میان باشد
من می روم تا عشق سهم دیگران باشد
سر می گذارم روی زانویم نمی خواهم
برشانه هایت دیگر این بار گران باشد
تنها رهایم کن نگهبانی نمی خواهم
بهتر که این گنجینه دست یاغیان باشد
در شعرهایم دیگر از شیراز می گویم
حتی اگر عمری دلم در اصفهان باشد
چون زنده رود آن قدر مغرورم که میمیرم
تا نام من بی نام دریا جاودان باشد
این عشق را می خواستم روزی به هر قیمت
حالا نمی خواهم اگر هم رایگان باشد
اعظم سعادتمند
باور نکن پای رقیبی در میان باشد
من می روم تا عشق سهم دیگران باشد
سر می گذارم روی زانویم نمی خواهم
برشانه هایت دیگر این بار گران باشد
تنها رهایم کن نگهبانی نمی خواهم
بهتر که این گنجینه دست یاغیان باشد
در شعرهایم دیگر از شیراز می گویم
حتی اگر عمری دلم در اصفهان باشد
چون زنده رود آن قدر مغرورم که میمیرم
تا نام من بی نام دریا جاودان باشد
این عشق را می خواستم روزی به هر قیمت
حالا نمی خواهم اگر هم رایگان باشد
اعظم سعادتمند
خوشبختی نامه ای نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد.
خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...
به همین سادگی،
به خدا به همین سادگی؛
اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...
همه اتفاقات خوب
برای انسانهای مثبت اندیش می افتد
انسانهایی که زیبا فکر میکنند
با دیگران با محبت رفتار میکنند
شکرگزار هستند
خودشان را دوست دارند
و به زندگی لبخند میزنند .
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد اولین روز هفته ات نیکو
🌺🌺🌺
الهى،،،
اندیشه ای خلاق،
دیده ای بینا،
گوشی شنوا،
زبانی شاكر،
ذهني آرام،
قلبي متواضع،
روحي بيدار،
دست هایی بخشنده،
پاهایی استوار در راهت،
تنی سالم،
و سينه اي پر از عشق و دلدادگی،
و سبد سبد روزی حلال و بركت و فراواني برای من و دوستانم عطا فرما.
آمین
🌺🌺🌺
شاد باشی
خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...
به همین سادگی،
به خدا به همین سادگی؛
اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...
همه اتفاقات خوب
برای انسانهای مثبت اندیش می افتد
انسانهایی که زیبا فکر میکنند
با دیگران با محبت رفتار میکنند
شکرگزار هستند
خودشان را دوست دارند
و به زندگی لبخند میزنند .
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد اولین روز هفته ات نیکو
🌺🌺🌺
الهى،،،
اندیشه ای خلاق،
دیده ای بینا،
گوشی شنوا،
زبانی شاكر،
ذهني آرام،
قلبي متواضع،
روحي بيدار،
دست هایی بخشنده،
پاهایی استوار در راهت،
تنی سالم،
و سينه اي پر از عشق و دلدادگی،
و سبد سبد روزی حلال و بركت و فراواني برای من و دوستانم عطا فرما.
آمین
🌺🌺🌺
شاد باشی
مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو
يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
گفتم اي بخت بخفتيدي و خورشيد دميد
گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو
گر روي پاک و مجرد چو مسيحا به فلک
از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو
تکيه بر اختر شب دزد مکن کاين عيار
تاج کاووس ببرد و کمر کيخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبي گذران است نصيحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بيدقي راند که برد از مه و خورشيد گرو
آسمان گو مفروش اين عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوي خوشه پروين به دو جو
آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
#حافظ
يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
گفتم اي بخت بخفتيدي و خورشيد دميد
گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو
گر روي پاک و مجرد چو مسيحا به فلک
از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو
تکيه بر اختر شب دزد مکن کاين عيار
تاج کاووس ببرد و کمر کيخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبي گذران است نصيحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بيدقي راند که برد از مه و خورشيد گرو
آسمان گو مفروش اين عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوي خوشه پروين به دو جو
آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
#حافظ
گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد
در عشق تو هر ساعت دل شیفتهتر خیزد
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
#عطار
در عشق تو هر ساعت دل شیفتهتر خیزد
تا در تو نظر کردم رسوای جهان گشتم
آری همه رسوایی اول ز نظر خیزد
#عطار
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
#حافظ۱۵
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
#حافظ۱۵
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
#حافظ۱۶
به قصد جان من زار ناتوان انداخت
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد
فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت
#حافظ۱۶