ترانه > مَعبود
خواننده > مهستی

تو مقصود منی،
تو معبود منی

تو نورِ دیده ای،
تو کمبودِ منی

تقدیم به شما خوبانِ جان
👈 معبودِ ما کیست ؟
👈 در پیِ کدام کمبود هستیم ؟

♡شاد و بیدار باشید

عشق آن خوش تر کزو بلاها خیزد
عاشق نبود که از بلا پرهیزد

مردانه کسی بود که در شیوه عشق
چون عشق به جان رسد، زجان برخیزد

#مولانا

من خاک درش به دیده خواهم رفتن
ای خصم بگوی هرچه خواهی گفتن

چون پای مگس که در عسل سخت شود
چندانکه برانی نتواند رفتن

#سعدی

قصه دردم همه عالم گرفت
در که نگیرد نفس آشنا؟

گر برسد ناله سعدی به کوه
کوه بنالد به زبان صدا

#سعدی

بی حضور تو
هیچ دفتری گشوده نمی‌ماند
بی گذار تو
معبری را پایان نیست
تو الفبای جهان را دیگر کرده‌ای
 
پرندگان شوریده در نفست ره گم می کنند
شوریدگان هوایت را دریاب
نگاه کن
دو پرنده روحم را می‌برند
و جهان در عبور پرندگان
شکل تو را می‌گیرد

#شمس_لنگرودی

زمان، باارزش‌ترین دارایی انسان است.
وعادت‌ها، می‌توانند
بهترین خادم انسان، و یا
بدترین ارباب او شوند!
مراقب شکل‌گیری عادت‌هایمان باشیم.

🔸

چون از قرآن و احادیث گذشتی ، هیچ سخن بالای سخن مشایخ طریقت نیست _ رحمةُ الله علیهم _ که سخن ایشان ،
نتیجهٔ کار و حال است ،
نه ثمرهٔ حفظ و قال است ؛
و از عیان است ،
نه از بیان است ؛
و از اسرار است ،
نه از تکرار است ؛
و از علم لدُنّی است ،
نه از علم کسبی است ؛
و از جوشیدن است ،
نه از کوشیدن است ؛
و از عالَم "ادَّبَنی ربّی" است ،
نه از عالَم "عَلَّمَنی اَبی" است ؛

که ایشان ورثهٔ انبیااند.
_ صلوات الله علیهم اجمعین.


تذکرة_الأولیاء
آغاز کتاب
عطار_نیشابوری

روزی پیامبر، به همراه بلال، از کوچه ای می گذشتند.
بچه ها مشغول بازی بودند، تا پیامبر را دیدند، دور او حلقه زدند و دامنش
را گرفتند و گفتند؛
همان طور که حسن و حسین را بر شانه تان سوار می کنید، ما را
هم بر شانه خود سوار کنید.
بچه ها هر یک گوشه ای از دامن پیامبر را گرفته بودند و با شور و اشتیاق، همین جمله را تکرار می کردند.
پیامبر با دیدن این همه شور و شوق، به بلال فرمودند:
ای بلال!
به منزل برو و هر چه پیدا کردی، بیاور تا خود را از این بچه ها بخرم.
بلال، با عجله رفت و با هشت گردو برگشت.
پیامبر، هشت گردو را بین بچه ها تقسیم کردند و بدین ترتیب، خود را از دست بچه ها رها کردند و به همراه بلال، به راهشان ادامه دادند.
در راه، پیامبر، رو به بلال کردند و به مزاح فرمودند؛
خدا برادرم، یوسف صدّیق را رحمت کند.
او را به مقداری پول بی ارزش
فروختند و مرا نیز به هشت گردو معامله کردند!

ای گزیده مر تو را از خلق رب‌ّ العالمین
آفرین گوید همی بر جان پاکت آفرین

بر تن و جان تو بادا آفرین از کردگار
جبرییل از آسمان بر خلق تو کرد آفرین✋🏼

حكيم سنايي

درون ما ز تو یک دم نمی‌شود خالی

کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب

#سعدی

چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم
ما پیر به روشندلی صبح ندیدیم...

#صائب_تبریزی

ﭼﺸﻢ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﻭﻟﺘﺎﻥ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺻﺒﺤﺪﻡ
ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺎله ها ﯼ ﺯﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺻﺒﺤﺪﻡ

ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻝ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻮﺷﯿﻨﺴﺖ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ ﺩﺭ ﮔﺬﺍﺭ
ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺁﻧﺪﻝ ﮐﻪ ﺩﻭﻟﺘﯿﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺻﺒﺤﺪﻡ

#اوحدی

.

دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت

که سنگ تفرقه ایام ،در میان انداخت

#سعدی

«صدای تورا دوست دارم»
#همایون_و_مژگان‌_شجریان

گذار آرد مه من گاهگاه از اشتباه اینجا
فدای اشتباهی کآرد او را گاهگاه اینجا

مگر ره گم کند کو را گذار افتد به ما یارب
فراوان کن گذار آن مه گم کرده راه اینجا

#شهریار

اگر جان همت داشته باشد، کار برای بدن دشوار نمی شود. اگر بدن تنبلی می کند، بخاطر آن است که روح نشاط ندارد.

شرح اشارات

علامه حسن زاده آملی

.

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم



دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم



مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم



مدارا می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم
تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم...


سعدی

‌

آدمی باشد که او را دریاها بس نکند و آدمی باشد که او را قطره ای چند بس باشد و زیاده از آن زیانش دارد. و این تنها در عالم معنی و علوم و حکمت نیست، در همه چیز چنین است. مال‌ها و زرها و کان‌ها، جمله بی حد و پایان است اما بر قدر شخص فرود آید، زیرا که افزون از آن را بر نتابد و دیوانه شود.


فیه ما فیه