معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها،
گشت بی سود و ثمر.
تنگنای خانه ام را یافت دشمن، با نگاه حیله اندوزش،
وای برمن! می کند آماده بهر سینه ي من تیرهائی،
که به زهر کینه آلوده ست.
پس به جاده های خونین، کلّه های مردگان را،
به غبار قبرهای کهنه اندوده،
از پس دیوارمن، برخاک می چیند.
وز پی آزارِ دلِ، آزردگان،
در میان کلّه های چیده بنشیند،
سر گذشت زجر را خواند،
وای برمن! در شبی تاریک از اینسان،
برسراین کلّه ها جنبان،
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا ؟
از تکان کلّه ها آیا سکوت این شب سنگین،
(کاندران هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد) کی که بشکافد؟
یک ستاره از فساد خاک وارسته،
روشنائی کی دهد آیا !
این شب تاریک دل را ؟
عابرین ! ای عابرین !
بگذرید از راه من، بی هیچ گونه فکر،
دشمن من می رسد می کوبدم بر در،
خواهدم پرسید، نام وهرنشان دیگر.
وای برمن !
به کجای این شب تیره بیاویزم قبا ي ژنده ي خود را،
تا کشم از سینه ی پر درد خود بیرون،
تیر های زهر را دلخون.
وای برمن !

زادروز نیمایوشیج
شخصی به نزدیک اویس قرنی شد،‌ اویس گفت : به چه آمده ای ؟
گفت : آمده ام تا با تو بیاسایم.
اویس گفت : هرگز ندانستم که کسی باشد که خدای تعالی را بداند و به دیگری بیاساید ...

کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
مدعیان محبتِ حق را ، خداوند متعال بانواع بلاها امتحان میکنند اگر در دعوی محبت خود کآذب و دروغگو باشند .
و اگر راستگو باشند آنها از گرفتاریهای امتحان خلاص و خالص می‌شوند .که آنرا به سنگ محک امتحان کرده ، اگر خالص نباشد او را ذوب میکنند و از غل و غش پاک می نمایند.
فتوحات ربانیه با با طاهر

سینه خود را هدف کن پیش دوست
هین که تیرش در کمانست ای پسر

عشق کار نازکان نرم نیست
عشق کار پهلوانست ای پسر!

دیوان شمس
غزّالی روایتی را از پیامبر نقل می کند. می گوید:
کسی رفت نزد پیامبر و گفت:
من حرف های مختلف شنیده ام.
هر کسی چیزی به من گفته و من متحیّر شدم، گیج شدم.
راه برون رفتن از این حیرت چیست؟

پیامبر به او گفت که از دلت بپرس!
استفت قلبک و...

هرچه می خواهند فتوا بدهند،
هرچه می خواهند نظر بدهند،
کاری نداشته باش.
از دلت بپرس که درست کدامست...

اینکه این روایت فی نفسه، یعنی به لحاظ پدیدارشناسی، فنومنولوژی، اصلا در عالم اسلام پیدا شده
و علمای اسلام به آن اهمیت دادند و به آن اهتمام ورزیدند، خودش مهم است.

اینکه از دل پرسیدن یک راهی ست، یک معیاری ست،‌ یک ترازویی ست،به تعبیر مولانا، که گاهی می تواند شما را کمک بکند برای توزین کلمات و برای توزین میزان حق بودن یا نبودن آنها.

مولوی از راه می رسد، یک قیدی، یک نکته ای بر این اضافه می کند. در مثنوی می گوید که:
"آنکه گفت استفت قلبک مصطفی"،
هر دلی را نگفت،
"آن دلی باشد که پر بود از صفا".
دلهای آلوده، دلهای پر از غرض و پر از مرض، این ها شایسته ترازو بودن نیستند.
از آنها نباید پرسید، آنها حرفشان حرف نیست، شنیدنی نیست.
دلی که پاک است، دلی که صاف است، دلی که آینه وار و بی زنگار است
که حقیقت در آن می تواند بتابد،
یک چنان دلی قابل اعتماد است.
چنان دلی را می توان مورد سؤال و جواب قرار داد و پرسید که چنان هست
یا چنان نیست...

دکتر عبدالکریم سروش
"دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد"،
طبع من این نکته چه پاکیزه گفت
سهل بود خوردن افسوسِ مفت

مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه

هرکسی اندر غم جان خودست
فارغ از اندیشة نیک و بدست

بعد که مُردم، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم ک نند

زانچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند

دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مر د


ایرج میرزا
بایزید را گفتند:
بنده از چه راه به بالاترين درجات رسد؟
گفت: اينكه كر و كور و لال باشد...

در بیان این کلام از رساله درویش خاکسار آمده که درویش باید به این سه کردار نائل آید ...

« زهر نوش باشد »
« سر پوش باشد »
و « خاموش باشد »

بدان معنی که سالک در راه سلوک هر چه ملامت شنید، دم فروبندد و در راه کوشد ....
و اگر سرّی بدو نمایان کردند، فریاد نکند و سرّ محفوظ بدارد ...
و هر دم به ذکر و فکر خود مشغول باشد نه سخنوری و اظهار فضل و سخنی به غیر از حق نگوید ....

#تذکرةالاولیا_عطار_نیشابوری
چه بیچاره اید ای عاقلان، که عمری به هوای خویشید و ای مومنان ترس خورده چه در خسرانید، که کار امروز نکرده و دندان پوسیده ی امروز نکشیده به سودای فردایید.

و چه خوشست در روح، آزادی. که نه سنّت خلقان بدانی و نه مصلحت رهبران. چه خوشست، این که چشم می بندم و طومار هر چه بر سر راه عشق، در هم می پیچم.

«حلمی»
اگر از عرش افتد کس، امید زیستن دارد
کسی کز طاق دل افتاد از جا برنمی خیزد...


صائب تبريزي
فیض_کاشانی


هجران جانان تا بچند
آن یار کو آن یار کو؟

وین شورش دل تا به‌کی
دلدار کو دلدار کو؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بارالها
تنهاکوچه ای
که بن بست نيست-
کوچه يادتوست
ازتو خالصانه ميخواهم
که هيچ انسانی
درکوچه پس کوچه هاي
زندگی اسيروگرفتار
هيچ بن بستی نگردد
🌟شبتون آروم🌙🌟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭐️هزاران خوبی برای امشبتون
🕊 و هزار عشق نثار شما،دوستان و عزیزانم
⭐️الهی دلتون مثل روز روشن
🕊و مثل برکه آروم باشہ
⭐️شادی قلبتون مداوم
🕊روزگارتون لبریز از
⭐️عشق و اتفاقات قشنگ

🕊شبتون بخیر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام_صبحتون_بخیر

امروز براتون دو تا
آرزوی قشنگ دارم

اول سلامتی و کانونی
گرم از عشق و محبت

دوم آرامش و دل خوش

امیدوارم خداوند هر دو را
به شماخوبان عنایت بفرماید

سه شنبه تون_پر_از_موفقیت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر که جانِ خود را
جاروبِ درِ خانه ی معشوق نمی کند
او عاشق نیست.


ابوعلی دقّاق
تذکره اولیاء
یا رب دل پاک و جان آگاهـم ده
آه شـب و گـریه سـحـرگاهـم ده
در راه خـود اول ز خـودم بـی خـود کـن
بی خود چو شدم ز خود به خود راهم ده

خواجه عبدالله انصـاری رح
غم فراق تو ای دوست بی‌شمار بود

بدل چو غصه گره شد یکی هزار بود

نهان کنم غم عشق تو را چو جانم سوخت

که تا دلم بدرون شمع این مزار بود


#فیض_کاشانی
دنيا را سه طلاق دادم
و يگانه را يگانه شدم
و پيش حضرت ايستادم
و گف
تم:

بار خدايا

جز تو كسي را ندارم
و چون تو دارم
همه دارم.

#شيخ بايزيد بسطامي
دیوان خوشدل تهرانی.pdf
15.3 MB
دیوان خوشدل تهرانی
اسرار را فقط به اَهلِ آن باید گفت

وصیّت می‌کنیم یاران را که: چون شما را عَروسانِ معنی در باطن روی نمایند و اَسرار کشف گردد، هان و هان تا آن را به اغیار نگویید و شرح نکنید و این سخن ما را که می‌شنوید به هر کس مگویید که: لا تُعْطُوا الْحِکْمَةَ لِغَیْرِ اَهْلِها فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوْهَا عَنْ اَهْلِهَا فَتَظْلِمُوهُمْ[۱].
تو را اگر شاهدی یا مَعشوقه‌ای به دست آید و در خانۀ تو پنهان شود که: "مَرا به کس مَنمای که من از آنِ توأم".
هرگز رَوا باشد و سِزَد که او را در بازارها گردانی و هر کس را گویی که: "بیا این را ببین".
آن مَعشوقه را هرگز این خوش آید؟
بَرِ ایشان نرود و از تو، خود خَشم گیرد.
حق تعالی این سخن‌ها را بر ایشان حَرام کرده است.

فیه ما فیه
@sonati444telegram
اشک من هویدا شد-مرضیه
اشک من هویدا شد
باصداى:بانو مرضیه
آهنگساز:همایون خرم
داستان شیخ صنعان؛

بخش یکم؛

شیخ صنعان پیر عهد خویش بود
در کمال از هرچه گویم بیش بود

داستان شیخ صنعان یکی از نقل های مهیج و به غایت زیبا در کتاب منطق الطیر عطار است. هرچند عطار نخستین ناقل این پیمانه ی قصه و دانه ی معنای درونش نبوده و در کتب عرفانی پیشتر از او هم آمده است؛ لیکن این پیمانه در مقامات الطیور به اوج رسیده است.
" شیخ صنعان پیر عهد خویش بود
در کمال از هرچه گویم بیش بود"
داستان پیر شوریده ی حرم که به تعبیر عطار؛
"هم عمل هم علم با هم یار داشت
هم عیان هم کشف هم اسرار داشت"

شیخ ریاضت کشی که پنجاه سال عاکف روضه ی جمال و طائف کعبه ی جلال حق بود و چهارصد مرید را مقتدا...

"موی می بشکافت مرد معنوی
در کرامات و مقامات قوی

هرکه بیماری و سستی یافتی
از دم او تندرستی یافتی"

اما احوال شیخ قصه به خوابی مکرر و رویایی مقدّر در هم می ریزد، دل از حرم می بُرد، بار سفر می بندد و به دنبال تقدیر مقدرش عازم بلاد روم می شود. در ادامه ی قصه نقل خواهد شد که این پیر رند، به چه سان دل در گروه طره ی ترسا و خرقه در رهن میخانه ی عشق می نهد؛
"مرا که نام شراب از کتاب می شستم
زمانه کاتب دکّان مِی فروشم کرد"

داستان شیخ صنعان از زبان هدهد نقل می شود؛ برای مرغانی که عزم سفر به قاف کرده اند و در اشتیاق لقای سیمرغ اند...

هدهد در مقامات طیور، رهبر مرغان است و هر آن کجا که نیاز ببیند به زبان قصه و اسطوره، مرغان را متوجه معانی و اصولی می کند که در این سفر لازم است؛ و داستان پیر شوریده ی حرم از نخستین قصه هایی است که هدهد نقل می کند تا به تعبیر مولانا، دانه ی معنی از پیمانه ی قصه گرفته شود؛

" ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر وی به سان دانه است"

در بخش های پسین، داستان آغاز خواهد شد.

ادامه دارد...


منطق الطیر
عطار نیشابوری