معرفی عارفان
1.04K subscribers
32.3K photos
11.6K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
دینِ من ، از عشق زنده بودن ، است ،

زندگی ، زین جان و سر ،، ننگِ من است ،




زنده ، زین دعوی ،، بُوَد جان و تنم ،

من ، ازین دعوی ،، چگونه تن زنم؟ ،



#مولانا
ای تو مقیمِ میکده ،

هم ، مستی و ،،، هم ، می زده ،




تشنیع‌های بیهُده ،

چون می‌زنی؟ ، ای بی‌گهر ،




#مولانا
جورِ دوران و ، هر آن رنجی که هست ،

سهل‌تر از بُعدِ حق و غفلت است ،





آنکه ، اینها بگذرند ،،، آن نگذرد ،

دولت آن دارد ، که جان آگَه بَرَد ،


#آنکه = در اینجا به‌معنی برایِ آنکه - زیرا




#مولانا
یاری که به نزد او گل و خار یکیست
در مذهب او مصحف و زنار یکیست

ما را غم آن یار چرا باید خورد
کو را خر لنگ و اسب رهوار یکیست

#مولانا
- دیوان شمس
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۴۵۳
عالم معنا
@motaeeal
چه خوش بود بخدا...


#مولانا
#سروش
ای شاهدِ سیمین‌ذقن ،

در دِه شرابی همچو زر ،





تا ، سینه‌ها روشن شود ،

افزون شود نورِ نظر ،




#مولانا
نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم

وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش بند سراپرده رضات منم

نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم

نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم

نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تَبِش و گرمی هوات منم

نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند
که گم کنی که سر چشمه صفات منم

نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم

اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم

#مولانا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
که شکیبد ز تو ای جان؟ ، که جگرگوشهٔ جانی ،

چه تفکر کند از مکر و ، ز دستان؟ ، که ندانی؟ ،



نه درونی ، نه بُرونی ،،، که ازین هردو فزونی ،

نه ز شیری ، نه ز خونی ،،، نه از اینی ، نه از آنی ،




#مولانا
یک چشم من از روز جدائی بگریست
چشم دگرم گفت چرا گریه ز چیست

چون روز وصال شد فرازش کردم
گفتم نگریستی نباید نگریست

#مولانا
- دیوان شمس
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۴۵۶
ساقیا این می از انگور کدامین پشته‌ست
که دل و جان حریفان ز خمار آغشته‌ست

خم پیشین بگشا و سر این خم بربند
که چو زهرست نشاط همگان را کشته‌ست

بند این جام جفا جام وفا را برگیر
تا نگویند که ساقی ز وفا برگشته‌ست

درده آن باده اول که مبارک باده‌ست
مگسل آن رشته اول که مبارک رشته‌ست

صد شکوفه ز یکی جرعه بر این خاک ز چیست
تا چه عشق‌ست که اندر دل ما بسرشته‌ست

بر در خانه دل این لگد سخت مزن
هان که ویران شود این خانه دل یک خشته‌ست

باده‌ای ده که بدان باده بلا واگردد
مجلسی ده پر از آن گل که خدایش کشته‌ست

تا همه مست شویم و ز طرب سجده کنیم
پیش نقشی که خدایش به خودی بنوشته‌ست

#مولانا
آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت

آمده‌ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل
تا که کنار گیرمت خوش خوش و می‌فشانمت

آمده‌ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا
همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت

آمده‌ام که بوسه‌ای از صنمی ربوده‌ای
بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت

گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی
گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت

جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی
فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت

صید منی شکار من گر چه ز دام جسته‌ای
جانب دام بازرو ور نروی برانمت

شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو
در پی من چه می‌دوی تیز که بردرانمت

زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی
گوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمت

از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست
شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت

هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را
نیک بجوش و صبر کن زانک همی‌پرانمت

نی که تو شیرزاده‌ای در تن آهوی نهان
من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت

گوی منی و می‌دوی در چوگان حکم من
در پی تو همی‌دوم گر چه که می‌دوانمت

#مولانا
- دیوان شمس
اصلاحیه

بگفت تو ز چه سیری بگفتم از جز تو•••

سعدی

#مولانا
کنار خویش دریا کردم از اشک
تماشا چون نیایی سوی دریا

چو تو در آینه دیدی رخ خود
از آن خوشتر کجا باشد تماشا

#مولانا
هر سوی نشانی ست ز مخلوق به خالق

قانع نشود عاشق بی‌دل به نشانی

#مولانا
در مَن بدَمی مَن زنده شوم
یک جان چه بُوَد صد جانِ منی!


#مولانا
Zahed
Mohsen Chavoshi
فتنه گر است نام تو
پُرشکر است دام تو
باطرب است جام تو
بانمک است نان تو

#مولانا
#محسن_چاووشی
چو جمال او بتابَد ، چه بُوَد جمال خوبان؟
که رُخ چو آفتابَش بُکُشَد چراغ‌ها را ...


#مولانا
خزان گَر باغ و بُستان را بِسوزد
بِخَنداند جهان را نوبَهارم

جهان گوید که بازآ ای بهاران
که از ظُلْمِ خزانْ صد داغ دارم

بِگَردان ساقیا جامِ خَزانی
که از عشقِ بهار اَنْدَر خُمارم

#مولانا
امنی است مرا از تو
    امنم تویی ای مه رو 
         
یا امن دهم زین سو
                   یا راه خطر گیرم


#مولانا
دامِ دگر نهاده‌ام ، تا که مگر بگیرمش ،

آنکه بِجَست از کفم ، بارِ دگر بگیرمش ،



آنکه به دل اسیرمش ، در دل و جان پذیرمش ،

گر چه گذشت عمرِ من ، باز ، ز سر بگیرمش ،



راه بَرَم به سویِ او ، شب به چراغِ رویِ او ،

چون بِرِسَم به کویِ او ، حلقهٔ در ، بگیرمش ،






#مولانا