معرفی عارفان
1.27K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
گفتند: صحبت با که داریم؟
گفت: آنکه چون بیمار شوی تو را بازپرسد و چون گناهی کنی توبه پذیرد، و هرچه حق از تو داند از او پوشیده نبود.

تذکره الاولیا
بایزید بسطامی
بدل درد غمت باقی هنوزم
کسی واقف نبو از درد و سوزم

نبو یک بلبل سوته به گلشن
به سوز مو نبو کافر به روزم

#بابا_طاهر
نفس می گويد؛ "من نبايد #رنج بكشم"
و همين فكر باعث می شود خيلي بيشتر رنج بكشيد.
اين يكي از پيچيدگی های #حقيقت است،كه هميشه تضاد دارد.
حقيقت اين است كه براي چيره شدن بر رنج،بايد ابتدا #رنج كشيدن را بپذيريد.

#اکهارت_تله
از دالایی لاما پرسیدند:

چه چیزی درباره انسان او را متعجب
می سازد؟

او پاسخ داد:
انسان برای بدست آوردن پول
سلامتی اش را از دست می دهد و
بعد پولش را از دست می دهد
تا دوباره سلامتی اش را بدست آورد و
بعد آنقدر مضطرب آینده می شود که
زمان حال را از دست می دهد نتیجه
آنکه نه در زمان حال زندگی می کند و
نه آینده ...

او آنگونه زندگی می کند که انگار هیچگاه
مرگ را تجربه نخواهد کرد، و سرانجام
مرگ را تجربه می کند در حالی که هیچگاه
زندگی نکرده است !!
راز تغییر در این نیست که انرژی‌تان را برای مبارزه با خود قدیمی‌تان استفاده کنید،
بلکه باید انرژی خود را بر روی ساختن خود جدیدتان متمرکز کنید ...

#سقراط
شادی و سعادت بسته به اندیشه‌های تو درباره دیگران است؛
نه به آنچه دیگران درباره تو فکر می‌کنند.

#آبراهام_هیکس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عزم آن دارم که امشب مستِ مست
پایکوبان کوزه ی دُردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

صدایت همیشه ماندگار...

#محمدرضاشجریان 
کانال تلگرامیsmsu43@
همایون شجریان - نگارا
نگارا...

تصنیف قدیمی
با صدای همایون شجریان
تار: حسین علیزاده
کمانچه: کیهان کلهر
نورِ نورِ چشم خود نور دلست
نور چشم از نور دلها حاصلست

باز نورِ نورِ دل نور خداست
کو ز نور عقل و حس پاک و جداست

شب نبد نور و ندیدی رنگها
پس به ضد نور پیدا شد ترا

دیدن نورست، آنگه دید رنگ
وین به ضدِ نور دانی بی‌درنگ

رنج و غم را حق پی آن آفرید
تا بدین ضد خوش‌دلی آید پدید

پس_نهانیها_به_ضد_پیدا_شود
چونک_حق_را_نیست_ضد_پنهان_بود

که نظر پر نور بود آنگه به رنگ
ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ

پس به ضد نور دانستی تو نور
ضد ضد را می‌نماید در صدور

نور حق را نیست ضدی در وجود
تا به ضد او را توان پیدا نمود


#حضرت‌مولانا
           چند نهان داری آن خنده را
            آن مه تابنده فرخنده را

         بنده کند روی تو صد شاه را
           شاه کند خنده تو بنده را

           خنده بیاموز گل سرخ را
        جلوه کن آن دولت پاینده را

             بسته بدانست در آسمان
         تا بکشد چون تو گشاینده را...

            #مولانا
سودای تو کرد لاابالی دل را
عشق تو فزود غصه حالی دل را


هر چند ز چشم زخم دوری، ای بینایی
نزدیک منی چو در خیالی دل را


#حضرت_عطار
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
کآخِر دمی بپرس که ما را چه حاجت است
ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم
آخِر سؤال کن که گدا را چه حاجت است


#حضرت_حافظ
سپاهی را بر رعیت مسلط مکن که مملکت آبادان نگردد.

پس بیداد را در دل خویش راه مده،
که خانه‌ی مَلِکانِ دادگر دیر بماند و قدیمی گردد،
و خانه‌ی بیدادگران زود پست شود؛
زیرا که:
داد آبادانی بُود و بیداد ویرانی.

عنصرالمعالی_کیکاووس
#قابوس_نامه
ندونم لوت و عریانم که کرده
خودم جلاد و بیجونم که کرده

بده خنجر که تا سینه کنم چاک
ببینم عشق بر جونم چه کرده

 #باباطاهر
هرگاه بسوی نور و حقیقت در حرکت باشی، آنانی که از پشت سر
به تو مینگرند، تو را سیاه و تاریک
خواهند دید و برایشان هر لحظه کوچک
و کوچکتر خواهی شد.
ولى آنان که از روبرو به تو مینگرند،
تو را روشن و نورانی تر خواهند دید و
براى آنان، هر لحظه بزرگ و بزرگتر خواهی شد.
خاموش باش و در سکوت سر کن.
او خود، کلام تو خواهد شد و بر زبانت جاری خواهد گشت،
همانند نوری که در ذهن عیان می شود و بر زبان جارى مى گردد.
آنگاه کلامت، کلام نور است
و نورانی خواهد ساخت و بدان از نور، نور برآید.

عین القضات همدانی
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استاده‌ام تا بسوزم تمام

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت

#سعدی
خدا کنه که خوابم نبره
مرضیه
فردا دوباره پاییز میشه باز...

#بانو_مرضیه
تو همان عالمِ هستی یا کائناتی که برای مدت کوتاهی خودش را در قالب یک انسان نمایان کرده است.
اکهارت تله


«تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق
بلکه گردونی و دریای عمیق»
#حضرت_مولانا
مشکل‌ست این‌که کسی را به کسی دل برود
مهرش آسان به درون آید و مشکل برود

دل من مهر تو را گرچه به خود زود گرفت
دیر باید که مرا نقش تو از دل برود

#سیف_فرغانی
ای محبوب،
چرا شعر من اینچنین از غرور و شکوه نوین خالی است،
چرا اینچنین از اطوار گوناگون و شتاب و جنبش بی بهره است،
چرا با گذشت زمان به روشهای نویافته و ترکیبات شگفت التفاتی نمی کنم،
چرا ابداع و اختراع را به یک سو نهاده ام
و پیوسته همان یک سخن آشنا را بیش نمی گویم
چندان که گویی هر کلمه نام مرا فاش می کند
و نشان می دهد که در کجا زاده شده و از کجا نشئت گرفته است.
ای یار عزیز،
بدان که من پیوسته از تو می نویسم
و گفتگوی من همه از عشق توست
از این رو چاره چیست
جز آنکه کلمات کهن را در جامۀ نو بیارایم
و آنچه را از پیش خرج کرده ام بار دیگر صرف کنم،
زیرا آنچنان که خورشید هر روز هم نو و هم کهنه است
عشق من نیز همان را که از پیش گفته است تکرار می کند.

ویلیام_شکسپیر