معرفی عارفان
1.1K subscribers
32.7K photos
11.8K videos
3.18K files
2.67K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مجسمه باستانی پاریزی
ساخته ی شهریار رضایی
نصب در محوطه کتاب خانه ملی
باستانی پاریزی از نگاه شفیعی کدکنی:

استاد فقید، باستانی پاریزی به حقّ و بی هیچ اغراق از تأثیرگذارترین شخصیتهای فرهنگی ایران در دوره معاصر بودند. هر کس با آثار ایشان آشنا باشد تصدیق خواهد کرد که نوشته های استاد از لونی دیگر است. باستانی پاریزی در آثار خود جهانی ویژه می آفریند، جهانی که خواننده را به معنای دقیق کلمه مسحور میکند و به دنبال خود میکشد.
گواه این تأثیرگذاری فوق العاده، تعدّد آثار استاد است که به قریب هفتاد کتاب بالغ شده و هر کدام به چاپهای چند و چندمین باره رسیده اند. یکبار زنده یاد استاد ایرج افشار، در مجله بخارا، مجموع تیراژ آثار دکتر باستانی پاریزی را قلم انداز حساب کرده بودند که رقمی بیش از یک میلیون میشد. همان روزها که به منزل استاد افشار رفته بودم، فرمودند: دیروز باستانی را در مجلسی دیدم، طلبکار بود که تو حسابت دقیق نبوده و سرجمع کتابهای من بیش از اینهاست!
یکی از ویژگیهای استاد باستانی که در سایر بزرگان فرهنگی کمتر دیده میشود، آن است که عارف و عامی ربوده نوشته های او بودند. او هم در میان عامّه، خوانندگان و شیفتگان فراوان داشت و هم بزرگانی از نوع علامه زریاب خویی و استاد ایرج افشار از ستایندگان او بودند. اگر در شناخت و عظمت اشخاص به ردّ و قبول عامّه نتوان دل بست، باری از نگاه و نظر امثال زریاب و افشار و اقران این بزرگان نمیتوان گذشت.
از جمله بزرگان فرهنگی که از استاد باستانی پاریزی تجلیل کرده اند استاد محمدرضا شفیعی کدکنی هستند. فروردین ماه سال ۹۱ توفیقی دست داد تا پس از مدتّها مهمان استاد شفیعی کدکنی باشم. استاد لطف فرمودند و شاگرد خود را برای شام نگه داشتند. بر سر میز شام سخن از هر کس و هر کجای جهان پیش آمد. بنده عرض کردم که به اقتضای وضعیت شغلی ام بین سیرجان و رفسنجان سرگردانم و تقریباً هر هفته از پاریز رد میشوم. استاد شفیعی از خصوصیات پاریز پرسیدند و من از خوشی آب و هوا و تیزهوشی مردمانش سخن گفتم. استاد پس از تأملی فرمودند:
"برای پاریز همین افتخار بس که باستانی پاریزی را به ایران هدیه کرده است."

این سخن که از زبان برجسته ترین ادیب روزگار ما بیان شده اهمیّتی خاص دارد و از مقوله تمجیدهای کلیشه ای و تعارفات رایج اهل عصر نیست. تا آنجا که بنده اطلاع دارد استاد شفیعی کدکنی دو نکته نغز دیگر نیز درباره استاد پاریزی فرموده اند: نخست اینکه:
"باستانی پاریزی صیّاد لحظه های تاریخ است"
و دیگر اینکه:
"باستانی پاریزی شاعرِ تاریخ است".

به نظرم میرسد این دو جمله، دقیقترین توصیفات کوتاهی هستند که میشود از استاد باستانی پاریزی کرد به ویژه ترکیب [شاعرِ تاریخ] که میتوان در شرح آن یک کتاب نوشت. خود مرحوم باستانی هم که به اهمیّت سخن استاد شفیعی، پُرآگاه بود در آثار خود بارها به این جمله که باستانی پاریزی صیّاد لحظه های تاریخ است نازیده است و البته جای نازش هم هست.
آخرین و مهمترین ستایشی که از استاد شفیعی کدکنی در رابطه با مرحوم استاد باستانی پاریزی به عمل آمد همانا شرکت ایشان در مراسم تشییع مرحوم باستانی در دانشگاه تهران بود. استاد بزرگ و آزاده روزگار ما که کمتر در مراسمها شرکت میکنند، از نخستین کسانی بودند که صبح روز پنجشنبه هفتم فروردین ۹۳ برای تشییع جنازه مرحوم استاد باستانی به دانشگاه تهران آمده بودند. کسانی که با منش و رفتار استاد کدکنی آشنایند میدانند که در این حضور جدّی چه میزان تجلیل و احترام به استاد فقید همشهریمان نهفته است.
محسن پورمختار
خمش کن در خموشی جان کشد چون کهربا آن را
که جانش مستعد باشد کشاکش های بالا را/ مولانا
این قدر عمر که تو را هست
در تفحص حال خود  خرج کن!
جسمت خود دی بود،
روح را دوسه روز بیشتر گیر،
"صدهزارسال گیر اندک باشد".!!

شمس تبریزی

من یک روح هستم و صدهزار بدن جسمانی دارم اما چه کنم که دهانم بسته است و نمی‌توانم از این اسرار سخن گویم.
دو هزار جسم دیدم که من در این تجسدها بودم اما از آن همه زندگانی‌های پیشین، یکی را ندیدم که منِ حقیقی باشد.

من یک جانم که صدهزارست تنم
لیکن چه کنم چو بند دارم دهنم؟

دیدم دوهزار خَلق کان من بودم
زان جمله ندیده‌ام یکی را که منم


کلیات شمس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مائیم که بی‌قماش و بی‌سیم خوشیم
در رنج مرفهیم و در بیم خوشیم

تا دور ابد از می تسلیم خوشیم
تا ظن نبری که ما چو تو نیم‌خوشیم

#مولانا
الهی
تو را سپاس میگويیم
از اينکہ دوباره خورشيد مهرت
ازپشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند

به نام خدای همه
#یک حبه نور

[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]

اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!


[سوره انفطار | ایه۶]
همه‌ٔ ما تا زنده‌ایم
بین اوقاتِ غم و شادی تاب می‌خوریم
درست مثلِ گذشتِ روزگار
که بر محورِ شب و روز تاب می‌خورد
زندگی یک تابِ بازی است
دنیا ما را بین غم و شادی تاب می‌دهد
تا یاد بگیریم چگونه به تعادل برسیم
غم و شادی به نوبت فرا می‌رسند
باید هنگامِ شادی با فروتنی
و هنگامِ غم با اُمید
خودمان را محکم نگه داریم
و به خدا مطمئن باشیم
که ما را نخواهد انداخت
پس با آرامش و اطمینان بازی کنیم

🌺🌺🌺

یارمهربانم
درود
بامداد پنجشنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

امروزت
با طراوت
و چون صدای باران
گوش نواز
دلت سرشار از شادی
زندگيت شیرین تر از عسل
دنیایت غرق درشادی و آرامش
روزت به زیبایی دل مهربونت

🌺🌺🌺

شادباشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعری یکسان با دو سبک متفاوت؛ توسط استاد شجریان سنتی اجرا میشه و توسط استاد اصفهانی به سبک پاپ.
اگر عقیده مخالف، شما را عصبانی می‌کند نشانه آن است که شما ناخودآگاه می‌دانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر می‌کنید ندارید!

#برتراند راسل
عشق
آتش است
هر جا که رسد؛
سوزد و به رنگ خود گرداند...


#عین_القضات_همدانی
«آیا گلستانِ سعدی یکی‌دو‌ماهه خلق شد؟!»

جایی هنگامِ معرفیِ آثارِ منثورِ نیما دربارهٔ مدت‌زمانِ نگارشِ سلسله‌مقالاتِ «ارزشِ احساساتِ» (۹_۱۳۱۸) نوشتم:
نیما در یکی از نامه‌هایش با لحنی درظاهر مظلوم‌نمایانه و عذرخواهانه اما به‌گمان‌ام مفاخره‌آمیز، اشاره‌می‌کند این مقالات را طیّ چند شب کارکردنِ پیاپی آن هم در اتاقی محقّر نوشته‌است!
اما به‌نظرمی‌رسد این مقالات «محصولِ سال‌ها اندیشیدن دربابِ شاخه‌های مختلفِ هنرِ مدرنِ ایران و جهان است که نیما احتمالاً طیّ چندشب تحریرِ نهاییِ آن را به‌پایان برده‌‌است».
گویا آن‌جاکه نیما در نامه (۱۳۰۸) به ذبیح‌الله صفا می‌نویسید قصدِ نوشتنِ کتابی دربابِ «انقلابِ ادبیِ جهان دارد» اثری هم‌چون ارزشِ احساسات را مدّنظرداشته‌است (درتمامِ طول شب، انتشاراتِ مروارید، صص ۹_۲۸).
و فاصلهٔ تاریخِ این نگارشِ این نامه با نوشتنِ آن مقالات حدوداً ده سال است.

از سالیانِ دور هربار مقدّمهٔ گلستانِ سعدی را می‌خواندم و می‌خوانم، آن‌جاکه شیخ مدّت‌زمانِ خلقِ گلستان را یک ماه بیان‌می‌کند نیز همواره با خود می‌گویم: به‌راستی آیا سعدی توانِ آن را داشته که این شاهکارِ بی‌بدیلِ نثرِ زبانِ فارسی را من‌البدوِ الی‌الختم تنها و تنها در یک ماه به‌پایان‌برَد؟!
این‌ سخن و اشاره را نیز گویا باید به مدت‌زمانِ تحریرِ نهایی و از سواد به بیاض‌رساندنِ گلستان تعبیرکرد. گرچه گویا سعدی خود خوش‌می‌داشته آن را محصولِ عرقریزانِ یکی‌دوماههٔ روحِ خویش معرفی‌کند.

امروز که یکی از گفتگوهای خواندنی با اکبرِ رادی را ورق‌می‌زدم، با برداشتی مشابه دربارهٔ این ادعای سعدی مواجه‌شدم. رادی معتقد است:

«این کتابکِ به‌صورت محقّر محصولِ سال‌ها ممارست، حکّ و اصلاح و ناخنک‌زنی‌های شیخ‌بوده‌است».
او درادامه می‌افزاید آیا «آن‌همه وصف‌های بکر و آبدار، آن‌همه اعتدال و عبرت و حکمت، و آن کلافِ به‌هم‌بافتهٔ واژگان [...] حاصلِ تأملاتِ یک‌ماه‌و‌چند‌روز بوده فقط؟ [...] هرکه هرچه بگوید، حکمِ عقلِ من این است که او تلویحاً به یک بازنگاریِ نهایی درمعنای تألیفِ اوراقِ پراکنده و تنظیم و طبقه‌بندیٍ حکایاتِ گلستان اشاره‌کرده‌است و بس» (مکالمات، گفت‌و‌گو با ملک‌ابراهیمِ امیری، ویستار، ۱۳۷۹، صص ۳_۱۲).

این ارزیابی از جانبِ کسی که خود به پاکیزه‌نویسی و بازبینیِ مکرّرِ نمایشنامه‌هایش زبانزد است، قابلِ تأمل است. رادی حتی چاپ‌های جدیدِ برخی نمایشنامه‌هایش را نیز ویراسته‌تر عرضه‌می‌کند.
زگل آموختم آیین دلداری که گر گلچین
سرش بردارد ازتن دل زشبنم برنمی دارد

از نسخه ای خطی
بازیگوش

رفتم که به گوشش سخنی گویم دوش
بوسیدمش آن چنان که دل رفت زهوش
گفتم گوشت را چگونه بازی دادم
گوشم بگرفت وگفت ای بازیگوش


از نسخه ای خطی
عرفان_و_تفکر_درباره_تاملات_عرفانی_مولوی_و_مارتین_هایدگر_امید_همدانی.pdf
13.1 MB
عرفان و تفکر
از تأملات عرفانی مولوی تا عناصر عرفانی در طریق تفکر هایدگر
نوشته : امید همدانی
W602.pdf
220.8 MB
نسخه‌ی کامل شاهنامه فردوسی/ اواخر دوره‌ی صفوی

این نسخه ۸۳ نگاره دارد که برخی از آن‌ها منسوب به رضا عباسی و شیخ عباسی است. جلد لاکی این نسخه مربوط به دوره‌ی قاجار است.
زنگ ساعت شیونی گر می کند حیرت مکن
از برای فوت وقت خویشتن در ماتم است!

#تاثیر_تبریزے
سرِ پروازِ دلِ خسته سلامت باشد
نشوی ایمن اگر بال و پری نیست مرا !

#اسیر_شهرستانی