"گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم
در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم
پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم
ای دلبر خندانم آهسته که سرمستم
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم
رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی
در پرده چرا باشی آهسته که سرمستم
ای می بترم از تو من باده ترم از تو✌️🍷
پرجوش ترم از تو آهسته که سرمستم
از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم
تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم
خود را چو فنا دیدم آهسته که سرمستم
هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم
نور دل ادریسم آهسته که سرمستم
در مذهب بیکیشان بیگانگی خویشان
باد است بر ایشان آهسته که سرمستم
ای صاحب صد دستان بیگاه شد از مستان
احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم
مولانا
بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم
در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی
زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم
پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم
ای دلبر خندانم آهسته که سرمستم
ساقی می جانان بگذر ز گران جانان
دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم
رندی و چو من فاشی بر ملت قلاشی
در پرده چرا باشی آهسته که سرمستم
ای می بترم از تو من باده ترم از تو✌️🍷
پرجوش ترم از تو آهسته که سرمستم
از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم
تا از خود ببریدم من عشق تو بگزیدم
خود را چو فنا دیدم آهسته که سرمستم
هر چند به تلبیسم در صورت قسیسم
نور دل ادریسم آهسته که سرمستم
در مذهب بیکیشان بیگانگی خویشان
باد است بر ایشان آهسته که سرمستم
ای صاحب صد دستان بیگاه شد از مستان
احداث و گرو بستان آهسته که سرمستم
مولانا
Naaz Edkeh | کارن موزیک |
Googoosh
گوگوش
خودم را درون واژه ها
میان سطرهای دفتر احساسم
پنهان کرده ام
خودم را همچون باران
رها کرده ام
روی پنجره ی یخ زده ی دلتنگی
تا کسی نبیند غمی را که بر دلم نشست
و اشکی که روان شد از زیادیِ فاصله ها
خودم را درون واژه ها
میان سطرهای دفتر احساسم
پنهان کرده ام
خودم را همچون باران
رها کرده ام
روی پنجره ی یخ زده ی دلتنگی
تا کسی نبیند غمی را که بر دلم نشست
و اشکی که روان شد از زیادیِ فاصله ها
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خیز و در کاسه ی زر آب ِطربناک انداز
پیشتر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز
عاقبت منزل ما وادیِ خاموشانست
حالیا غلغله در گنبد ِافلاک انداز
چشم ِ آلوده نظر از رخِ جانان دورست
بر رخِ او نظر از آینه ی پاک انداز
به سر ِسبز تو ، ای سرو ،که گر خاک شوم
ناز از سر بنه و سایه برین خاک انداز
دل ما را که ز مار ِ سر ِ زلف ِ تو بخست
از لب ِ خود به شفاخانه ی تریاک انداز
مُلک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگرِ جام در املاک انداز
غسل در اشک زدم کَاهل ِ طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهدِ خود بین که بجز عیب ندید
دود ِآهیش در آیینه ی ادراک انداز
چون گل از نکهتِ او جامه قبا کن ،حافظ
وین قبا در ره ِآن قامت ِچالاک انداز
حافظ
پیشتر زانکه شود کاسه ی سر خاک انداز
عاقبت منزل ما وادیِ خاموشانست
حالیا غلغله در گنبد ِافلاک انداز
چشم ِ آلوده نظر از رخِ جانان دورست
بر رخِ او نظر از آینه ی پاک انداز
به سر ِسبز تو ، ای سرو ،که گر خاک شوم
ناز از سر بنه و سایه برین خاک انداز
دل ما را که ز مار ِ سر ِ زلف ِ تو بخست
از لب ِ خود به شفاخانه ی تریاک انداز
مُلک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد
آتشی از جگرِ جام در املاک انداز
غسل در اشک زدم کَاهل ِ طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهدِ خود بین که بجز عیب ندید
دود ِآهیش در آیینه ی ادراک انداز
چون گل از نکهتِ او جامه قبا کن ،حافظ
وین قبا در ره ِآن قامت ِچالاک انداز
حافظ
مَثَل معرفت چون آفتاب است
مَثَل دل، چون خانهٔ تاریک است
و مَثَل عاقل چون خداوندِ خانه
هر آنگه که خداوندِ خانه،
خانه را تاریک بیند،
عقل او تقاضا کند که روزنِ خانه باز کن
تا خانه روشن شود
چون باز کرد، آفتابِ معرفت بر خانه افتد
خانهٔ تاریک وی روشن گردد
چشمِ دل باز شود
و راه به معرفت گشاده گردد.
#شیخ_روزبهان_شیرازی
مَثَل دل، چون خانهٔ تاریک است
و مَثَل عاقل چون خداوندِ خانه
هر آنگه که خداوندِ خانه،
خانه را تاریک بیند،
عقل او تقاضا کند که روزنِ خانه باز کن
تا خانه روشن شود
چون باز کرد، آفتابِ معرفت بر خانه افتد
خانهٔ تاریک وی روشن گردد
چشمِ دل باز شود
و راه به معرفت گشاده گردد.
#شیخ_روزبهان_شیرازی
منِ گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارمِ اخلاقِ عالَمی دگری
وفایِ عهدِ من از خاطرت به در نرود
#حضرت_حافظ
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود
تو کز مکارمِ اخلاقِ عالَمی دگری
وفایِ عهدِ من از خاطرت به در نرود
#حضرت_حافظ
اصلاحیه❌❌❌
ما اهل دلیم شعر به جانانه سراییم
از نقش همه اهل ریا رنگ زداییم
گر همسفر اهل دلی با نفس عشق
از خویش رهاشو ڪه ازین بند جداییم
جعلی❌❌❌
از حافظ نیست❌❌❌
ما اهل دلیم شعر به جانانه سراییم
از نقش همه اهل ریا رنگ زداییم
گر همسفر اهل دلی با نفس عشق
از خویش رهاشو ڪه ازین بند جداییم
جعلی❌❌❌
از حافظ نیست❌❌❌
اصلاحیه❌❌❌
هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی
چشم بر در بُوَد
و
دلبرِ او دیر کند..
جعلی❌❌❌
از صایب تبریزی نیست❌❌❌
زهرا طالبی✅
هیچ کس کاش نباشد نگهش بر راهی
چشم بر در بُوَد
و
دلبرِ او دیر کند..
جعلی❌❌❌
از صایب تبریزی نیست❌❌❌
زهرا طالبی✅
بزرگی را گفتند:
ذکری عنایت فرمایید.
فرمود:
به ذکر شریف سکوت مشغول باشید...
فکت💠
ذکری عنایت فرمایید.
فرمود:
به ذکر شریف سکوت مشغول باشید...
فکت💠
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه شادم به دوستیِ تو
که مرا چنین دوستی داد
خدا این دلِ مرا به تو دهد
مرا چه آن جهان، چه این جهان
مرا چه قعرِ زمین، چه بالایِ آسمان
مرا چه بالا، چه پَست.
#حضرت_شمس_تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای کاش
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه های خاک
یک روز می توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک...
#شفیعی_کدکنی
این قبولِ ذکرِ تو از رحمت است
چون نمازِ مُستحاضه رُخصت است
اینکه اذکار و عباداتِ تو مورد قبول حق قرار می گیرد از لیاقتِ تو نیست، بلکه از رحمت واسعه الهی است. مانند نماز زنی که دچار بیماری استحاضه شده، صرفا جنبه رخصتي شرعی دارد.
رُخصت : اجازه
با نماز او بیالودست خون
ذکر تو آلودهٔ تشبیه و چون
همانگونه که نمازِ زن مستحاضه آلوده به خون است. ذکر تو نیز آلوده به تشبیه و چون و جور است. تو نیز نسبت به حق تعالی دچار تصوّرات و أوهامی و پیش خود صورت هایی از او نقش می کنی و مثلا می گویی: خدا چگونه است؟
نامحدود بودن او چطور است؟ ازلی و ابد
چگونه است؟ و از این گونه تصورات واهی که مانند خون زن مستحاضه، طاعات را می آلاید.
پس به عیادت خود مغرور شو.
خون پلیدست و به آبی میرود
لیک باطن را نجاستها بود
تازه باید به این نکته هم دقت کنی: درست است که خون، نجس وناپاک است، ولی با آب پاک می شود. در حالی که پليدیِ باطن مانند وساوس شیطانی و اخلاق ذمیمه را نمی توان با آب پاک کرد.
شرح مثنوی
چون نمازِ مُستحاضه رُخصت است
اینکه اذکار و عباداتِ تو مورد قبول حق قرار می گیرد از لیاقتِ تو نیست، بلکه از رحمت واسعه الهی است. مانند نماز زنی که دچار بیماری استحاضه شده، صرفا جنبه رخصتي شرعی دارد.
رُخصت : اجازه
با نماز او بیالودست خون
ذکر تو آلودهٔ تشبیه و چون
همانگونه که نمازِ زن مستحاضه آلوده به خون است. ذکر تو نیز آلوده به تشبیه و چون و جور است. تو نیز نسبت به حق تعالی دچار تصوّرات و أوهامی و پیش خود صورت هایی از او نقش می کنی و مثلا می گویی: خدا چگونه است؟
نامحدود بودن او چطور است؟ ازلی و ابد
چگونه است؟ و از این گونه تصورات واهی که مانند خون زن مستحاضه، طاعات را می آلاید.
پس به عیادت خود مغرور شو.
خون پلیدست و به آبی میرود
لیک باطن را نجاستها بود
تازه باید به این نکته هم دقت کنی: درست است که خون، نجس وناپاک است، ولی با آب پاک می شود. در حالی که پليدیِ باطن مانند وساوس شیطانی و اخلاق ذمیمه را نمی توان با آب پاک کرد.
شرح مثنوی
دریغا اول حرفی که در لوح محفوظ پیدا آمد، لفظ «محبت» بود؛ پس نقطهی «ب» با نقطهی «نون» متصل شد، یعنی «محنت» شد. مگر آن بزرگ از اینجا گفت که در هر لطفی، هزار قهر تعبیه کردهاند؛ و در هر راحتی، هزار شربت به زهر آمیختهاند.
عینالقضات همدانی ،تمهیدات
عینالقضات همدانی ،تمهیدات