معرفی عارفان
1.18K subscribers
33.3K photos
12K videos
3.2K files
2.73K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اگر بخواهی نعمتی در تو زیاد شود،
باید آنرا ستایش کنی.
حتی وقتی گیاهی راستایش کنی،
بهتر رشد میکند
تقدیر کنید،
ستایش کنید، تأیید کنید
تا نعمتهای خدا بسوی شما سرازیر شود


دکتر الهی قمشه ای
دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود

حافظ
۰

اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم


بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به《میخانه》
《"دوش" از "مسجد" سوی《میخانه" آمد "پیرِ" ما》
دوش : حدود زمانی عهد الست
مسجد : جایی در قبل از هبوط انسان و بعد از خلقت او
که مورد سجده ی ملائک قرار گرفت
میخانه : جای می که آنرا ذکرالله بدست آوردم.
به می عمارت دل کن : می عمارت دل را هدف قرار داده است.
۱ - میخانه می تواند دنیا هم باشد که محل نزول ذکرالله است.
۲ - می تواند محل کسانی باشد که با می دل را عمارت کرده اند.
پیرِ ما = حضرت آدم
که از پای《خم》ت روزی به حوض کوثر اندازیم=
《خم : اگر می ذکرالله باشد ؟! خم کجاست؟جواب : جایی که همه ی ذکر های الهی مجتمعند؟ 》
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی :
یکسر از کوی خرابات برندت به بهشت

حافظ
۲۴ شهریور سالروز درگذشت اوریانا فالاچی

( زاده ۸ تیر، ۲۹ ژوئن ۱۹۲۹ فلورانس – درگذشته ۲۴ شهریور، ۱۵ سپتامبر ۲۰۰۶ فلورانس) روزنامه‌نگار، نویسنده و مصاحبه‌گر سیاسی

او که در دوران جنگ جهانی دوم به‌عنوان یک چریک ضدفاشیسم فعالیت داشت، آنچه بیش از همه به شهرتش کمک کرد، مجموعه مصاحبه‌های مفصل و مشهور او با رهبران سرشناسی همچون محمدرضا پهلوی، ملک‌حسین، ایندیراگاندی، یاسر عرفات، ذوالفقار علی‌بوتو، روح‌اله خمینی، گلدامایر، معمر قذافی، جرج حبش، و هنری کیسینجر بود.
وی در زمان زمامداری موسولینی " دیکتاتور ایتالیا " زاده شد و ۹ ساله بود که جنگ جهانی دوم آغاز شد. آن‌زمان پدرش که از موسولینی نفرت داشت، وارد جنبش مقاومت زیرزمینی شد. اوریانا هم گرچه بعدها نوشت که دو طرف جنگ تفاوت چندانی نداشتند اما به پدر کمک می‌کرد و تا پایان جنگ تجربه‌های وحشتناکی را پشت سر گذاشت. هنوز ۲۰ ساله نشده بود که نوشتن در روزنامه‌ها را آغاز کرد و به‌قول خودش قدرت واژه‌ها را کشف کرد. او به‌خاطر قدرت بیان بالا، درک خاص سیاسی و جسارت فوق‌العاده، به سرعت از نویسنده ستون کوچکی در یک روزنامه محلی، به خبرنگاری بین‌المللی که برای تعدادی از معتبرترین نشریات اروپا قلم می‌زد تبدیل شد. هرجای دنیا که در آن زمان کانون خبری و رسانه‌ای جنگ قدرت بین زورمداران بود، او را به خود جذب می‌کرد.

جوایز:
فالاچی در پی سالها فعالیت حرفه‌ای‌اش، موفق به دریافت جوایز معتبر بسیاری "از جمله مدال طلای تلاش فرهنگی برلوسکونی، جایزه آمبرگنو درو؛ معتبرترین جایزه شهر میلان، جایزه آنی تیلور مرکز مطالعات فرهنگ عامه نیویورک و ..." شد. او همچنین یک بار کاندیدای دریافت جایزه نوبل ادبیات شد.

فعالیت‌ها:
در ایران نام اوریانا فالاچی در اواخر دهه چهل با ترجمه آثارش علیه جنگ ویتنام و حکومت‌های دیکتاتوری باقی‌مانده در اروپا "یونان، اسپانیا و پرتغال" مطرح شد. وی یک بار در سال ۱۳۵۱ برای مصاحبه با محمدرضا پهلوی و بار دیگر در سال ۱۳۵۸ برای مصاحبه با روح‌اله خمینی و مهندس بازرگان به ایران سفر کرد. این مصاحبه‌ها، آخرین بار درسال ۱۳۸۳ همراه با مصاحبه معمر قذافی، آریل شارون و لخ والسا در ایران منتشر شد.
او هنگامی که فهمید به نوعی سرطان قابل کنترل دچار است تصمیم گرفت دیگر کتاب ننویسد و بقیه عمر را به استراحت بپردازد.
زمانی که حادثه یازده سپتامبر روی داد، اوریانا نتوانست در برابر این وسوسه بزرگ مقاومت کند. کتابی در اکتبر ۲۰۰۲ از او به‌چاپ رسید به‌نام خشم و غرور که در آن خواهان نابودی آنچه امروزه به‌نام اسلام مطرح است شده‌است. انتشار این کتاب سبب شد که فالاچی در سن ۷۲ سالگی آرامش خود را از دست بدهد و مجبور باشد همواره تحت محافظت نیروهای پلیس قرار بگیرد.
مسلمانان در ایتالیا و فرانسه پس از انتشار این کتاب او را تهدید به‌مرگ کردند. اما پاسخ او این بود که: «من از ۹ سالگی با درد و مرگ دست و پنجه نرم کرده‌ام. در ویتنام، در لبنان، مکزیک، بولیوی یا هرجای دیگر. اما از سال ۱۹۹۲ که زیر تیغ جراحی برای بهبود سرطان قرار گرفته‌ام هر روز می‌میرم.»

کتاب‌شناسی:
هفت گناه هالیوود، لُنگانِسی (میلان) ۱۹۵۸
جنس ضعیف، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۱

پنه‌لوپه به‌جنگ می‌رود، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۲
نفرت‌انگیز، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۳
اگر خورشید بمیرد، درباره برنامه فضایی آمریکا، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۶
زندگی، جنگ و دیگر هیچ،  گزارشی از جنگ ویتنام بر اساس تجارب شخصی، ریتزولی (میلان) ۱۹۶۹
آن روز در ماه، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۰
نامه به‌کودکی که هرگز زاده نشد، مجموعه‌ای از مصاحبه با شخصیت‌های سیاسی جهان، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۶
یک مرد، داستان الکساندروس پاناگولیس، انقلابی یونانی، ریتزولی (میلان) ۱۹۷۹
ان‌شاءاله، ریتزولی (میلان) ۱۹۹۰
خشم و غرور ۲۰۰۱
اوریانا فالاچی در ۷۷ سالگی  درگذشت.
۲۴ شهریور سالروز درگذشت عبدالحسین زرین‌کوب

( زاده ۲۹ اسفند ۱۳۰۱ بروجرد -- درگذشته ۲۴ شهریور ۱۳۷۸ تهران ) ادیب، تاریخنگار، نویسنده و مترجم.

او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را تا سال پنجم در زادگاهش گذراند و برای کلاس ششم عازم تهران شد و رشته ادبی را برگزید و در سال ۱۳۱۹ تحصیلات دبیرستانی را به‌پایان رسانید. او سال بعد به بروجرد بازگشت و به‌تدریس در دبیرستانهای خرم‌آباد و بروجرد پرداخت.  در همین دوره نخستین کتاب او به‌نام فلسفه، شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری در ایران در بروجرد منتشر شد.
وی در سال ۱۳۲۴ پس از آنکه در امتحان ورودی «دانشکده علوم معقول و منقول» و «دانشکده ادبیات» حائز رتبه اول شده ‌بود، وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۷  دوره لیسانس ادبیات فارسی را با رتبه اول به‌پایان رساند و سال بعد وارد دوره دکتری رشته ادبیات دانشگاه تهران شد. او در سال ۱۳۳۴ از رساله دکتری خود باعنوان نقد شعر تاریخ و اصول آن که زیرنظر بدیع‌الزمان فروزانفر تألیف شده ‌بود، با موفقیت دفاع کرد. دکتر زرین‌کوب در سال ۱۳۳۰ در کنار عده‌ای از فضلای زمان، همچون محمد معین، ناتل خانلری، غلامحسین صدیقی و عباس زریاب‌خویی برای مشارکت در طرح ترجمه مقالات دائرةالمعارف اسلام "چاپ هلند" دعوت شد.
وی از سال ۱۳۳۵ با رتبه دانشیاری کار خود را در دانشگاه تهران آغاز کرد و عهده‌دار تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و تاریخ تصوف در دانشکده‌های ادبیات و الهیات شد. او چندی نیز در «دانشسرای عالی تهران» و «دانشکده هنرهای دراماتیک» تدریس کرد و از سال ۱۳۴۱ به‌بعد در فواصل تدریس در دانشگاه تهران، در دانشگاه‌های آکسفورد، سوربن، هند و پاکستان و در سالهای ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۴۹ در آمریکا به‌عنوان استاد میهمان در دانشگاه‌های کالیفرنیا و پرینستون به‌تدریس پرداخت.
وی در سالهای ورودش به دانشکده، با خانم قمر آریان آشنا شد. قمر آریان در گفت‌وگویی که در سال ۱۳۸۳ در روزنامه جام‌جم چاپ شد، تعریف کرد که آشنایی آنها در فضای دانشکده نزدیک به ۹ سال ادامه یافته‌ بود و سرانجام از آریان خواستگاری کرد. به‌گفته آریان، زمانی که ماجرا را با پدرش مطرح کرد، پدرش گفت که به‌.خوبی با زرین‌کوب آشناست و مقالاتی از او خوانده، اما گمان می‌کرده که نویسنده آن مقالات باید مردی ۵۰ ساله باشد.
آریان و زرین‌کوب در سال ۱۳۳۲ ازدواج کردند و تحصیلات خود را در مقطع دکتری نیز ادامه دادند "زرین‌کوب رتبه نخست و آریان دوم در کنکور دکتری بود" و پس از فارغ‌التحصیلی، سالهای سفرشان آغاز شد. قمر آریان سالهای بسیاری را همراه با همسرش در هند و چندین کشور اروپایی و عربی گذراند.
زرین‌کوب کتابی تحت عنوان دو قرن سکوت درمورد حوادث و اوضاع تاریخیِ ایران در دو قرن اول اسلام " از حمله عرب تا ظهور دولت طاهریان" نگاشته و در سال ۱۳۳۶ در چاپ دوم کتاب به بسیاری از پرسشهای مطرح‌شده توسط منتقدان و نیز شبهات وارده‌ بر مطالب چاپ اول کتاب پاسخ داده‌است.
دکتر عبدالحسین‌ زرین‌کوب در ۷۷ سالگی درگذشت.
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را


خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را



#حافظ
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را


خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را



#حافظ
اولین عکس از آرامگاه «هوشنگ ابتهاج» پس از نصب تندیس و سنگ قبر

دیروز چهارشنبه ۲۳ شهریور، سنگ مزار و تندیس هوشنگ ابتهاج (سایه) در باغ محتشم رشت نصب شد.
#ابتهاج
Bigharare Toam @MuSic1Online
Reza Malekzadeh @MuSic1Online
بیقرار توام - رضا ملک زاده

‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎
دلا یک دم رها کن آب و گل را
صلای عشق در ده اهل دل را
ز نور عشق شمع جان برافروز
زبور عشق از جانان درآموز

چو زیر از عشق رمز راز می‌گوی
چو بلبل بی زبان اسرار می‌گوی
چو داود آیت سرگشتگان خوان
زبور عشق بر آشفتگان خوان

حدیث عشق ورد عاشقان ساز
دل و جان در هوای عاشقان باز
چو عود از عشق بر آتش همی سوز
چو شمعی می‌گری و خوش همی سوز

شراب عشق در جام خرد ریز
وز آنجا جرعهٔ بر جان خود ریز
خرد چون مست شد نیزش مده صاف
بگوشش باز نه تا کم زند لاف

چوعشق آمد خرد را میل درکش
بداغ عشق خود را نیل درکش
خرد آبست و عشق آتش بصورت
نسازد آب با آتش ضرورت

خرد جز ظاهر دو جهان نه بیند
ولیکن عشق جز جانان نه بیند
خرد گنجشک دام ناتمامیست
ولیکن عشق سیمرغ معانیست

خرد دیباچه دیوان راغست
ولیکن عشق دری شب چراغ است
خرد نقد سرای کایناتست
ولیکن عشق اکسیر حیاتست


اسرارنامه عطار نیشابوری
بیا بیا که شدم در غم تو سودایی
درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی

عجب عجب که برون آمدی به پرسش من
ببین ببین که چه بی‌طاقتم ز شیدایی

بده بده که چه آورده‌ای به تحفه مرا
بنه بنه بنشین تا دمی برآسایی

مرادپور مرو چه سبب زود زود می‌بروی
بگو بگو که چرا دیر دیر می‌آیی

نفس نفس زده‌ام ناله‌ها ز فرقت تو
زمان زمان شده‌ام بی‌رخ تو سودایی

مجو مجو پس از این زینهار راه جفا
مکن مکن که کشد کار ما به رسوایی

برو برو که چه کژ می‌روی به شیوه گری
بیا بیا که چه خوش می‌خمی به رعنایی

دیوان شمس
ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین
گر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بین

هر که انبازی برید از خویش آن بازی مدان
در جهان او را چو حق بی‌مثل و بی‌انباز بین

ز آفتابی کآفتاب آسمان یک جام او است
ذره‌ها و قطره‌ها را مست و دست انداز بین

چونک قبله ی شاه یابی قبله ی اقبال شو
چون دو دم خوردی ز جامش بخت را دمساز بین

گفتم ای اکسیر، بنما مس را چون زر کنی
رو به صرافان دل آورد گفتا گاز بین

گفتمش چون زنده کردی مرغ ابراهیم را
گفت پر و بال برکن هم کنون پرواز بین

گفتم از آغاز مرغ روح ما بی‌پر بده‌ست
گفت هین بشکن قفس آغاز بی‌آغاز بین

زان فروبسته دمی کت همدم و همراز نیست
چشم بگشا هر دمی همراز بین، همراز بین

این دمی چندی که زد جان تو در سوز و نیاز
چون دم عیسی به حضرت زنده و باساز بین

خاک خواری را بمان چون خاک خواری پیشه گیر
خاک را از بعد خواری در چمن اعزاز بین


دیوان شمس
بیخود ز نوای دل دیوانهٔ خویشم
ساقی و می و مطرب و میخانهٔ خویشم

زان روز که گردیده‌ام از خانه بدوشان
هر جا که روم معتکف خانهٔ خویشم

بی‌داغ تو عضوی به تنم نیست چو طاوس
از بال و پر خویش، پریخانهٔ خویشم

یک ذره دلم سختم از اسلام نشد نرم
در کعبه همان ساکن بتخانهٔ خویشم

دیوار من از خضر کند وحشت سیلاب
ویران شدهٔ همت مردانهٔ خویشم

آن زاهد خشکم که در ایام بهاران
در زیر گل از سبحهٔ صد دانهٔ خویشم

صائب شده‌ام بس که گرانبار علایق
بیرون نبرد بیخودی از خانهٔ خویشم

#صائب_تبریزی
صبح از پرده به در می‌آید
اثر آه سحر می‌آید

یا کسی مشک ختن می‌بیزد
یا نسیم گل تر می‌آید

خیز ای ساقی و می‌ده به صبوح
که حریف چو شکر می‌آید

#جناب_عطار
 به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز

که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم

 #حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"پنجشنبه" است
عزیزانیکه
در بین ما نیستند
دلخوشند به یک "فاتحه"
به یک "صلوات"
یک دعای رحمت و آمرزش
همینها برایشان
یک دنیاست ،در آن دنیا
"برای شادی روحشان فاتحه"
سحر کجاست که فراش جلوه‌گاه توام
نشسته بر سر ره دیده‌بان راه توام

هنوز خفته چو بخت منند خلق که من
برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام

من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز
که ایستاده به دریوزه نگاه توام

مرا تو اول شب رانده‌ای به خواری ومن
سحر خود آمده‌ام باز و عذر خواه توام

تو بی‌گناه کشی کن که ایستاده به عذر
به روز عرض جزا حایل گناه توام

اگر به کشتن وحشی گواه می‌طلبی
مرا طلب به گواهی که من گواه توام


وحشی
آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم
نو شد آن سلسله کهنه و آن بند قدیم

آمدم من به سر گریهٔ خود به که تو نیز
بر سر ناز خود آیی و شکرخند قدیم

به وفای تو که تا روز قیامت باقیست
عهد دیرین به قرار خود و سوگند قدیم

نخل تو یک دو ثمر داشت به خامی افتاد
من و پروردن آن نخل برومند قدیم

بهر آن حلقه به گوشیم که بودیم ای باد
برسان بندگی ما به خداوند قدیم

خلوتی خواهم و در بسته ویک محرم راز
که گشایم سر راز و گله‌ای چند قدیم

وحشی آن سلسله نو کرد که آیند ز نو
پندگویان قدیمی به سر پند قدیم


وحشی