تو کیستی که صدایت به آب میماند
تبسّمت به گل آفتاب میماند
تنت به پیرهن صورتی و دامن سرخ
به تُنگ نیمه پُری از شراب میماند
به پشت چشم تو آن سایه های رنگارنگ
به نقش قوسِ قُزح در حباب میماند
تو را شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد
به خانه یاد تو کردن به خواب میماند
از آن تبسّم نوشت به سینه یادی ماند
چو برگ گل که به لای کتاب میماند
کسی که شعر تو را گفت نشئه ی سخنش
به مستی میِ بیرنگ ناب میماند...
#مفتون_امینی
تبسّمت به گل آفتاب میماند
تنت به پیرهن صورتی و دامن سرخ
به تُنگ نیمه پُری از شراب میماند
به پشت چشم تو آن سایه های رنگارنگ
به نقش قوسِ قُزح در حباب میماند
تو را شبی سر راهی دو لحظه دیدن و بعد
به خانه یاد تو کردن به خواب میماند
از آن تبسّم نوشت به سینه یادی ماند
چو برگ گل که به لای کتاب میماند
کسی که شعر تو را گفت نشئه ی سخنش
به مستی میِ بیرنگ ناب میماند...
#مفتون_امینی
عهدیه و ایرج رنگارنگ ۵۴۲(ماهور)
@Jane_oshaagh
گلهای رنگارنگ ۵۴۲
دستگاه ماهور
با صدای #عهدیه و #ایرج
تصنیف :
الا يا ايها الساقی (#حافظ)
آواز :
زيور به خود مبند (#مفتون_امینی)
آهنگ تنظیم #جواد_معروفی
نوازندگان
#پرویزیاحقی
#مجیدنجاحی
#جهانگیرملک
اشعار متن
#علی_اشتری #اميری_فيروزکوهی
گوینده #آذر_پژوهش
دستگاه ماهور
با صدای #عهدیه و #ایرج
تصنیف :
الا يا ايها الساقی (#حافظ)
آواز :
زيور به خود مبند (#مفتون_امینی)
آهنگ تنظیم #جواد_معروفی
نوازندگان
#پرویزیاحقی
#مجیدنجاحی
#جهانگیرملک
اشعار متن
#علی_اشتری #اميری_فيروزکوهی
گوینده #آذر_پژوهش
#زندگی را هفت بار بنویس
و هر بار به یک رنگ
آزادی را هرگونه که خواستی
پیروزی را نخست ارغوانی
و آنگاه بنفش
#عشق را اول به رنگ گل لبخند
آخر به رنگ گل زخم
و #مرگ را قهوهای بنویس
#مفتون_امینی
#رنگ_سرایه
یداالله امینی متخلص به مفتون در ۲۱ خرداد ۱۳۰۵ در شهرستان شاهیندژ دهستان هولاسو که در کناره زرینه رود و آذربایجان قرارگرفتهاست به دنیا آمد
و هر بار به یک رنگ
آزادی را هرگونه که خواستی
پیروزی را نخست ارغوانی
و آنگاه بنفش
#عشق را اول به رنگ گل لبخند
آخر به رنگ گل زخم
و #مرگ را قهوهای بنویس
#مفتون_امینی
#رنگ_سرایه
یداالله امینی متخلص به مفتون در ۲۱ خرداد ۱۳۰۵ در شهرستان شاهیندژ دهستان هولاسو که در کناره زرینه رود و آذربایجان قرارگرفتهاست به دنیا آمد
زیوَر به خود مَبند که زیبا ببینمت
با دیگران مباش که تنها ببینمت
در این بهارِ تازه که گُلها شکُفته اند
لبخندِ عشق زن ! که شکوفا ببینمت
یک جام نوش کردی و مُشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت
مَنْشین گران و جامه سبک ساز و رقص کن
رقصی چنان ... که آفتِ دلها ببینمت
بگذشت در فراقِ تو شبهای بی شمار
هر شب در این امید که فردا ببینمت
ای ایستاده در پس ِاین پرده ی غُبار !
نزدیکتر بیا که هویدا ببینمت
#مفتون_امینی
با دیگران مباش که تنها ببینمت
در این بهارِ تازه که گُلها شکُفته اند
لبخندِ عشق زن ! که شکوفا ببینمت
یک جام نوش کردی و مُشتاق دیدمت
جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت
مَنْشین گران و جامه سبک ساز و رقص کن
رقصی چنان ... که آفتِ دلها ببینمت
بگذشت در فراقِ تو شبهای بی شمار
هر شب در این امید که فردا ببینمت
ای ایستاده در پس ِاین پرده ی غُبار !
نزدیکتر بیا که هویدا ببینمت
#مفتون_امینی