معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مست نتوان کرد
زاهد را به صَد جام شراب

این زمین خشک را
سیراب کردن مشکل است...

#صائب
میهنم آیینه ای سرخ است
با شکافی چند،بشکسته،
که نخواهد التیامی داشت
زانکه قابی گردشان را با بسی قلابها بسته
مثل دریاچه ی بزرگی، راههای رودها مسدود بر آن
مانده، پیوسته.
می خورد از مایه تا گردد کویری خشک
نم نمک ،آهسته آهسته.

#مهدی_اخوان_ثالث
💚

هین بخوان قرآن ببین سِحرِ حلال
سرنگونی مکرهایِ کَالْجِبال

بس نکو گفت آن رسولِ خوش‌جَواز
ذرّه‌یی عقلت بِهْ از صوم‌ و نماز


به هوش باش ، قرآن را بخوان و به کلام فصیح و بلیغ آن توجه کن و ببین که حیله‌هایِ کوه‌آسا چه سان واژگون می‌شوند . آن رسول خوش‌اخلاق ، بسیار زیبا فرموده است که برای تو ذرّه‌ای عقل بهتر از روزه و نماز است .

مثنوی دفتر پنجم
استاد کریم زمانی

اشاره است به آیه‌ی ۴۶ سوره‌ی ابراهیم :

وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِنْ كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ

و به يقين آنان نيرنگ خود را به كار بردند و جزاى مكرشان با خداست هر چند از مكرشان كوه‌ها از جاى كنده مى‌‏شد .

مقصود از این‌که فرمود :
«و نزد خداست مكر ايشان» اين است كه خداى تعالى به علم و قدرت بر مكر ايشان احاطه دارد.و معلوم است كه مكر وقتى مكر است كه از اطلاع طرف پنهان باشد و از آن خبر نداشته باشد، و اما اگر زير نظر او انجام بگيرد و او هم بتواند در يک چشم به هم زدن نقشه وى را به راحتى خنثى نمايد ديگر مكر عليه او نيست، بلكه مكر عليه خود مكر كننده است، زيرا تنها كارى كه كرده مقدار دشمنى خود را به او فهمانده است ، همچنانكه در قرآن كريم فرموده :
«و ما يمكرون الا بانفسهم و ما يشعرون ، جز به خویشتن مکر نمی‌کنند ولی نمی‌فهمند .»
تقدير آيه چنين است : خداوند به مكر ايشان محيط است، هم از آن خبر دارد و هم قادر به دفع آنست، چه مكر آنان اندک باشد و چه به اين حد از قدرت برسد كه باعث از ميان رفتن كوه‌ها شود .
و با در نظر گرفتن آيه قبلى که فرمود : «مگر شما نبوديد كه در خانه و قريه و شهر مردمى منزل كرديد كه آنان نيز ظلم كردند و به كيفر ظلم‌شان منقرض شدند .» ، معنای آیه مورد بحث چنين مى شود : برايتان معلوم شد كه ما چه معامله اى با آنها كرديم و حال آنكه آنان آنچه در طاقتشان بود در نقشه‌چينى و مكر بكار بردند، غافل از اينكه خدا به مكرشان احاطه دارد، هر چند هم كه مكرشان عظيم تر از آنچه كردند مى‌بود و كوهها را از ميان مى‌برد.
خداى تعالى از آنچه ستمكاران مى كنند غافل نيست و وعده‌اى را هم كه به پيغمبرانش داده خلف نمى كند ، و چگونه غافل است و خلف وعده مى كند با اينكه او داناى به مكر و عزيزى صاحب انتقام است .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
دل می‌شود هر روز خون تا او ز دل بیرون شود
امروز هم شد اندکی فردا ندانم چون شود

اشکی که می‌دارم نهان از غیرت اندر چشم‌تر
که برکشایم یک زمان روی زمین جیحون شود

گر من به گردون سر دهم دود تنور صبر را
از ریزش اشک ملک صد رخنه در گردون شود

خون در دلم رفت آنقدر از راز نازک پرده
کش پرده از هم می‌درد گر قطره‌ای افزون شود

من خود نمی‌گویم به کس رازی که دارم پاس آن
اما اگر گوید کسی در بزم او صد خون شود

خواهم نوشتن نامه‌ای اما نمی‌دانم چسان
خواهد درید آن گل ز هم گر واقف از مضمون شود

شرح جراحتهای غم هرگه نویسد محتشم
خون ریزد از مژگان قلم روی زمین گلگون شود

#محتشم کاشانی
تاریک شد از هجر دل افروزم، روز
شب نیز شد از آه جهان سوزم، روز


شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شب است، نه روزم روز


#باباافضل کاشانی
نقل است:
که کسی از #عبداله_منازل روزی مسئلهٔ پرسید
جواب داد آن مرد گفت: خواجه یکبار دیگر بازگوی
گفت: من در پشیمانی آنم که اول چرا گفتم.
و گفت: هیچ کس فریضهٔ ضایع نکند از فرائض الا مبتلی گردد به ضایع کردن سنت‌ها
و هر که به ترک سنتی مبتلا گردد زود بود که در بدعت افتد.
و گفت: فاضلترین وقت‌هاء تو آنست که از خواطر و وساوس نفس رسته باشی و مردمان از ظن بد تو رسته باشند.
و گفت: هر که نفس او ملازمت چیزی کند که بدان احتیاج ندارد و ضایع کند از احوال خویش هم چندان که ازکثرت ولایت بدو احتیاج است.
و گفت: آدمی عاشق است بر شقاوت خویش یعنی همه آن خواهد که سبب بدبختی او بود.

#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
معرفی عارفان
شمعی بس است ظلمت آیینه خانه را رنگین شود ز یک گل خورشید باغ صبح صائب تبریزی
گفتم که خاموش باشید
تا راهی بازیابید
که گفتْ غبار انگیز است
مگر گفتِ کسی که
از غبار گذشته باشد.

#شمس_تبریزی
حجاب آدمیان، جسم است.
چون روح از جسم بیرون آمد
هیچ چیز دیگر حجاب او نمی شود.

#زبدة_الحقایق
#شیخ_عزیزالدین_نسفی

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم
خوشا دمی، که از این چهره پرده برفکنم


#حافظ
کنون که گردش ایام را ثباتی نیست
همان‌ خوش است که در عشق بگذرد ایام

من آن مقام بلند ازکجا بدست آرم
که عاشقانه بیایم در آن بلند مقام

#ملک_الشعرای_بهار
#الهی !!

تو لاله ی سرخ و لوءلوء مکنونی
من مجنونم تو  "لیلی"  مجنونی

بدين شادم كه نه به خود به تو افتادم.

#خواجه_عبدالله_انصاری
سودای میان تهی ز سر بیرون کن
از ناز بکاه و به نیاز افزون کن

استاد تو #عشق است چو آنجا برسی
او خود به زبان حال گوید که چه کن

* * *

هان تا سر رشته خرد گم نکنی
خود را ز برای نیک و بد گم نکنی

رهرو تویی و راه تویی،منزل تو
هشدار که راه خود به خود گم نکنی

۸ امرداد روز بزرگداشت #سهروردی
شیخ اشراق
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«معرفت »
#شهاب‌الدین_سهروردی
در این برنامه به زندگینامه،افکار و آثار شیخ شهاب الدین سهروردی پایه گذار حکمت اشراق پرداخته میشود.#دکترغلامحسین_ابراهیمی_دینانی نویسنده کتاب شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی درباره ی ابعاد این شخصیت توضیح می دهد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#یک_بیت_وچند_اواز۹

زاهد از کوچه ی رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند

#حضرت_حافظ
#محمدرضاشجریان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#بزم_بهار_عاشقان۳

آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستی رویا نبود
نقش عشق و آرزو از چهره ی دل شسته بود
عکس شیدایی در آن آیینه ی سیما نبود
لب همان لب بود اما بوسه اش گرمی نداشت
دل همان دل بود ،اما مست و بی پروا نبود
در دل بیزار خود جز بیم رسوایی نداشت
گرچه روزی همنشین جز با من رسوا نبود...

#ابوالحسن_ورزی

عقرب زلف کجت با قمر قرینه
تا قمر در عقربه کار ما چنینه
کیه کیه در میزنه من دلم می لرزه
درو با لنگر میزنم من دلم می لرزه
ای پری بیا در کنار ما جان خسته را مرنجان
از برم مرو خصم جان مشو تا فدای تو کنم جان
نرگس مست تو وبخت من خرابه
بخت من از تو و چشم تو از شرابه...


خوانندگان:
#بانومهستی
#ستار
مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند
مرا جمال تو باید قمر چه سود کند

چو مست چشم تو نبود شراب را چه طرب
چو همرهم تو نباشی سفر چه سود کند

مرا زکات تو باید خزینه را چه کنم
مرا میان تو باید کمر چه سود کند

چو یوسفم تو نباشی مرا به مصر چه کار
چو رفت سایه سلطان حشر چه سود کند

چو آفتاب تو نبود ز آفتاب چه نور
چو منظرم تو نباشی نظر چه سود کند

لقای تو چو نباشد بقای عمر چه سود
پناه تو چو نباشد سپر چه سود کند

شبم چو روز قیامت دراز گشت ولی
دلم سحور تو خواهد سحر چه سود کند

شبی که ماه نباشد ستارگان چه زنند
چو مرغ را نبود سر دو پر چه سود کند

چو زور و زهره نباشد سلاح و اسب چه سود
چو دل دلی ننماید جگر چه سود کند

چو روح من تو نباشی ز روح ریح چه سود
بصیرتم چو نبخشی بصر چه سود کند

مرا به جز نظر تو نبود و نیست هنر
عنایتت چو نباشد هنر چه سود کند

جهان مثال درختست برگ و میوه ز توست
چو برگ و میوه نباشد شجر چه سود کند

گذر کن از بشریت فرشته باش دلا
فرشتگی چو نباشد بشر چه سود کند

خبر چو محرم او نیست بی‌خبر شو و مست
چو مخبرش تو نباشی خبر چه سود کند

ز شمس مفخر تبریز آنک نور نیافت
وجود تیره او را دگر چه سود کند


#دیوان_شمس
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کارجهان شدبه کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما

#حضرت حافظ
صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند
این دل خسته مجروح مرا جان آرند

خنک آن روز خوشا وقت که در مجلس ما
ساقیان دست تو گیرند و به مهمان آرند

بت پرستان رخ خورشید تو را گر بینند
بر قد و قامت زیبای تو ایمان آرند

#مولانا


در عشق باش
که مستِ عشق است
هرچه هست

بی کار و بارِ عشق برِ دوست بار نیست

آن کز بهار زاد،
بمیرد گهِ خزان

گلزار عشق را مدد از نوبهار نیست


اندیشه را رها کن
و دل ساده شو تمام

چون رویِ آینه که به نقش و نگار نیست



#حضرت_مولانا
در فتاد اندر چهی کو کنده بود
زانک ظلمش در سرش آینده بود

چاه مظلم گشت ظلم ظالمان
این چنین گفتند جملهٔ عالمان

هر که ظالم‌تر چهش با هول‌تر
عدل فرمودست بتر را بتر

ای که تو از جاه ظلمی می‌کنی
دانک بهر خویش چاهی می‌کنی

گرد خود چون کرم پیله بر متن
بهر خود چه می‌کنی اندازه کن

# مولانا
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار

اینکه در شهنامه‌هاآورده‌اند
رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلقست دنیا یادگار

اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار

ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر
وقت دیگر طفل بودی شیرخوار

مدتی بالا گرفتی تا بلوغ
سرو بالایی شدی سیمین عذار

همچنین تا مرد نام‌آور شدی
فارس میدان و صید و کارزار

آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند بر قرار

دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار

گل بخواهد چید بی‌شک باغبان
ور نچیند خود فرو ریزد ز بار

اینهمه هیچست چون می‌بگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار

نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار

سال دیگر را که می‌داند حساب؟
یا کجا رفت آنکه با ما بود پار؟

خفتگان بیچاره در خاک لحد
خفته اندر کلهٔ سر سوسمار

صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار

سعدی
#شیخ_شهاب_سهروردی

"فی_حقیقة_العشق"

چون یُوسف عزیز مصر شد
و خبر به کنعان رسید،
شوق بر یعقوب غلبه کرد.
یعقوب این حادثه با حُزن بگفت،
حُزن مصلحت چنان دید که یعقوب
فرزندان را برگیرد و به جانب مصر رود.
یعقوب پیش روی به حُزن داد
و با جمعی فرزندان راه مصر گرفت.

چون به مصر شد
از در سرای عزیز مصر در شد.
ناگاه یُوسف را دید
با زلیخا بر تخت پادشاهی نشسته،
به گوشه چشم اشارت به حُزن کرد.
چون عشق را بدید در خدمت حُسن ،
به زانو در آمده و حالی روی بر خاک نهاد،
یعقوب با فرزندان موافقت حُزن کردند
و روی بر زمین نهادند.
یُوسف روی به یعقوب آورد و گفت:
ای پدر، این تأویل آن خواب است
که با تو گفته بودم:
"یا ابتی انّی رأیت احد عشر کوکباً و الشّمس
و القمر رأیتهم لی ساجدین".



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎