معرفی عارفان
1.15K subscribers
32.9K photos
11.9K videos
3.19K files
2.71K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
پیروزی زندگی را مدیون دعاهای مادرم هستم.

#مادر♥️

‎‌‌‌‌
پس سحرگاه به درِ خانه‌ی #مادر رفت، و گوش داد.
آوازِ مادر شنید که #طهارت می‌ساخت و می‌گفت: «الهی آن غریبِ مرا نیکو دار...»

#بایزید چون این بشنید، بگریست...

پس در بزد‌.
مادر گفت: «کیست؟»
‏گفت: «غریبِ تو».


#‏⁧تذکرة‌الاولیا⁩ء
#بایزید_بسطامی
#مادر

بويزيد بسطامي، قدس الله روحه در راهي مي رفت، آواز جمعي به گوش وي رسيد. خواست آن حال بازداند؛ فراز رسيد. كودكي ديد در لژن سياه افتاده و خلقي به نظاره ايستاده؛ همي ناگاه مادر آن كودك از گوشه اي در دويد و خود را در ميان لژن افكند و آن كودك را برگرفت و برفت.
بويزيد چون آن بديد وقتش خوش گشت. نعره اي بزد، ايستاده و مي گفت: "شفقت بيامد ، آلايش ببُرد! محبت بيامد، معصيت ببُرد! عنايت بيامد، جنايت ببُرد!...

"كشف الاسرار،رشيد الدين ميبدي"
برهنگی ؛
تنها به يك تكه پارچه بستگی ندارد....

برهنگی يعنی

بي توجهی به انسانيت
و شرافت انسانی
و شخصيت انسانها...!

#مادر_ترزا
Forwarded from Soheyla
اما ناگهان در این میانه، در قرن هشتم زنی ظهور می‌کند به نام #جهان_ملک_خاتون که سرشار است از روانی شاعرانه. او بی اعتنا به همه‌ی آنچه که در دوره‌ی خود با آن روبروست، سراسر عمرش را شعر می‌سراید و شعر می‌سراید و شعر می‌سراید ... 🖌

و از آنجا که می‌داند بعد از او ممکن است این سروده‌ها انکار شود و یا از میان برود و یا چون از آن زنی است به دور ریخته شود، در سال‌های پایانی زندگی‌اش بر آن می‌شود که آنها را با دست خود گردآوری کند. 📚🖌

از این رو اشعار خود را که مجموعه ای از قصیده و قطعه و ترجیع بند و غزل و رباعی است📚🔮

ظاهرا ً با هراس و پوزش و عذرخواهی از این جسارتی که مرتکب می‌شود🔹

اما در باطن با عزمی ‌استوار و پابرجا،

♦️با استناد به شاعری #فاطمه_زهرا «ان النساء راحین خلقن لکم/ و کلکم تشتهی شم الریاحی» و نیز با آوردن یک رباعی از #عایشه_مقربه که شاید منظور همان #رابعه_سمرقندی باشد و نیز تأکید بر شاعری #قتلغ_ترکان و دخترش #پادشاه_خاتون، به قول خودش ملزم به این جسارت (جسارت جمع آوری اشعارش) می‌گردد، و آثارش را در دفتری گرد می‌آورد ♻️♻️

که:
که گر اهل دلی روزی بخواند
به آتش، آتش دردی نشاند
وجودی عاقل از وی پند گیرد
دل داناش آسانی پذیرد♻️💠♻️
 
بخشی از پوزش خواهی او را از دست یازیدن به این کار با هم مرور می‌کنیم: 
«نزد ارباب علم و خداوندان عقل و ادب واضح و لایح باشد که اگر شعر فضیلتی خاص و منقبتی برخواص نبودی، صحابه‌ی کبار و علمای نامدار در طلب آن مساعی مشکور و اجتهاد موفور به تقدیم نرساندندی، اما چون تا غایت به واسطه‌ی قلت مخدرات و خواتین عجم مکرر در این مشهود شد، این ضعیف نیز برحسب تقلید شهرت این قسم را نوع را نقصی تصور می‌کرد و عظیم از آن مجتنب و محترز بودمی، اما به تواتر و توالی معلوم و مفهوم گشت که که کبری خواتین و مخدرات نسوان هم در عرب و هم در عجم به این فن موسوم شده اند، چه اگر منهی بودی جگر گوشه‌ی حضرت رسالت، خاتون قیامت، #فاطمه_زهرا رضی الله عنها تلفظ نفرمودی به اشعار ...»♻️💢♻️


#جهان_ملک_خاتون فرزند #جلال_الدین_مسعودشاه_اینجو، ازسوی #پدر از سلاله‌ی خواجه رشیدالدین فضل الله و غیاث الدین محمد وزیر

و به قولی نسب او از سوی #مادر به #خواجه_عبدالله_انصاری عارف و شاعر معروف می‌رسد.🔰

به روایتی مادر وی #سلطان_بخت نام داشته و به روایت دیگر سلطان بخت نام زن پدر او بوده که جهان ملک با او احساس همدلی و نزدیکی بسیار می‌کرده، اما اساسا ً این موضوع از آن جهت دارای اهمیت است که جهان ملک بخاطر احساس همدلی با «سلطان بخت»  نامی، 👈 #این اسم را به روی #فرزندش گذاشته که این فرزند در نوجوانی از دست می‌رود. ضربه‌ی این مرگ آنچنان سنگین می‌نماید که شاعر تا سال‌های سال سوگوار و غمگین بر جای می‌ماند و مرثیه‌های سوزناک می‌سراید:
دردا و حسرتا که مرا کام ِ جان برفت
وان جان نازنین جوان، از جهان برفت
بلبل بگو که باز نخواند میان باغ
کان روی همچو گل ز در ِ بوستان برفت
ای دل بگو به منزل جانان تو کی رسی؟
کارام جان من ز پی کاروان برفت
«سلطان بخت» ِ من به سر تخت وصل بود
آخر چرا به بخت من او ناگهان برفت؟ 🕯🖤
 
در مرثیه ی مؤثر و جانگداز دیگری، مادرانه از ژرفای جان می‌گرید و می‌گوید:

♦️🔹گلبن روضه ی دل، سرو گلستان روان
غنچه ی باغ طرب، میوه ی شایسته ی جان
طفل محروم ِ شکسته دل بیچاره ی من
کام نادیده به ناکام برون شد ز جهان
گر کنم گریه مکن عیب که بی یوسف مصر
چشم یعقوب بود روز و شب از غم گریان
این چه زخمی‌است که جز گریه ندارد مرهم؟
این چه دردی است که جز ناله ندارد درمان؟ 🔹♦️
 
آنچه از تذکره‌ها بر می‌آید جهان خاتون بانویی بوده است #حساس، #خوش_گفتار، #نژاده و دارای #جوهره‌ی_شاعرانه و افزون بر این #زیبایی_معنوی از #زیبایی_ظاهر هم به نحوی چشمگیر بهره مند بوده و #دل_آرام و #خوش_چهره می‌نموده است. چنانکه خود در پیرانه سری غزلی می‌سراید و در آن با حسرت از زیبایی و جوانی از دست رفته یاد می‌آورد:


♦️◽️رخی داشتم چون گل اندر چمن
قدی داشتم راست چون سرو ناز
دو ابرو که بودی چو محراب دل
که جان‌ها ببستند در وی نماز
دو چشمم به نوعی که نرگس به باغ
یقینش به دیدار بودی نیاز
دو گیسو که بودی بسان کمند
به دستان دو راهم  بُدی جمله ساز
صبا گر گذشتی به راهم دمی
به گوشم سخن نرم گفتی به راز
دو لب همچو شکر، دو رخ همچو گل
به درد دل عاشقان چاره ساز◽️♦️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دامن مادر نخست آموزگار کودک است
طفل دانشور کجا پرورده نادان مادری

#پروین_اعتصامی
#مادر_اولین_معلم
به همسرتان لبخند بزنید..
به شوهرتان لبخند بزنید..
به فرزندانتان لبخند بزنید..
و به یكدیگر لبخند بزنید..
مهم نیست كه به چه كسی لبخند می‌زنید،
مهم این است كه این لبخندها به شما كمك خواهد كرد تا میزان عشق‌تان را نسبت به یكدیگر افزایش دهید.

#مادر_ترزا
عشق را هر جایی که می‌روی جاری کن.
بگذار هر کس که به نزد تو می آید،
هنگام رفتن شادمان تر از لحظه ورود باشد.

#مادر_ترزا
تلنگر می‌زند بر شیشه‌ها سرپنجه باران
نسیم سرد می‌خندد به غوغای خیابانها
دهان كوچه پر خون می‌شود از مشت خمپاره
فشار درد می‌دوزد لبانش را به دندانها
زمین گرم است از باران خون امروز

زمین از اشك خون‌آلوده خورشید سیراب است
ببین آن گوش از بُن كنده را در موج خون مادر
كه همچون لاله از لالای نرم جوی در خواب است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر
در ماتم‌سرای خویش را بر هیچكس مگشا
كه مهمانی بغیر از مرگ را بر در نخواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

زمین گرم است از باران بی‌پایان خون امروز
ولی دلهای خونین جامگان در سینه‌ها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
كه قلب آهنین حلقه هم آكنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

كه باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر
نگاه خیره را از سنگفرش كوچه‌ها بردار
كه اكنون برق خون می‌تابد از آیینه خورشید
دوچشم منتظر را تا به كی بر آستان خانه می‌دوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید

نخـواهی دید نخـواهی دید
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر
ببین آن مغز خون‌آلوده را آن پاره دل را
كه در زیر قدمها می‌تپد بی هیچ فریادی

سكوتی تلخ در رگهای سردش زهر می‌ریزد
بدو با طعنه می‌گوید كه بعد از مرگ آزادی
زمین می‌جوشد از خون زیر این خورشید عالم سوز
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود امروز
زمین گرم است از باران بی‌پایان خون امروز

ولی دلهای خونین جامگان در سینه‌ها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
كه قلب آهنین حلقه هم آكنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر

نگاه خیره را از سنگفرش كوچه‌ها بردار
كه اكنون برق خون می‌تابد از آیینه خورشید
دوچشم منتظر را تا به كی بر آستان خانه می‌دوزی
تو دیگر سایه فرزند را بر در نخواهی دید
نخـواهی دید نخـواهی دید

بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر
كه باران بلا می‌باردت از آسمان بر سر
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

📗 متن شعر بمان #مادر
📇 #نادر_نادرپور
اگر می‌خواهید جهانی را تغییر دهید، به خانه بروید و به خانواده‌تان عشق بورزید

#مادر_ترزا