معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.8K photos
12.3K videos
3.21K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
نبندم از ادب مکتوبِ خود بر پایِ هر مرغی
به او هر گه فرستم نامه بر بالِ هما بندم

#سنجر_کاشانی
می‌مکم انگشت حسرت، می‌خورم خون جگر



بر لب من دایه در روز بدی پستان نهاد

#سنجر_کاشانی
می‌مکم انگشت حسرت، می‌خورم خون جگر



بر لب من دایه در روز بدی پستان نهاد

#سنجر_کاشانی
شجرِ کدام باغم من خسته دل که هرگز



نه ز آب ریشه بستم نه ز شعله در گرفتم

#سنجر_کاشانی
هر قطره‌ای ز اشک، جگرگوشه‌ی من است
گاهش به ديده، گاه به دامن گرفته‌ام...

#سنجر_كاشی
نخست روز که با عشقم آشنایی شد
میانهٔ من و آسودگی جدایی شد
گرم زمانه ز بامِ فلک به زیر انداخت
شکسته های مرا عشقْ مومیایی شد

#سنجر_کاشانی
نخست روز که با عشقم آشنایی شد
میانهٔ من و آسودگی جدایی شد
گرم زمانه ز بامِ فلک به زیر انداخت
شکسته های مرا عشقْ مومیایی شد

#سنجر_کاشانی
سرخوش و مست برون تاخته از میکده دوش
می‌گذشتم به درِ صومعه گویا و خموش
مجمعی دیدم از اهلِ ریا مالامال
همه تسبیح به دست و همه سجّاده به دوش
شیخکی معرکه آراسته با یک دف ریش
کَپنَکی پیروِ خود ساخته یک گلّه وحوش

همچو مینای میَم افتان‌و‌خیزان چون دید
با دَمِ سرد در آمد چو خُمِ می در جوش
مَرکبِ طعن برانگیخت که ای دشمنِ دین!
عَلَمِ شِید برافراشت که ای آفتِ هوش!
آخر این ماهِ صیام است نترسی ز خدا؟
آخر این پندِ رسول است نگیری در گوش؟
همه را خشک لب از روزه، تو را تَر دامن
هان! دهان آب کش از باده و در توبه بکوش!

گفتم ای خانقهِ زهد ز تو زَرق‌آباد!
گفتم ای کویِ خموشان ز تو بازارِ خروش!
از تلامیذِ تو ابلیس یکی کُند‌سواد!
وز مریدانِ تو محمود یکی حلقه‌بگوش!
ظاهرت ساده‌نما چون دلِ دیوانهٔ مست،
باطنت توی‌به‌تو چون فلکِ ازرق‌پوش!
بوریاهای ریاباف به هم بافته‌ای
فرش از خشتِ خُم انداخته در زیرِ فروش!
اندر آن خم چه میِ صافیِ صوفی‌سوزی!
که نکردست از آن پیرِ مغان رَشحی نوش!
پای‌کوبانِ سماعش همه افشرده عصیر
سینه‌گرمانِ دعایش همه آورده به جوش!
گر نترسم که به بدمستی مشهور شوم
زود بردارم از ساغرِ عِرضت سرپوش!
بتت از جیب نمایان کنم ای شِید‌شعار!
مستت از کوی برون آورم ای زَرق‌فروش!
نه مرا توبه ز می بلکه تو را سوگند است
ایّهاالشّیخ! که مِن‌بعد در این باب مکوش!

"سنجر" از بختِ دلیرِ تو به مستی چه عجب؟
محتسب پیشِ دهانِ تو اگر گیرد گوش!

#سنجر_کاشی
شیوهٔ سخن #سنجر در شاعری همان سبک روزگار صفوی است که از اوائل قرن دهم آغاز شد و در قرن یازدهم در روزگار کلیم و صائب به اوج کمال خود رسید و تا نیمهٔ اول سدهٔ دوازدهم در ایران ادامه یافت و به سبک هندی شهرت دارد. برخی از ادیبان و شاعران به آن سبک «سپاهانی» یا «اصفهانی» میگویند.
سنجر در قصیده، به سخن بعضی از استادان متقدم چون: انوری، رشید وطواط،
خاقانی، و در غزل بیشتر به حافظ توجه داشت. در توجه خود به حافظ میگوید:

سنجر از تربت حافظ مددی میطلبد
که هم آوازهٔ شیراز کند کاشان را

سنجر میرمحمد هاشم، فرزند میر رفیع الدین حيدر معمایی، متخلص به #سنجر ، مانند پدر از
شعرای مشهور دو دههٔ نخستین سدهٔ یازدهم هجری است، که دوران شهرت خود را در
هند گذرانید. وی در شعبان سال 981 هجری قمری درکاشان ولادت یافت.
بی نسیمِ عشق ناید برگِ سبزی در سماع
از ادای رقص دانستم که سرو آزاد نیست.

#سنجر_کاشی
امروز به آزادی من رشک برد سرو
آن رفت که چون فاخته طوقم به گلو بود

#سنجر_کاشی
عاشقم و شهره به یکرنگی‌ام
ساده‌ام و منکرِ نیرنگی‌ام

همّت خود را چو به میزان زدم
چرخ نشایست به پاسنگی‌ام

مار مپندار چو من تلخ‌کام
مور نبودست به دلتنگی‌ام

روز‌، سری زیرِ پَر آرَم ولی
مرغ نخسبد ز شب‌آهنگی‌ام

روزم از او تیره و من چون پلنگ
شب‌ها با اخترِ خود جنگی‌ام

هست گلم خارِ مغیلان عشق
قهقهه‌ی کبک زند لنگی‌ام

هندویِ آن تُرکِ ستمکاره‌ام
«سنجر» اگر رومی اگر زنگی‌ام

#سنجر کاشانی
معرفی عارفان
خونابه ی انار.pdf
ما غیوران از هجوم بوالهوس خواهیم مرد


شعله‌ایم اما ز انبوهیِ خس خواهیم مرد



#سنجر_کاشانی
شیوهٔ سخن #سنجر در شاعری همان سبک روزگار صفوی است که از اوائل قرن دهم آغاز شد و در قرن یازدهم در روزگار کلیم و صائب به اوج کمال خود رسید و تا نیمهٔ اول سدهٔ دوازدهم در ایران ادامه یافت و به سبک هندی شهرت دارد. برخی از ادیبان و شاعران به آن سبک «سپاهانی» یا «اصفهانی» میگویند.
سنجر در قصیده، به سخن بعضی از استادان متقدم چون: انوری، رشید وطواط،
خاقانی، و در غزل بیشتر به حافظ توجه داشت. در توجه خود به حافظ میگوید:

سنجر از تربت حافظ مددی میطلبد
که هم آوازهٔ شیراز کند کاشان را
بر تو ای غنچهٔ خندان، دهنی ساخته‌اند
هست یارب دهنی یا سخنی ساخته‌اند؟

#سنجر_کاشی

محضِ حرف است که او را دهنی ساخته‌اند
در میان نیست دهانی، سخنی ساخته‌اند.

#صائب
احتراز از قفس و دام، کبوتر می‌کرد
ساده غافل ز کمین‌گاه که شهبازی هست
ای کبوتر خبرت کردم و رفتم، هش دار!
باز در دست شه و در پیِ اندازی هست
آسمان را نشکافی و زمین را نکَنی
در پسِ پرده‌ی ما یابی اگر رازی هست

#سنجر_کاشانی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Adolph Menzel