معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
آمد خزان و بر رخ گل رنگ و بو نماند
وز گل بجز حکایت سنگ و سبو نماند
زآن نقشهای دلکش زیبا به روی باغ
از ابر و بادها اثر رنگ و بو نماند
در پای گل که آنهمه آواز بود و بانگ
جز بانگ برگ و زمزمهٔ نرمِ جو نماند
بر شاخها از آنهمه مرغان و نغمه ها
آوای مرغِ کوکو و بغض گلو نماند
ای آرزوی من! همه گلها ز باغ رفت
غیر از خیال روی توام رو برو نماند
چیزی به روزگار بمانَد ز هر کسی
وز ما به روزگار بجز آرزو نماند
باری ز من بپرس و ز من یاد کن شبی
زان پیشتر که پرسی و گویند او نماند!

#مهدی_حمیدی_شیرازی
آن‌که این چشم سیه داد تو را تا بفریبی
بی‌گمان نیک خبر داشت که دل‌ها بفریبی

وآن‌که افشاند بر آن شانه سر زلف دو تارا
تاب برد از دل من تاش بدان تا بفریبی

دل که سر از تو بپیچد به چه کار آیدم آن دل؟
دل به‌پای تو نهم تا ببری، تا بفریبی

خستهٔ کوی توام یا بزنی، یا بنوازی
بستهٔ موی تو ام یا بکشی، یا بفریبی

شهرآشوب منا! گرچه کنون شهرهٔ شهری
شهرهٔ شهری ازاین کاین دل شیدا بفریبی

ناز در پیش من آوردی و ناز تو خریدم
ناز کن جوی سبک‌مایه! که دریا بفریبی

پرسی از من که شدم پیر و هنوزت بفریبم؟
ها، هنوزم بگدازی و دلم ها، بفریبی!

#مهدی_حمیدی_شیرازی

[اشک معشوق«جلد دوم، کتاب سوم از یاد رفته»، مؤسسهٔ مطبوعاتی امیرکبیر، ص۳۶۸]
چه در چشم من نغز و زیبا نشیند
درختی که بر دشت، تنها نشیند

گریزد ز مردم به‌دامان کوهی
همه عمر با سنگ خارا نشیند

گهی پرزنان، خسته و نغمه‌خوانان
بر او مرغکی ناشکیبا نشیند

گهی بچّه‌چوپانکی نای بر لب
چو زآن‌جا گذر کرد، آن‌جا نشیند

سر از پای او برکشد جویباری
به‌صحرا گراید، به‌صحرا نشیند

نهانی خزد لابه‌لای علف‌ها
به‌دریای مینا گهرها نشیند

فریبا شب، از آسمان چون برآید
دو مه بر دو تخت فریبا نشیند

نشیند بر آن آب‌ها نقش انجم
چو گوهر که بر لوح مینا نشیند

نبینی که شب از بر آسمانی
برآید بدین دلبری یا نشیند!

سپیده‌دمان چون بمیرد سیاهی
دو خرچنگ روی دو دریا نشیند

نبینی دو خورشید رخشان کز این‌سان
ز بالا و پایین رود، تا نشیند

درخت من آن‌جا به‌تاریک و روشن
مه و مهر را در تماشا نشیند

سکوتی گران گرد او حلقه بندد
به سنگین‌سکوتی گوارا نشیند

ز خاموشی روز و تاریکی شب
نه از جا گریزد، نه از پا نشیند

کشد سایه آهسته بر فرش مینا
به‌مینا چو یک زآن دو رعنا نشیند

به.ثبت گذر کردن عمر گیتی
چو مردی خردمند و دانا نشیند

رصدبان پیری‌ است گویی که تنها
شب و روز در زیج بیدا نشیند

چه نغز است خاموشی و دوردستی
خوش آن دوردستا، که عنقا نشیند!

#مهدی_حمیدی_شیرازی
[مرگ قو "قصیده‌ها" ، انتشارات سخن، مقدمه: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، ص۵۳_۵۱]
نرگسِ بیمار ‌چون در باغ مُرد
باغ بر تن رختِ ماتم راست کرد
هر گلی تا بر غمش ریزد سرشک
قطره‌ی اشکی ز جو درخواست کرد

جوی از این ماجرا لرزید و گفت:
مرگِ او بالاترین درد و غم است!
در عزایش گر سراپا خون شوم
بر سرِ قبرش فرو ریزم کم است!

#مهدی_حمیدی_شیرازی
اشک معشوق، انتشارات نوید شیراز، ص ۳۲۸
نرگسِ بیمار ‌چون در باغ مُرد
باغ بر تن رختِ ماتم راست کرد
هر گلی تا بر غمش ریزد سرشک
قطره‌ی اشکی ز جو درخواست کرد

جوی از این ماجرا لرزید و گفت:
مرگِ او بالاترین درد و غم است!
در عزایش گر سراپا خون شوم
بر سرِ قبرش فرو ریزم کم است!

#مهدی_حمیدی_شیرازی
اشک معشوق، انتشارات نوید شیراز، ص ۳۲۸
"مادرم در آخرین روزهای زندگی"


خسته، وامانده، بی امید، خموش
هیچ عضوی نمانده در فرمان
دست لرزان و پای لغزنده
همه تن درد و درد، بی درمان


میکشد بار تن که مویی نیست
همچو موری که برکشد کوهی
سینه مالان برد بسوی خدا
بار هفتاد ساله اندوهی


محو، اندوهبار، شادی سوز
آفتاب غروب روز خزان
سرد، غمناک، بی رمق، مبهوت
لب حیرت ز گشت چرخ گزان


شانه هایش که بار عمر کشید
میکشد سخت بار پیرهنش
دست اندازه سنج راهنماش
گم کند هر زمان ره دهنش


خامشی، خامشی، سکوت، سکوت
نه به لب قصه ای نه لبخندی
بهت، اندیشه، انتظار خروج
لحظه ها چندی از پس چندی


#مهدی_حمیدی_شیرازی
#زادروز
۲۳ تیر سالروز درگذشت مهدی حمیدیشیرازی

(زاده ۱۴ اردیبهشت ۱۲۹۳ شیراز -- درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۶۵ تهران) ادیب، شاعر و مترجم

او در سال ۱۳۲۵ از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسی دکترا گرفت و در دانشکده الهیات به‌ تدریس مشغول شد و سالها نیز در دانشگاه تهران به‌تدریس زبان و آادبیات فارسی پرداخت.
دهه نخست زندگی شاعرانه‌اش در رویاهای جوانی گذشت و موضوعات شعرش عشق و غزل بود و تمایل روشنی به‌سبک خراسانی نشان داشت و نخستین مجموعه شعرش را در سال ۱۳۲۱ با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که همه در قالب غزل بود.
وی شاعری بود که در جبهه مخالف نیمایوشیج و نوگرایان ایستاد و در پایان سال ۱۳۲۱ دومین دفتر شعرش را به‌نام «عصیان» به‌چاپ رساند.
در سال ۱۳۲۴ قصیده «مصاحبه با نیما پیشوای نوپردازان» را منتشر کرد که در جبهه شعرای کلاسیک و مخالفان نیمایوشیج او را در صف نخست قرار داد. پس از شهریور ۱۳۲۰ با قصاید حماسی‌وار پیرامون شرایط نابسامان سیاسی و اجتماعی ایران و در حمله به اشغالگران بیگانه و جدایی‌خواهان آذربایجان، مورد توجه خاص و عام واقع شد و به او لقب «شاعر ملی» داده بودند.
پس از سال ۱۳۲۴ تدریجاً گرایشی به‌مضامین اجتماعی و وطنی و تاریخی پیدا کرد و از دفترهای شعر این دوره از کار و شاعری وی، مجموعه سالهای سیاه بیشتر حاوی اشعار وطنی، سیاسی و انتقادی و طلسم شکسته شامل اشعاری در شیوه‌های نو است .
زمزمه بهشت مراحل برتری از پختگی شعر او را نشان داد و او را از استادان شعر در روزگار خود معرفی کرد.
شعر معروف "شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد" سروده اوست و عباس مهرپویا آن را به‌زیبایی خوانده است.
مهدی حمیدی شیرازی در ۷۲ سالگی درگذشت و در حافظیه شیراز به‌خاک سپرده شد.


#مهدی_حمیدی_شیرازی
افعیِ شب از تبِ دیوانگی
حلقه می‌زد گردِ مرغِ خانگی
خلق را خونخوارگی اصلِ خوشی‌ست
شادیِ مخلوق از مردم‌کشی‌ست
کودکان از کشتنِ موران خوش‌اند
مردمان از کودکی مردم‌کش‌اند
خاک را گویی به گاهِ بیختن
الفتی دادند با خون‌ریختن

#مهدی_حمیدی_شیرازی
از منظومهٔ بت‌شکن بابل