گذشته به درد ما نمی خوره.
آینده پر از دلواپسیه.
فقط حال واقعیه، همون این جا و اکنون
دم را دریاب.
مرد معلق
#سال_بلو
آینده پر از دلواپسیه.
فقط حال واقعیه، همون این جا و اکنون
دم را دریاب.
مرد معلق
#سال_بلو
"هواخواه زنی بودم..."
هواخواه زنی بودم که معشوق را در سردابه ای تاریک انداخته بود، نان و آبش را می داد، از صبح تا شب لب پنجره می نشست و براش افسانه می گفت، و از صبح تا شب جاجیم و سرگیرا می بافت که نانی دربیاورد، دل به چیزی نمی داد و به کرده اش خوش بود تا اینکه سوی چشمهایش رفت، گوشت تنش ریخت و ذره ذره آب شد. اما هیچکس نمی دانست که کدامشان زودتر تمام کرده، قاتل کدام بوده و مقتول کدام؟ یکی بالای پنجره، یکی در سردابه پای پنجره، هر دو زندانی همدیگر، و هر دو مسلول و استخوانی و حسرتی...
📒 #سال_بلوا
👤 #عباس_معروفی
هواخواه زنی بودم که معشوق را در سردابه ای تاریک انداخته بود، نان و آبش را می داد، از صبح تا شب لب پنجره می نشست و براش افسانه می گفت، و از صبح تا شب جاجیم و سرگیرا می بافت که نانی دربیاورد، دل به چیزی نمی داد و به کرده اش خوش بود تا اینکه سوی چشمهایش رفت، گوشت تنش ریخت و ذره ذره آب شد. اما هیچکس نمی دانست که کدامشان زودتر تمام کرده، قاتل کدام بوده و مقتول کدام؟ یکی بالای پنجره، یکی در سردابه پای پنجره، هر دو زندانی همدیگر، و هر دو مسلول و استخوانی و حسرتی...
📒 #سال_بلوا
👤 #عباس_معروفی
اسیر شب
فرهاد،محمداوشال،عباس صفاری
جغد بارونخوردهای تو کوچه فریاد میزنه
زیر دیوار بلندی یه نفر جون میکنه
کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره؟
پای بردههای شب اسیر زنجیر غمه!
دلام از تاریکیها خسته شده،
همهی درها به روم بسته شده!
من اسیر سایههای شب شدم،
شب اسیر تور سرد آسمون؛
پا به پای سایهها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون!
دلام از تاریکیها خسته شده،
همهی درها به روم بسته شده!
چراغ ستارهی من رو به خاموشی میره،
بین مرگ و زندهگی اسیر شدم باز دوباره؛
تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه،
توی خاک سرد قلبام بذر کینه میکاره.
مرغ شومی پشت دیوار دلام
خودشو این ور و اون ور میزنه،
تو رگای خستهی سرد تنام
ترس مردن داره پر پر میزنه!
دلام از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
#ترانه_اسیر_شب
#خواننده_فرهاد_مهراد
#ترانه_سرا_عباس_صفاری
#آهنگساز_محمد_اوشال
#سال_۱۳۵۲
زیر دیوار بلندی یه نفر جون میکنه
کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره؟
پای بردههای شب اسیر زنجیر غمه!
دلام از تاریکیها خسته شده،
همهی درها به روم بسته شده!
من اسیر سایههای شب شدم،
شب اسیر تور سرد آسمون؛
پا به پای سایهها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنون!
دلام از تاریکیها خسته شده،
همهی درها به روم بسته شده!
چراغ ستارهی من رو به خاموشی میره،
بین مرگ و زندهگی اسیر شدم باز دوباره؛
تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه،
توی خاک سرد قلبام بذر کینه میکاره.
مرغ شومی پشت دیوار دلام
خودشو این ور و اون ور میزنه،
تو رگای خستهی سرد تنام
ترس مردن داره پر پر میزنه!
دلام از تاریکیها خسته شده
همهی درها به روم بسته شده
#ترانه_اسیر_شب
#خواننده_فرهاد_مهراد
#ترانه_سرا_عباس_صفاری
#آهنگساز_محمد_اوشال
#سال_۱۳۵۲
Forwarded from Soheyla
اکنون شاید در حدود ۶۰۰ #سال از زمان #جهان_ملک_خاتون – شاعرهی قرن هشتم- میگذرد به 👈زنان شاعر پیش از او که کم و بیش اشعاری از آنها باقی مانده؛ از قبیل
#رابعه_قزداری_ومهستی_گنجوی کاری نداریم، چرا که اگر در مقام ⚖مقایسه برآییم،
شعرهای #رابعه بسیار شورمندتر از شعرهای اوست، و
⚪️نیروی خیال هم در شعر #مهستی قابل قیاس با#جهان_ملک_خاتون نیست.
آنچه این نوشتار را به پیش میراند، فقط 👈جسارت👉او در #قرن_هشتم است که در آن زمانهای دور و دیر وی بر آن واداشته که #شعرهایش_راثبت_وضبط_کندوازآنهادیوانی_فراهم_آوردوصدالبته_که_اواین_سدرابادشواری_بسیارشکسته_است. و دیگر این
🔮تأسف که چرا بعد از اینکه او این دشوار را از پیش پا برداشته، #شاعرههای بعدی، از او پیروی نکرده اند، راه او را ادامه نداده اند و باز هم همچنان در #پرده_وحجاب_شعرسروده_اندوتا 👈دوران فعلی هیچیک از آنان اقدام به #جمع آوری_اشعار خود نکرده و #دیوانی_ازخودبرای_آیندگان_به_میراث نگذاشته اند.
#رابعه_قزداری_ومهستی_گنجوی کاری نداریم، چرا که اگر در مقام ⚖مقایسه برآییم،
شعرهای #رابعه بسیار شورمندتر از شعرهای اوست، و
⚪️نیروی خیال هم در شعر #مهستی قابل قیاس با#جهان_ملک_خاتون نیست.
آنچه این نوشتار را به پیش میراند، فقط 👈جسارت👉او در #قرن_هشتم است که در آن زمانهای دور و دیر وی بر آن واداشته که #شعرهایش_راثبت_وضبط_کندوازآنهادیوانی_فراهم_آوردوصدالبته_که_اواین_سدرابادشواری_بسیارشکسته_است. و دیگر این
🔮تأسف که چرا بعد از اینکه او این دشوار را از پیش پا برداشته، #شاعرههای بعدی، از او پیروی نکرده اند، راه او را ادامه نداده اند و باز هم همچنان در #پرده_وحجاب_شعرسروده_اندوتا 👈دوران فعلی هیچیک از آنان اقدام به #جمع آوری_اشعار خود نکرده و #دیوانی_ازخودبرای_آیندگان_به_میراث نگذاشته اند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫شبتون بخیردر پناه خداونده مهربان
برایتان دعا میڪنم🙏
⭐️خداے بزرگ نصیبتان ڪند
✨هر آنچه ازخوبے ها..
🌙آرزو دارید🙏🏻
🌙لحظه هاتون آروم
✨خونه هاتون گرم از محبت
⭐️آسمون دلتون ستاره بارون
✨خواب تون شیرین..
#شبتون_بخیر
#سال_مبارک🙏🌹
برایتان دعا میڪنم🙏
⭐️خداے بزرگ نصیبتان ڪند
✨هر آنچه ازخوبے ها..
🌙آرزو دارید🙏🏻
🌙لحظه هاتون آروم
✨خونه هاتون گرم از محبت
⭐️آسمون دلتون ستاره بارون
✨خواب تون شیرین..
#شبتون_بخیر
#سال_مبارک🙏🌹
#بزم هنر
ترانه ی رحیم معینی کرمانشاهی
آهنگ در دستگاه چهارگاه از سلیم فرزان
ارکستر گلها با تنظیم و رهبری جواد معروفی
اجرای بانو الهه
#سال (۱۳۴۳) خورشیدی
#این اثر در برنامه (۴۳۸)
#گلهای_رنگارنگ اجرا شده است
روزی اگر صاحب نظر بودم نبودم
گر عاشقی آشفته سر بودم نبودم
در سینه بمان ای شعلهی آشفته بختی
شمعی اگر از بزم هنر بودم نبودم
پوشیده بمان ای آرزوهای جوانی
جویای تو من روزی اگر بودم نبودم
در این صحرا سنگی نَبُوَد
تا سر بِنَهَم
بر سینهی آن
شاید نفسی
راحت بخوابم
در این دریا موج بلا
ساکت نشود
تا چون صدفی
درپایِ خسی
راحت بخوابم
از تشنگی مُردم
در این صحرا
کو چشمه سار عشقم
پائیز عمر آمد
خُداوندا
پس کو بهار عشقم
از تشنگی مُردم
در این صحرا
کو چشمه سار عشقم
پائیز عمر آمد
خُداوندا
پس کو بهار عشقم
روزی اگر صاحب نظر بودم نبودم
گر عاشقی آشفته سر بودم نبودم
در سینه بمان ای شعلهی آشفته بختی
شمعی اگر از بزم هنر بودم نبودم
از کتاب حکایت نگفته
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
#خواب_نوشین
#جواد_معروفی
ترانه ی رحیم معینی کرمانشاهی
آهنگ در دستگاه چهارگاه از سلیم فرزان
ارکستر گلها با تنظیم و رهبری جواد معروفی
اجرای بانو الهه
#سال (۱۳۴۳) خورشیدی
#این اثر در برنامه (۴۳۸)
#گلهای_رنگارنگ اجرا شده است
روزی اگر صاحب نظر بودم نبودم
گر عاشقی آشفته سر بودم نبودم
در سینه بمان ای شعلهی آشفته بختی
شمعی اگر از بزم هنر بودم نبودم
پوشیده بمان ای آرزوهای جوانی
جویای تو من روزی اگر بودم نبودم
در این صحرا سنگی نَبُوَد
تا سر بِنَهَم
بر سینهی آن
شاید نفسی
راحت بخوابم
در این دریا موج بلا
ساکت نشود
تا چون صدفی
درپایِ خسی
راحت بخوابم
از تشنگی مُردم
در این صحرا
کو چشمه سار عشقم
پائیز عمر آمد
خُداوندا
پس کو بهار عشقم
از تشنگی مُردم
در این صحرا
کو چشمه سار عشقم
پائیز عمر آمد
خُداوندا
پس کو بهار عشقم
روزی اگر صاحب نظر بودم نبودم
گر عاشقی آشفته سر بودم نبودم
در سینه بمان ای شعلهی آشفته بختی
شمعی اگر از بزم هنر بودم نبودم
از کتاب حکایت نگفته
#سخنسالار_معینی_کرمانشاهی
#معینی_کرمانشاهی
#خواب_نوشین
#جواد_معروفی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM