این را از من بشنوید:
آنکه حقیقت را نمیداند فقط نادان است،
اما آنکه حقیقت را میداند ولی انکار میکند، تبهکار است.
#زندگی_گالیله
#برتولت_برشت
آنکه حقیقت را نمیداند فقط نادان است،
اما آنکه حقیقت را میداند ولی انکار میکند، تبهکار است.
#زندگی_گالیله
#برتولت_برشت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پرواز بر سرزمین ایران
همراه با صدای دلنشین #همایون_شجریان "به نام نامی ایران"
بیش از هزار کیلومتر فیلمبرداریِ هوایی برای ساختن این کلیپ انجام شده.
#زندگی_سلام
همراه با صدای دلنشین #همایون_شجریان "به نام نامی ایران"
بیش از هزار کیلومتر فیلمبرداریِ هوایی برای ساختن این کلیپ انجام شده.
#زندگی_سلام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#زندگی را هفت بار بنویس
و هر بار به یک رنگ
آزادی را هرگونه که خواستی
پیروزی را نخست ارغوانی
و آنگاه بنفش
#عشق را اول به رنگ گل لبخند
آخر به رنگ گل زخم
و #مرگ را قهوهای بنویس
#مفتون_امینی
#رنگ_سرایه
یداالله امینی متخلص به مفتون در ۲۱ خرداد ۱۳۰۵ در شهرستان شاهیندژ دهستان هولاسو که در کناره زرینه رود و آذربایجان قرارگرفتهاست به دنیا آمد
و هر بار به یک رنگ
آزادی را هرگونه که خواستی
پیروزی را نخست ارغوانی
و آنگاه بنفش
#عشق را اول به رنگ گل لبخند
آخر به رنگ گل زخم
و #مرگ را قهوهای بنویس
#مفتون_امینی
#رنگ_سرایه
یداالله امینی متخلص به مفتون در ۲۱ خرداد ۱۳۰۵ در شهرستان شاهیندژ دهستان هولاسو که در کناره زرینه رود و آذربایجان قرارگرفتهاست به دنیا آمد
چه می جویم در این تاریکی ژرف؟، چه می گویم میان زاری و آه
چه مینالم، نه درمان دارد این درد، چه میپویم، نه پایان دارد این راه
در این صحرای هولانگیز و تاریک، به دنبال چه میگردم شب و روز؟
چه میخواهم در این دریای ظلمت، از این امواج سرد عافیتسوز؟
به دستم: شمع خاموش جوانی، به پایم: داغهای ناتوانی…
به جانم: آتش بی همزبانی، به دوشم: بار رنج زندگانی…
نه از کوی محبت رد پایی، نه از شهر وفا نور صفایی!
نه راه دوستی را رهنمایی، نه آهنگ صدای آشنایی
چه میپویم؟ – ره بی انتهایی، چه میجویم؟! – بهشت آرزو را
چه مینالم؟! – ز درد بی دوایی، چه میگویم؟! – حدیث عشق او را
#فریدون_مشیری
#تشنه_طوفان
#زندگی
چه مینالم، نه درمان دارد این درد، چه میپویم، نه پایان دارد این راه
در این صحرای هولانگیز و تاریک، به دنبال چه میگردم شب و روز؟
چه میخواهم در این دریای ظلمت، از این امواج سرد عافیتسوز؟
به دستم: شمع خاموش جوانی، به پایم: داغهای ناتوانی…
به جانم: آتش بی همزبانی، به دوشم: بار رنج زندگانی…
نه از کوی محبت رد پایی، نه از شهر وفا نور صفایی!
نه راه دوستی را رهنمایی، نه آهنگ صدای آشنایی
چه میپویم؟ – ره بی انتهایی، چه میجویم؟! – بهشت آرزو را
چه مینالم؟! – ز درد بی دوایی، چه میگویم؟! – حدیث عشق او را
#فریدون_مشیری
#تشنه_طوفان
#زندگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM