معرفی عارفان
1.08K subscribers
32.6K photos
11.7K videos
3.17K files
2.66K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
زدن یا مژه بر مویی گره ها
به ناخن آهن تفته بریدن

ز روح فاسد پیران نادان
حجاب جهل ظلمانی دریدن

به گوش کر شده مدهوش گشته
صدای پای صوری را شنیدن

به چشم کور از راهی بسی دور
به خوبی پشه ی پرنده دیدن

به جسم خود بدون پا و بی پر
به جوف صخره ی سختی پریدن

گرفتن شرزه شیری را در آغوش
میان آتش سوزان خزیدن

کشیدن قله ی الوند بر پشت
پس آنگه روی خار و خس دویدن

مرا آسان تر و خوش تر بود زان
که بار منت دونان کشیدن


نیما یوشیج ( آوای آزاد )
گشت یکی چشمه ز سنگی جدا
غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا

گه به دهان بر زده کف چون صدف
گاه چو تیری که رود بر هدف

گفت : درین معرکه یکتا منم
تاج سر گلبن و صحرا منم

چون بدوم ، سبزه در آغوش من
بوسه زند بر سر و بر دوش من

چون بگشایم ز سر مو ، شکن
ماه ببیند رخ خود را به من

قطره ی باران ، که در افتد به خاک
زو بدمد بس کوهر تابناک

در بر من ره چو به پایان برد
از خجلی سر به گریبان برد

ابر ، زمن حامل سرمایه شد
باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد

گل ، به همه رنگ و برازندگی
می کند از پرتو من زندگی

در بن این پرده ی نیلوفری
کیست کند با چو منی همسری ؟

زین نمط آن مست شده از غرور
رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور

دید یکی بحر خروشنده ای
سهمگنی ، نادره جوشنده ای

نعره بر آورده ، فلک کرده کر
دیده سیه کرده ،‌شده زهره در

راست به مانند یکی زلزله
داده تنش بر تن ساحل یله

چشمه ی کوچک چو به آنجا رسید
وان همه هنگامه ی دریا بدید

خواست کزان ورطه قدم درکشد
خویشتن از حادثه برتر کشد

لیک چنان خیره و خاموش ماند
کز همه شیرین سخنی گوش ماند

خلق همان چشمه ی جوشنده اند
بیهوده در خویش هروشنده اند

یک دو سه حرفی به لب آموخته
خاطر بس بی گنهان سوخته

لیک اگر پرده ز خود بردرند
یک قدم از مقدم خود بگذرند

در خم هر پرده ی اسرار خویش
نکته بسنجند فزون تر ز پیش

چون که از این نیز فراتر شوند
بی دل و بی قالب و بی سر شوند

در نگرند این همه بیهوده بود
معنی چندین دم فرسوده بود

آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر
و آنچه بکردند ز شر و ز خیر

بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید

و آنچه به جا مانده بهای دل است
کان همه افسانه ی بی حاصل است


نیما یوشیج ( آوای آزاد )
‍              قایق بان

بر سر قایقش اندیشه کنان قایق بان،
دائمأ می زند از رنج سفر بر سر ِدریا فریاد:
«اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی می داد»

سخت طوفان زده روی دریاست،
نا شکیبا ست به دل قایق بان.
شب پر از حادثه، دهشت افزاست.

بر سر ساحل هم لیکن اندیشه کنان قایق بان
نا شکیباتر بر می شود از او فریاد:
کاش بازم ره بر خّطه ي دریا ي گران می افتاد !»
                     

         
قایق بان

آهنگ: #ارسلان_کامکار
خواننده: #بیژن_کامکار
دکلمه: #خسرو_شکیبایی
شعر: #نیما_یوشیج 





                                 
در درون شهر کوران دردها دارم ز بینایی 
من سخنهای بد و نیک همه خامان این ره را شنیدستم
آن کسان را کز رسن بالا شده بر سوی بامی
  پس چنان دانند کز آن بر فلک بالا برفتستند، دیدستم
  در درون شهر کوران دردها دارم ز بینایی
  همچنین هرگز نخواهم در میان بوق بیهوده دمیدن
  تا بدانندم کسان اکنون رسیدستم
   این شتاب خام زیبد کودکان را
  می رسد زی منزل خود کاروان یک روز
                                              از پی چه خسته کردن کاروان را


#نیما_یوشیج
خانه نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار می‌رسد. این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراث فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شده‌است و حفاظت می‌شود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.

درگذشت
آرامگاه نیما
خانهٔ نیما در دهکده یوش مازندران اردیبهشت ۱۳۸۶، آرامگاه او و سیروس طاهباز در وسط حیاط قرار دارد.

این شاعر بزرگ، درحالی‌که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود، برای معالجه به تهران آمد؛ معالجات تأثیری نداشت و در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و درامامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد.[۴۵][۴۶] سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. آرامگاه او در کنار آرامگاه خواهرش، بهجت‌الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و آرامگاه سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته‌است.
#برگزیده_اشعار_نیما_یوشیج
#نیما_یوشیج
#شعر
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به‌پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید.شعر نو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهاده‌بود.
تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین می‌دانند و او را هم‌پایهٔ شاعران سمبولیست به نام جهان می‌دانند.
نام آلبوم : در شب سرد زمستانی
شعر : #نیما_یوشیج
دکلمه : #احمد_رضا_احمدی
آواز : #محمد_نوری
موسیقی : #فریبرز_لاچینی
در درون شهر کوران دردها دارم ز بینایی 
من سخنهای بد و نیک همه خامان این ره را شنیدستم
آن کسان را کز رسن بالا شده بر سوی بامی
  پس چنان دانند کز آن بر فلک بالا برفتستند، دیدستم
  در درون شهر کوران دردها دارم ز بینایی
  همچنین هرگز نخواهم در میان بوق بیهوده دمیدن
  تا بدانندم کسان اکنون رسیدستم
   این شتاب خام زیبد کودکان را
  می رسد زی منزل خود کاروان یک روز
                                              از پی چه خسته کردن کاروان را


#نیما_یوشیج
خانه ام ابری ست،
یکسره روی زمین ابری ست با آن.

از فراز گردنه، خرُد و خراب و مست
باد می پیچد،
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من !
آی نی زن که ترا آوای نی برده ست دور از  ره کجائی؟

خانه ام ابری ست، امّا
ابربارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرُد از بادست
و به ره، نی زن که دائم می نوازد نی، دراین دنیاي ابراندود،
راه خود را دارد اندر پیش.


#نیما_یوشیج
دکلمه
#احمد_رضا_احمدی



                                           

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم

#نیما_یوشیج




تصنیف #شباهنگام

ترا من چشم در راهم...

#ایرج_بسطامی
#حسین_پرنیا
#رقص_آشفته (گلپونه ها)
#نیما_یوشیج

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم

#نیما_یوشیج




تصنیف #شباهنگام

ترا من چشم در راهم...

#ایرج_بسطامی
#حسین_پرنیا
#رقص_آشفته (گلپونه ها)
#نیما_یوشیج
چون خداخواهدکه پوشدعیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس
#مثنوی_مولانا

اگر خداوند بخواهد عیب کسی را بپوشاند,
دهان او را در بیان عیب دیگر معیوبان می بندد
تا به جای اینکه به جست و جوی عیب دیگران باشد,
افکار و رفتار خودش را در ترازوی قضاوت قرار دهد و سعی در برطرف کردن نقاط ضعف خود داشته باشد.
با این حساب اصلا فرصت نمی کند ببیند بقیه چه عیبی دارند
چون حواسش به حالات و اوضاع خویش معطوف است.
این آتش غم که بر جگر می کشمش

بگداخت مرا ز بس که بر می کشمش

ماننده شمعم که مرا آتش عشق

در پای آورد و من بسر می کشمش


خلاق المعانی
کمال‌الدین اسماعیل
GT-080
Abdolvahab Shahidi/Sima Bina
#گلهای_تازه
برنامه شماره : 80

خوانندگان :
#سیما_بینا
#شهیدی

تصنیف :
اي فسانه فسانه فسانه اي خدنگ ترا من نشانه ( نیما_یوشیج )
آواز : اي فسانه فسانه فسانه اي خدنگ ترا من نشانه ( نیمایوشیج )

آهنگ : معروفی با تنظیم فریدون_شهبازیان

دستگاه/مایه : افشاری
اشعار متن : نیمایوشیج
نوازندگان : شهیدی
صدا بردار : اميني - جهانفرد
سال : 1352
گوینده : آذر پژوهش
خانه ام ابری ست،
یکسره روی زمین ابری ست با آن.

از فراز گردنه، خرُد و خراب و مست
باد می پیچد،
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من !
آی نی زن که ترا آوای نی برده ست دور از ره کجائی؟

خانه ام ابری ست، امّا
ابربارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرُد از بادست
و به ره، نی زن که دائم می نوازد نی، دراین دنیاي ابراندود،
راه خود را دارد اندر پیش.


#نیما_یوشیج

ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم

#نیما_یوشیج




تصنیف #شباهنگام

ترا من چشم در راهم...

#ایرج_بسطامی
#حسین_پرنیا
#رقص_آشفته (گلپونه ها)
#نیما_یوشیج
کتاب عارفان
کس به نشان نمی رسد...تیرِ خطاست زندگی...!
https://t.me/khomq
https://t.me/khomq
معرفی عارفان pinned «کتاب عارفان کس به نشان نمی رسد...تیرِ خطاست زندگی...! https://t.me/khomq https://t.me/khomq»
Marzieh - Shabo Saghi
Telegram : @Delavaaz
ترانه قدیمی و بسیار شنیدنی از مرضیه بنام «شب و ساقی»
Saghi
Hayedeh
هایده
ساقی


۲۱ آبان سالروز درگذشت هاراطون داویدیان

( زاده ۲ اسفند ۱۳۰۳ تهران – درگذشته ۲۱ آبان ۱۳۸۸ تهران) از بنیان‌گذاران روانپزشکی در ایران و استاد روانپزشکی دانشگاه تهران

هاراطون (هارمیک) داویدیان، تحصیلات ابتدایی را در دبستان کوشش و تحصیلات متوسطه را در کالج البرز یا دبیرستان البرز، به پایان رسانید و سپس برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به دانشگاه علوم پزشکی تهران رفت و در سال ۱۳۲۷ فارغ‌التحصیل شد. پس از طی دوره دکتری پزشکی و گذراندن خدمت نظام وظیفه، در ۱۱ امرداد ماه سال ۱۳۲۹ به دستیاری بخش تازه تاسیس بیماری‌های روانی، وابسته به دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران انتخاب شد و خدمات دانشگاهی خود را از آن تاریخ آغاز کرد. هاراطون داویدیان به درخواست خودش در سال ۱۳۲۹ به دستیاری بخش بیماری‌های روانی، وابسته به دانشکده پزشکی انتخاب شد و به همکاری با دکتر چهرازی و سپس دکتر ناصری در بیمارستان روزبه پرداخت. در سال ۱۳۳۴ با کسب موفقیت در امتحانات انتخاب رئیس درمانگاهی بیماری‌های روانی، به منظور ادامه تحصیل عازم لندن شد و در سال ۱۳۳۷ دیپلم تخصصی بیماری‌های روانی را از دانشگاه لندن (D.P.M) دریافت کرد.
وی پس از بازگشت به میهن و شروع خدمات دانشگاهی، مدارج مختلف آموزش، دانشیاری، تصدی بخش و ریاست بخش روانی را یکی پس از دیگری طی کرد و در سال ۱۳۴۷ مقام استادی رشته بیماری‌های روانی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران را کسب کرد. دکتر داویدیان در سال ۱۳۷۰ پس از ۴۲ سال خدمت دانشگاهی به افتخار بازنشستگی نائل آمد و در سال ۱۳۷۷ عضو افتخاری فرهنگستان علوم پزشکی شد.
نامبرده دارای تالیفات منحصر به فرد در روانپزشکی و مطالعات بالینی است و تأثیر زیادی بر زبان روانپزشکی نوین ایران داشته است و دارد و یکی از اولین و معدود مولفانی است که در سطح بین‌المللی مطرح بوده‌ است. او سال‌ها تدریس دروس دوره تخصص روانپزشکی به دانشجویان پزشکی در سطوح مقدماتی و پیشرفته را به عهده داشته است. وی در سال ۱۳۸۸ پس از درگذشت لون داویدیان برادرزاده اش که از روانپزشکان و ادامه دهنده راه وی بود، پس از طی دوره اندوه و بیماری (۱۲ نوامبر ۲۰۰۹) درگذشت.