ای که گفتی هیچ مشکل چون #فراقِ یار نیست!
گر امیدِ #وصل باشد همچنان دشوار نیست
ای نسیمِ #صبح اگر باز اتّفاقی افتدت!
آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست
ما زبان اندر کشیدیم از حدیثِ خلق و روی
گر حدیثی هست با #یار است و با اغیار نیست
سرو را مانی، ولیکن سرو را رفتار نه
ماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست
گر دلم در #عشق تو دیوانه شد عیبش مکن
بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
دوستان گویند #سعدی! خیمه بر گلزار زَن
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست
گر امیدِ #وصل باشد همچنان دشوار نیست
ای نسیمِ #صبح اگر باز اتّفاقی افتدت!
آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست
ما زبان اندر کشیدیم از حدیثِ خلق و روی
گر حدیثی هست با #یار است و با اغیار نیست
سرو را مانی، ولیکن سرو را رفتار نه
ماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست
گر دلم در #عشق تو دیوانه شد عیبش مکن
بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
دوستان گویند #سعدی! خیمه بر گلزار زَن
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست
06 Baz Forou Rikht Eshgh
Farman Fathalian - سخاموزیک
باز فروریخت #عشق از در و دیوار من
باز ببرید بند #اشتر کین دار من
بار دگر شیر #عشق پنجه خونین گشاد
تشنه خون گشت باز این #دل سگسار من
باز سر ماه شد نوبت #دیوانگی است
آه که سودی نکرد #دانش بسیار من
بار دگر فتنه زاد #جمره دیگر فتاد
خواب مرا بست باز #دلبر بیدار من
صبر مرا خواب برد #عقل مرا آب برد
کار مرا #یار برد تا چه شود کار من
سلسله #عاشقان با تو بگویم که چیست
آنک #مسلسل شود طره دلدار من
خیز دگربار خیز خیز که شد #رستخیز
مایه صد #رستخیز شور دگربار من
گر ز خزان گلستان چون #دل عاشق بسوخت
نک رخ آن #گلستان گلشن و گلزار من
باغ جهان #سوخته باغ دل افروخته
سوخته اسرار باغ #ساخته اسرار من
نوبت #عشرت رسید ای تن محبوس من
خلعت صحت رسید ای #دل بیمار من
پیر #خرابات هین از جهت شکر این
رو گرو میبنه خرقه و #دستار من
خرقه و #دستار چیست این نه ز دون همتی است
جان و جهان #جرعهای است از شه خمار من
داد سخن دادمی #سوسن آزادمی
لیک ز #غیرت گرفت دل ره گفتار من
شکر که آن ماه را هر #طرفی مشتری است
نیست ز #دلال گفت رونق بازار من
عربده قال نیست #حاجت دلال نیست
جعفر طرار نیست #جعفر طیار من
#مولانا
#خواننده: فرمان فتحعلیان
باز ببرید بند #اشتر کین دار من
بار دگر شیر #عشق پنجه خونین گشاد
تشنه خون گشت باز این #دل سگسار من
باز سر ماه شد نوبت #دیوانگی است
آه که سودی نکرد #دانش بسیار من
بار دگر فتنه زاد #جمره دیگر فتاد
خواب مرا بست باز #دلبر بیدار من
صبر مرا خواب برد #عقل مرا آب برد
کار مرا #یار برد تا چه شود کار من
سلسله #عاشقان با تو بگویم که چیست
آنک #مسلسل شود طره دلدار من
خیز دگربار خیز خیز که شد #رستخیز
مایه صد #رستخیز شور دگربار من
گر ز خزان گلستان چون #دل عاشق بسوخت
نک رخ آن #گلستان گلشن و گلزار من
باغ جهان #سوخته باغ دل افروخته
سوخته اسرار باغ #ساخته اسرار من
نوبت #عشرت رسید ای تن محبوس من
خلعت صحت رسید ای #دل بیمار من
پیر #خرابات هین از جهت شکر این
رو گرو میبنه خرقه و #دستار من
خرقه و #دستار چیست این نه ز دون همتی است
جان و جهان #جرعهای است از شه خمار من
داد سخن دادمی #سوسن آزادمی
لیک ز #غیرت گرفت دل ره گفتار من
شکر که آن ماه را هر #طرفی مشتری است
نیست ز #دلال گفت رونق بازار من
عربده قال نیست #حاجت دلال نیست
جعفر طرار نیست #جعفر طیار من
#مولانا
#خواننده: فرمان فتحعلیان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نخستین اجرای #یار_دبستانی با صدای #فریدون_فروغی
اے #اشک آهسته بریز غم زیاد است
اے شمع آهسته #بسوز شب دراز است
امروز ڪسے #محرم اسرار ڪسے نیست
ما تجربه ڪردیم ڪسے #یار ڪسے نیست
هر مرد شتر دار #اویس قرنے نیست
هر شیشۀ گلرنگ عقیق #یمنے نیست
هر سنگ و گلے گوهر #نایاب نگردد
هراحمد و محمود #رسول مدنے نیست
بر #مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا ڪه #ابوجهل مسلمان شدنے نیست
خشنود نشو #دشمن اگر ڪرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین #سخنے نیست
جایے ڪه برادر به برادر نڪند #رحم
بیگانه براے تو #برادر شدنے نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد #شیر
غافل مشو اے دوست ڪه #مادر شدنے نیست
دیوان شمس
#مولانا
اے شمع آهسته #بسوز شب دراز است
امروز ڪسے #محرم اسرار ڪسے نیست
ما تجربه ڪردیم ڪسے #یار ڪسے نیست
هر مرد شتر دار #اویس قرنے نیست
هر شیشۀ گلرنگ عقیق #یمنے نیست
هر سنگ و گلے گوهر #نایاب نگردد
هراحمد و محمود #رسول مدنے نیست
بر #مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا ڪه #ابوجهل مسلمان شدنے نیست
خشنود نشو #دشمن اگر ڪرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین #سخنے نیست
جایے ڪه برادر به برادر نڪند #رحم
بیگانه براے تو #برادر شدنے نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد #شیر
غافل مشو اے دوست ڪه #مادر شدنے نیست
دیوان شمس
#مولانا
#خلوت
#یار
#اغیار
آنکه بر خلوت نظر بَردوختهست
آخر آن را هم زِ یار آموختهست
خلوت از اغیار باید، نه ز یار
پوستین بهرِ دِی آمد نه بهار
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴-۲۵
اَغیار [عربی، جمعِ غَیر]: بیگانگان.
پوستین: لباسی که از پوستِ حیوانات درست شدهاست.
#یار
#اغیار
آنکه بر خلوت نظر بَردوختهست
آخر آن را هم زِ یار آموختهست
خلوت از اغیار باید، نه ز یار
پوستین بهرِ دِی آمد نه بهار
مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۴-۲۵
اَغیار [عربی، جمعِ غَیر]: بیگانگان.
پوستین: لباسی که از پوستِ حیوانات درست شدهاست.