#اشک_مهتاب
اگر بسویت
این چنین دویده ام
بہ عشق عاشقم
نہ بر وصال تو
بہ ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق
خوشتر از خیال تو
#فروغ_فرخزاد
اگر بسویت
این چنین دویده ام
بہ عشق عاشقم
نہ بر وصال تو
بہ ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق
خوشتر از خیال تو
#فروغ_فرخزاد
اے #اشک آهسته بریز غم زیاد است
اے شمع آهسته #بسوز شب دراز است
امروز ڪسے #محرم اسرار ڪسے نیست
ما تجربه ڪردیم ڪسے #یار ڪسے نیست
هر مرد شتر دار #اویس قرنے نیست
هر شیشۀ گلرنگ عقیق #یمنے نیست
هر سنگ و گلے گوهر #نایاب نگردد
هراحمد و محمود #رسول مدنے نیست
بر #مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا ڪه #ابوجهل مسلمان شدنے نیست
خشنود نشو #دشمن اگر ڪرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین #سخنے نیست
جایے ڪه برادر به برادر نڪند #رحم
بیگانه براے تو #برادر شدنے نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد #شیر
غافل مشو اے دوست ڪه #مادر شدنے نیست
دیوان شمس
#مولانا
اے شمع آهسته #بسوز شب دراز است
امروز ڪسے #محرم اسرار ڪسے نیست
ما تجربه ڪردیم ڪسے #یار ڪسے نیست
هر مرد شتر دار #اویس قرنے نیست
هر شیشۀ گلرنگ عقیق #یمنے نیست
هر سنگ و گلے گوهر #نایاب نگردد
هراحمد و محمود #رسول مدنے نیست
بر #مرده دلان پند مده خویش نیازار
زیرا ڪه #ابوجهل مسلمان شدنے نیست
خشنود نشو #دشمن اگر ڪرد محبت
خندیدن جلاد ز شیرین #سخنے نیست
جایے ڪه برادر به برادر نڪند #رحم
بیگانه براے تو #برادر شدنے نیست
صد بار اگر دایه به طفل تو دهد #شیر
غافل مشو اے دوست ڪه #مادر شدنے نیست
دیوان شمس
#مولانا
باور نداشتم که در آن تنگنای غم، رحم آورد به زاری و عجز و نیاز من
ناگاه، چون فرشته رحمت فرا رسد، در رنج چاره سوز، شود چاره ساز من
او بود و عشق بود و صفا بود و آرزو، می ریخت گویی از در و دیوار بوی عشق
حرف وفا به دیده و صد راز در نگاه؛ شیرین بود ز راه نظر گفتوگوی عشق
در چشم دلفریبش، غوغای شوق بود، غوغای شوق بود و جوانی و آرزو
رویای زندگانی جاوید، جلوه داشت، در پرتو تبسم آن ماه لالهرو
پیشانیاش: سپیدهٔ صبح امید بود، زیباتر از سپیده و روشنتر از امید!
سر تا قدم طراوت و زیبایی و نشاط، دست طلب به دامن وصلش نمی رسید
آنجا که اشتیاق شرر زد به تار و پود، آنجا که دل کشید، به صد التهاب، آه
آنجا که لب نداشت توانایی سخن، آنجا که سوخت تاب و شکیبایی نگاه
آغوش باز کردم و در بر گرفتمش، با خرمنی شکوفه تر روبهرو شدم
دلها صدای نالهٔ هم را شناختند، او محو عشق من شد و من محو او شدم
گلبرگ گونههای دل افروز او ز شرم، چون گونههای لاله تبدار مینمود
سر میکشید شعلهٔ آه من از نگاه، گویی میان سینه، دل آتش گرفته بود
او بود و عشق بود و صفا بود و آرزو، لبخند شوق بود و تمنای بوسه بود
بی تاب و بیقرار، نگاه گریز پا، هر لحظه سوی لعل لبش بال می گشود
چون شبنمی که لغزد بر چهر یاسمن، لغزید روی گونهٔ او اشک شرم او
دستم به گرد گردن آن ماه حلقه شد، آمیخت آه من به نفسهای گرم او!
دلها تپید و راه نظر بست اشک شوق، بر جان بی شکیب، شرار تب اوفتاد
آغوش تنگتر شد و بازو فشردهتر، لرزید سینهای و لبی بر لب اوفتاد
#فریدون_مشیری
#تشنه_طوفان
#اشک_شوق
ناگاه، چون فرشته رحمت فرا رسد، در رنج چاره سوز، شود چاره ساز من
او بود و عشق بود و صفا بود و آرزو، می ریخت گویی از در و دیوار بوی عشق
حرف وفا به دیده و صد راز در نگاه؛ شیرین بود ز راه نظر گفتوگوی عشق
در چشم دلفریبش، غوغای شوق بود، غوغای شوق بود و جوانی و آرزو
رویای زندگانی جاوید، جلوه داشت، در پرتو تبسم آن ماه لالهرو
پیشانیاش: سپیدهٔ صبح امید بود، زیباتر از سپیده و روشنتر از امید!
سر تا قدم طراوت و زیبایی و نشاط، دست طلب به دامن وصلش نمی رسید
آنجا که اشتیاق شرر زد به تار و پود، آنجا که دل کشید، به صد التهاب، آه
آنجا که لب نداشت توانایی سخن، آنجا که سوخت تاب و شکیبایی نگاه
آغوش باز کردم و در بر گرفتمش، با خرمنی شکوفه تر روبهرو شدم
دلها صدای نالهٔ هم را شناختند، او محو عشق من شد و من محو او شدم
گلبرگ گونههای دل افروز او ز شرم، چون گونههای لاله تبدار مینمود
سر میکشید شعلهٔ آه من از نگاه، گویی میان سینه، دل آتش گرفته بود
او بود و عشق بود و صفا بود و آرزو، لبخند شوق بود و تمنای بوسه بود
بی تاب و بیقرار، نگاه گریز پا، هر لحظه سوی لعل لبش بال می گشود
چون شبنمی که لغزد بر چهر یاسمن، لغزید روی گونهٔ او اشک شرم او
دستم به گرد گردن آن ماه حلقه شد، آمیخت آه من به نفسهای گرم او!
دلها تپید و راه نظر بست اشک شوق، بر جان بی شکیب، شرار تب اوفتاد
آغوش تنگتر شد و بازو فشردهتر، لرزید سینهای و لبی بر لب اوفتاد
#فریدون_مشیری
#تشنه_طوفان
#اشک_شوق
Ashke Mahtab
Mohammadreza Shajarian
#اشک_مهتاب
خواننده:#محمدرضا_شجریان
شاعر:#سیاوش_کسرایی
آهنگساز:#حسن_یوسفزمانی
تنظیم:#فرامرز_پایور
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست...
#شب_آهنگ
#متن_آهنگ در کامنت
خواننده:#محمدرضا_شجریان
شاعر:#سیاوش_کسرایی
آهنگساز:#حسن_یوسفزمانی
تنظیم:#فرامرز_پایور
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست...
#شب_آهنگ
#متن_آهنگ در کامنت
Ashke Mahtab
Mohammadreza Shajarian
#اشک_مهتاب
خواننده:#محمدرضا_شجریان
شاعر:#سیاوش_کسرایی
آهنگساز:#حسن_یوسفزمانی
تنظیم:#فرامرز_پایور
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست...
خواننده:#محمدرضا_شجریان
شاعر:#سیاوش_کسرایی
آهنگساز:#حسن_یوسفزمانی
تنظیم:#فرامرز_پایور
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست...
#اشک_مهتاب
اگر بسویت
این چنین دویده ام
بہ عشق عاشقم
نہ بر وصال تو
بہ ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق
خوشتر از خیال تو
#فروغ_فرخزاد
اگر بسویت
این چنین دویده ام
بہ عشق عاشقم
نہ بر وصال تو
بہ ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق
خوشتر از خیال تو
#فروغ_فرخزاد
اگر زمانی ایران سرزمین علم و هنر بوده، امروزه از دولت سر یکدسته گردنهگیر، محتکر و مقاطعهکار تبدیل به سرزمین بیزنس و پولدرآری و بچاپبچاپ شده است.
هیچ رابطه معنوی و فرهنگی با سایر جاهای دنیا ندارد و مردم منتر یکدسته شیاد کلاهبردار شدهاند.
#اشک_تمساح
#صادق_هدایت
هیچ رابطه معنوی و فرهنگی با سایر جاهای دنیا ندارد و مردم منتر یکدسته شیاد کلاهبردار شدهاند.
#اشک_تمساح
#صادق_هدایت
باید تصدیق کرد روزی که هوش و قریحه را قسمت میکردهاند همهاش را به ایرانیان نبخشیدهاند. فردوسی و مولوی و حافظ و خیام "که امروزه مدعیانی پیدا کردهاند"، البته نام بزرگی در ادبیات بینالمللی دارند اما اگر تنها دلمان را خوش بکنیم که این شعرا خاتم ادبیات میباشند، بسیار ابلهانه است. آیا انگلیس با شکسپیر و آلمان با گوته و روسیه با پوشکین، درِ ادبیاتشان را تخته کردند و دست روی دستشان گذاشتند و نشستند یا صدها نابغهی دیگر در دنیای علم و ادب بوجود آوردند؟ ملتی که سر دو راهه گیر کرد و در جهل مرکب ماند یا باید درجا بزند و یا به قهقرا برگردد. از همین نادانی و خودپسندی ما نتیجه شده که از میلیونها آثار علمی و ادبیِ دنیا به کلی بیخبریم و به زبان فارسی ترجمه نشده و یا اگر شده طرف اطمینان نیست.
#اشک_تمساح
#صادق_هدايت
#اشک_تمساح
#صادق_هدايت