معرفی عارفان
1.24K subscribers
33.9K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
سست مکن زه که من تیر توام چارپر
روی مگردان که من یک دله ام نی دوسر

از تو زدن تیغ تیز وز دل و جان صد رضا
یک سخنم چون قضا نی اگرم نی مگر

گر بکشی ذوالفقار ثابتم و پایدار
نی بگریزم چو باد نی بمرم چون شرر

جان بسپارم به تیغ هیچ نگویم دریغ
از جهت زخم تیغ ساخت حقم چون سپر

تیغ زن ای آفتاب گردن شب را به تاب
ظلمت شب‌ها ز چیست کوره خاک کدر

معدن صبرست تن معدن شکر است دل
معدن خنده ست شش معدن رحمت جگر

بر سر من چون کلاه ساز شها تختگاه
در بر خود چون قبا تنگ بگیرم به بر

گفت کسی عشق را صورت و دست از کجا
منبت هر دست و پا عشق بود در صور

نی پدر و مادرت یک دمه ای عشق باخت
چونک یگانه شدند چون تو کسی کرد سر

عشق که بی دست او دست تو را دست ساخت
بی سر و دستش مبین شکل دگر کن نظر

رنگ همه روی ها آب همه جوی ها
مفخر تبریز دان شمس حق ای دیده ور

#مولانا
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید

تو یکی نه‌ای هزاری تو چراغ خود برافروز


#مولانا
سرگشته‌دلا ،،، به دوست ، از جان ، راه است ،

ای گمشده ،،، آشکار و پنهان ، راه است ،






گر ، شش‌جهتت بسته شود ، باک مدار ،

کز قعرِ نهادت ،،، سویِ جانان ، راه است ،





#مولانا

#سرگشته‌دلا = ای دلِ سرگشته
آنکه ،
بی‌باده ،
کند جانِ مرا مست ،
کجاست؟ ،

وآنکه ،
بیرون کند ،
از جان و دلم دست ،
کجاست؟ ،



جانِ جان است و ،
اگر جای ندارد ،
چه عجب ،

این که ،
جا می‌طلبد ،
در تنِ ما هست ،
کجاست؟ ،





#مولانا
مانده شده‌ست گوشِ من ،

از پیِ انتظارِ آن ،



کز طرفی ، صدایِ خوش ،

دررسدی ، ز ناگهان ،





خوی شده‌ست گوش را ،

گوشِ ترانه‌نوش را ،



کو ، شِنَوَد سماعِ خوش ،

هم ، ز زمین ،، هم ، آسمان ،




#مولانا
آورده اند که قصابی گوشت به نسیه دادی و کودکی نویسنده داشتی بر دکان. فرمودی که «بنویس که "فلان چندین برد، پیش فلان چندین است. "»
روزی، مرغِ مردارخوار از هوا در پرید و یک پاره گوشت بربود.
گفت: «ای کودک، بنویس "چارکی گوشت، پیش مردارخوار داریم. "» روزی دیگر، مردار خوار به رسم عادت قصد گوشت کرد. قصاب حیله اندیشیده بود، مرغ درماند. سرش ببرید و بر قَناره در آویخت از بهرِ عبرتِ مردارخواران.
کودک گفت: «استاد، آنچه تو راست پیش مرغ نوشتم، آنچه مرغ را پیش توست، چند نویسم؟»
استاد جامه بدرید که «کارِ گوشت سهل بُوَد. اگر از بهر سر، سر خواهند، من چه کنم؟»
لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ. یعنی «اگر چنین است، در این غرقاب افتادیت، نومید مشوید.»

#مجالس_سبعه
#مولانا
عِشقا تو را قاضی بَرَم، کِاشْکَستی‌اَم هَمچون صَنَم
از من نخواهد کَس گُوا، که شاهِدَم، نی ضامنَم

مَقضی تویی، قاضی تویی، مُسْتَقبَل و ماضی تویی
خَشمین تویی، راضی تویی، تا چون نَمایی دَم به دَم

ای عشقْ زیبایِ مَنی، هم من تواَم، هم تو مَنی
هم سِیلی و هم خَرمَنی، هم شادی‌یی، هم دَرد و غَم

آن‌ها تویی وین‌ها تویی، وَزْاین و آنْ تنها تویی
وان دشتِ باپَهنا تویی، وان کوه و صَحرایِ کَرَم

شیرینیِ خویشانْ تویی، سَرمَستیِ ایشانْ تویی
دریایِ دُراَفْشان تویی، کان‌هایِ پُر زَرّ و دِرَم

عشقِ سُخَن کوشی تویی، سودایِ خاموشی تویی
اِدراک و بیهوشی تویی، کُفر و هُدی، عَدل و سِتَم

ای خُسروِ شاهَنْشَهان، ای تَختْ گاهَت عقل و جان
ای بی‌نشان با صَد نشان، ای مَخْزَنَت بَحرِ عَدَم

هر نَقْش با نَقْشی دِگَر، چون شیر بودیّ و شِکَر
گَر واقِفَنْدی نَقْش‌ها، که آمدند از یک قَلَم

آن کَس که آمد سویِ تو، تا جان دَهَد در کویِ تو
رَشکِ تو گوید که بُرو، لُطفِ تو خوانَد که نَعَم

لُطفِ تو سابِق می‌شود، جَذّابِ عاشق می‌شود
بر قَهرْ سابِق می‌شود، چون روشنایی بر ظُلَم

هر زنده‌یی را می‌کَشَد، وَهْم و خیالی سو به سو
کرده خیالی را کَفَت، لشکرکَش و صاحِبْ عَلَم

دیگر خیالی آوَری، زَ اوَّل رُبایَد سَروَری
آن را اسیرِ این کُنی، ای مالِکُ الْمُلْک و حَشَم

خامُش کُنم، بَندَم دَهان، تا بَرنَشورَد این جهان
چون می‌نَگُنجی در بیان، دیگر نگویم بیش و کَم




#مولانا
#مولوی
#خاموش
چند می باشی اسیر این و آن
گر برون آیی از این آنت کنم

#مولانا
هستی اثری ز نرگس مست تو بود
آب رخ نیستی هم از هست تو بود

گفتم که مگر دست کسی در تو رسد
چون به دیدم که خود همه دست تو بود

#مولانا
 آن کس که ترا دیده بود ای دلبر
او چون نگرد بسوی معشوق دگر

در دیده هر آنکه کرد سوی تو نظر
تاریک نماید به خدا شمس و قمر

#مولانا