معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
کسی را که در اندرون اندکی روشنایی نبود
پند بیرونش سود ندارد.
و هر که را در اندرون اندکی روشنایی بود
روشنایی کلام عارفان از گوش او در آید
تا اندر وی پیوندد نور سوی نور دَوَد.
اگر خواهی که در زیر خاک نروی‌
در نور گریز که نور زیر خاک نرود.

#مجالس_سبعه
«گر ترا بخت یار خواهد بود
عشق را با تو کار خواهد بود
عمر بی عاشقی مدان بحساب
کان برون از شمار خواهد بود»

#مولانای_جان
#مجالس_سبعه
«گنجینهٔ اسرار الهی ماییم
بحر درر نامتناهی ماییم

بنشسته به تخت پادشاهی ماییم
بگرفته زماه تا به ماهی ماییم»


#مولانای_جان
#مجالس_سبعه
روزی باد، به حکم توسنی، از راه سرعت حرکت، در انبان آرد پیرزنی درآمد و آن آرد پیرزن را بریخت.
پیرزن از تهور باد به تظلم به حضرت سلیمان آمدکه ای ولیعهد امر حق و ای فیصل اعاجیب مقامات و مهمات خلق، زن درویشم بادکه به حکم توست در میدان «وسخرناله الریح» میشد، فعل «ویرسل الریاح» به رسم ذات نامحسوس خود در انبان آرد من آمد و آردم بریخت.
تاوان آرد من از باد بستان، یا باد را ادبکن، تا بار دیگر گرد دست رست بیوه زنان نگردد.
سلیمان گفت: هم باد را ادب کنم و هم ترا ضمان و غرامت بکشم.
بروید از کسب زنبیل بافی من، تاوان آرد پیرزن بدهید و باد را به زندان حبس کنید تا بدانید که بادی را که نه مکلف است و نه مخاطب، از بهر حق پیرزنی حبس می‌کنند.
عدل «لمن الملک الیوم» ظالمانی راکه دل پیر و جوان را به ظلم کباب کنند، فرو نخواهدگذاشتن «ولاتحسبن الله غافلاً عما یعمل الظالمون».



#مولانای_جان
#مجالس_سبعه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الله نور السماواتِ وَالْأَرْضِ
يَهْدی الله لِنُوره مَن يَشَاءُ

اگر خواهي که در زیر خاک نروي،
در نور گریز
که نور زیر خاک نرود...


#مجالس_سبعه_مولانا
ملکا و پادشاها...!

دردمندان لقای فراق خود را ،
به مرهم و درمان امان خویش ،
صحّت و عافیت ابدی روزی گردان.
دیدۀ دل هر یکی را به تماشای انوار
و ازهار بستان غیب گشاده گردان.
شب رُوان خلوت را در ظلمات هوا
و شهوات از گمراهی و بیراهی نگاه دار.
ای خدایی که به امرِ “اهبطُوا” مرغان ارواح‌مارا به دام و دانهٔ قالب خاکی محبوس کردی،
به کمال فضل خویش از این دامگاه صعب
به گشاد عالم غیب راه نمای
یا اِلهَ العالمینَ و یا خَیرَالنّاصِرینَ.

#مجالس_سبعه
#حضرت_مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
الله نور السماواتِ وَالْأَرْضِ
يَهْدی الله لِنُوره مَن يَشَاءُ

اگر خواهي که در زیر خاک نروي،
در نور گریز
که نور زیر خاک نرود...


#مجالس_سبعه_مولانا
‏بر دیوار نقش درخت کنند، اما چون بیفشانی میوه فرونیاید. اما آن نقش بی‌فایده نیست، از بهرِآنکه اگر کسی در زندانی زاییده شد و روی خوبان ندید، بازپرسد و فهم کند که بیرون این زندان عالمیست و چنین صورتهای زیباست و درختان میوه دارند؛
#آتشی درنهاد او افتد
که چنین چیزها در عالم هست و
ما زنده درگور مانده.!

#مجالس سبعه
مُلک توحیدمان تو داده‌ای
بی‌سابقۀ خدمت و بی‌لاحقۀ طاعت،
تاج زرّین "پوَلَقَدْ کَرَمْنَا"* بر فرق ما نهاده‌ای،
به ناشکری ما و به تقصیری ما
به تاراج قهر از سر ما برمگیر.

#مجالس_سبعه_مولانا مجلس پنجم

بخشی از آیۀ ۷۰ سورۀ اسراء: ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم.


در طلب، پوينده چون باد باش.
زهر بيماريش چون شكر نوش كن.
دل را بگوي تا عافيت را بدرود كند.
تن را بگوي تا سلامت را تبرا دهد كه هر كه خانه‌اي بر لب دريا كند، موج بسيار بيند و هر كه دعوي محبت كند، زهر بلا و محنت بسيار چشد.

تا در نزني به هر چه داري آتش

هرگز نشود حقيقت وقت تو خو
ش


#مولاناجلال‌الدين_بلخی
#مجالس_سبعه
آورده اند که قصابی گوشت به نسیه دادی و کودکی نویسنده داشتی بر دکان. فرمودی که «بنویس که "فلان چندین برد، پیش فلان چندین است. "»
روزی، مرغِ مردارخوار از هوا در پرید و یک پاره گوشت بربود.
گفت: «ای کودک، بنویس "چارکی گوشت، پیش مردارخوار داریم. "» روزی دیگر، مردار خوار به رسم عادت قصد گوشت کرد. قصاب حیله اندیشیده بود، مرغ درماند. سرش ببرید و بر قَناره در آویخت از بهرِ عبرتِ مردارخواران.
کودک گفت: «استاد، آنچه تو راست پیش مرغ نوشتم، آنچه مرغ را پیش توست، چند نویسم؟»
استاد جامه بدرید که «کارِ گوشت سهل بُوَد. اگر از بهر سر، سر خواهند، من چه کنم؟»
لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ. یعنی «اگر چنین است، در این غرقاب افتادیت، نومید مشوید.»

#مجالس_سبعه
#مولانا
حکایات مجالس سبعه
تدبیر رابعه عَدَویه

از رابعه می‌آرند رضی الله عنها که روزی خدمتکار او دو درم آورد و به دست او داد. یک درم به دست راست گرفت و یک درم به دست چپ و وقت نان خوردن بود.
گفتند: بخور.
گفت: لقمه در دهانم نهید که دستم مشغول است.
گفتند: این سهل است، آن دو درم را به یک دست بگیر.
گفت: معاذالله، آن درم جادوست و این درم جادوست، من این دو جادو را به هم دیگر جمع نکنم که ایشان هر دو چون همنشین شوند فتنه‌یی بیَندیشند، ایشان هم چون وصال یابند، تدبیر فراق ما کنند.



#مجالس_سبعه_مولانا
حکایات مجالس سبعه
تدبیر رابعه عَدَویه

از رابعه می‌آرند رضی الله عنها که روزی خدمتکار او دو درم آورد و به دست او داد. یک درم به دست راست گرفت و یک درم به دست چپ و وقت نان خوردن بود.
گفتند: بخور.
گفت: لقمه در دهانم نهید که دستم مشغول است.
گفتند: این سهل است، آن دو درم را به یک دست بگیر.
گفت: معاذالله، آن درم جادوست و این درم جادوست، من این دو جادو را به هم دیگر جمع نکنم که ایشان هر دو چون همنشین شوند فتنه‌یی بیَندیشند، ایشان هم چون وصال یابند، تدبیر فراق ما کنند.


#مجالس_سبعه_مولانا