معرفی عارفان
1.01K subscribers
32.2K photos
11.6K videos
3.16K files
2.64K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
به قُرب گُل‌عِذاران دل مبندید

وصیت‌نامه‌ی شبنم همین است

صائب
دیباچهٔ گلستان سعدی چون طولانی است آن‌را به نُه قسمت تقسیم کردم و با دوستان هر شب یک قسمتِ آن‌را مرور می‌کنیم .



سعدی « گلستان »
دیباچه
( #قسمت_اول )



بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

منّت خدای را ، عزّ و جل ،
که طاعتش ، موجبِ قُربت است ،

و به شُکر اندرش ، مَزیدِ نعمت .



هر نفسی که فرو می‌رود ، مُمِدّ حیات است ،

و چون بر می‌آید ، مُفَرّحِ ذات .


پس ، در هر نفسی ، دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی ،، شکری واجب .


از دست و زبان که ، برآید؟ ،

کز عهدهٔ شکرش ، به‌در آید؟ ،

اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور


بنده ، همان بِه ،،، که ز تقصیرِ خویش ،

عذر به درگاهِ خدای ، آوَرَد ،



ورنه ، سزاوارِ خداوندی‌اَش ،

کس نتوانَد که به‌جای آوَرَد ،


بارانِ رحمتِ بی‌حسابش ، همه را رسیده ،

و خوانِ نعمتِ بی‌دریغش ، همه جا کشیده .



پردهٔ ناموسِ بندگان ،، به گناهِ فاحش ، نَدَرَد ،

و وظیفهٔ روزی ، به خطایِ منکر ، نَبرَد .



ای کریمی ، که از خزانهٔ غیب ،

گبر و ترسا ، وظیفه‌خور ، داری



دوستان را ، کجا کنی محروم؟ ،

تو که با دشمن ، این نظر داری؟ ،



فرّاشِ بادِ صبا را ، گفته تا فرشِ زمرّدی بگسترد ،

و دایهٔ ابرِ بهاری را ، فرموده ، تا بناتِ نبات ، در مهدِ زمین بپروَرَد .

درختان را به خلعتَِ نوروزی ، قبایِ سبزورق در بر گرفته ،

و اطفالِ شاخ را ، به قدومِ موسمِ ربیع ، کلاهِ شکوفه بر سر نهاده .

عصارهٔ نالی ، به قدرتِ او ، شهدِ فایق شده ،

– عصارهٔ نالی ، به قدرتِ او ، شهدِ فایق شده : « ی » در نالی نشانهٔ نکره بودن آن است و نال به معنای نیِ باریک و نیشکر است و معنای جمله این است که :
به قدرتِ خداوند ، از نیشکر ، شهدی  ممتاز چون عسل بدست می‌آید .

و تخمِ خرمایی ، به تربیتش ، نخلِ باسق گشته .

نخلِ باسِق
#نخل_باسق = درختِ خرمای بلندقامت



ابر و باد و مه و خورشید و فلک ، در کارند ،

تا ، تو نانی به کف آریّ و ، به غفلت ، نخوری ،




همه از بهرِ تو ،،، سرگشته و فرمانبردار ،

شرطِ انصاف نباشد ، که تو فرمان نَبَری ،




ادامه دارد 👇👇👇
ای صوفیِ سرگردان ، در بندِ نکونامی ،

تا دُرد نیاشامی ، زین دَرد نیارامی ،




مُلکِ صمدیت را ، چه سود و زیان دارد؟ ،

گر ، حافظِ قرآنی؟ ، یا عابدِ اصنامی؟ ،




زُهدت به چه کار آید، ، گر راندۂ درگاهی؟ ،

کفرت چه زیان دارد؟ ، گر نیک‌سرانجامی؟ ،





#سعدی
https://t.me/+HXstXEKhv1ozOWM8


کانال مباحث مثنوی مولانا
یکی در مسجدی به تطوّع بانگِ نماز گفتی به اَدایی که مستمعان را ازو نفرت بودی و صاحبِ مسجد امیری بود عادلِ نیک‌سیرت ، نمی‌خواستش که دل‌آزرده گردد ،
گفت : ای جوانمرد ، این مسجد را مؤذنانند قدیم ، هر یکی را پنج دینار مرتب داشته‌ام ، تو را دَه دینار می‌دهم تا جایی دیگر رَوی ، بر این قول توافق کردند و برفت پس از مدتی در راهی همدیگر را دیدند ،

مؤذن گفت : ای امیر ، مرا مُفت از دست دادی ، اکنون اینجا که هستم بیست دینارم می‌دهند تا جای دیگر رَوَم و قبول نمی‌کنم ،

امیر ازخنده بیخود گشت و گفت : قبول نکن که به پنجاه دینار هم راضی می‌شوند .




#گلستان_سعدی
به میان دل خیال مه دلگشا درآمد
چو نه راه بود و نی در عجب از کجا درآمد

بت و بت پرست و مؤمن همه در سجود رفتند
چو بدان جمال و خوبی بت خوش لقا درآمد


#مولانای_جان
روزی که بپرد جان از لذت بوی تو
جان داند و جان داند کز دوست چه می‌بوید

#مولانا
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی

#حضرت_حافظ
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشهٔ چشم از غم دل دریایی

سخن غیر مگو با من معشوقه‌پرست
کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی

#حضرت_حافظ
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی‌بالایی

#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مژده آمد از قدوم آنکه دل جویای اوست
جان به استقبالش آمد آنکه جان ماوای اوست

اینک آمد تا که در جان و دل من جا کند
آنکه هم جان جای او پیوست هم دل جای اوست

فیض کاشانی
الهی
تو را سپاس میگويیم
از اينکہ دوباره خورشيد مهرت
ازپشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند

به نام خدای همه


#کلام نور

رَبِّ اجْعَلْ هَٰذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۖ

پروردگارا، این شهر را محل امن و آسایش قرار ده و اهلش را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند از انواع روزیها بهره‌مند ساز.

#بقره -آیه ۱۲۶
تلاش کن که آرام باشی؛
وقتی طوفان می‌آید،
تو همچنان آرام باشی تا طوفان از آرامش تو آرام گیرد...

تلاش کن صبور باشی؛
آنقدر صبور که،
بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد...

تلاش کن خورشید را بهتر بشناسی؛
ﺯﻧﺪﮔﻲﻫﻴﭻﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻦبست نمی‌رسد.
کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده بی‌شماری را فرا روی خود ببینیم...

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد سه شنبه ات شاد

🌺🌺🌺

امروزت پراز زیبایی
امیدوارم دلت پراز شادی
خونت پراز عشق
عشقت پراز صداقت
زندگيت پراز رفاقت
وامیدت فقط بخدا باشه

🌺🌺🌺

شاد باشی
.
                   صبح به یک نفس
                         جهان
              روشن ازآن همی کند

                    کز سر صدق
                     هر نفس
               با تو برآورد دمی

                 #عطار از ۷۹۴
    درود، پگاه سه شنبه تون فرخ باد.
      "خداوند کیوان و گردان سپهر
  ز بنده نخواهد به جز داد و مهر..."
            
#نیایش_صبحگاهی

ای که بیصدا نعمتهایت را میباری , آنقدر که از یاد میبرم خطاهایم را.... تو دامنت را برای پروازم باز کردی،پس یاری ام کن و مرا تنها مگذا‌ر كه مبادا نگاهم به نگاه بنده ای از جنس خاک محتاج شود..

میدانم که صبر، حاصل سختی و رنج است. عطاكردنی نيست، آموختنی است، پس قوه ی ادراک مرا قوی بگردان...

خداوندا ! هر ویرانی ، سازندگی به دنبال دارد...‌ پس صبر و شکیبایی عطایم کن...

مردم سرزمینم را از بلاها و گرفتاری ها برهان...ایمان دارم که صدایم را میشنوی و اجابت میکنی.
من اگرچه دیو سنگ فرسوده ام
در گذر گردبادهای ماسه
تو اما
آن شعبده باز بی رنگ و حجمی
که از هفت لایه ی دیوار چین عبور می کنی
تا پرتو گرمی
از حس
بر تاریکی های من بتابانی
و برزبان سوخته ام شعرهای شبنمی فراخوانی
من اگرچه دیو سنگی فرسوده ام
در سینه چیزی دارم که از حرارت حضور تو یاقوت شده است
این است که
از پشت هفت کوه سیاه
می بینمت که به سمت من می آیی
و همچنان عقیق می سایی در کوره
ی نگاه
ازجان من و آن تکه ی پنهانم

#منوچهر_آتشی
#دیدار_چهارم
#اتفاق_آخر
۲۲ خرداد سالروز درگذشت محمد خزائلی

(زاده سال ۱۲۹۲ اراک -- درگذشته ۲۲ خرداد ۱۳۵۳ تهران) بنیانگذار انجمن حمایت از نابینایان

او در ۱۸ ماهگی بر اثر ابتلا به‌بیماری آبله بینایی‌اش را از دست داد، اما با روش حفظ کردن درس‌ها در مدرسه و دانشگاه، به‌تحصیلاتش ادامه داد و دکترای رشته ادبیات و حقوق گرفت. همچنین به‌ زبانهای عربی، فرانسوی و انگلیسی تسلط کامل یافت. وی بیشتر عمرش را صرف خدمت به‌ بهبود وضعیت نابینایان در ایران کرد و تاسیس چند مرکز آموزشی برای نابینایان، تالیف چند مجله و کتاب از جمله خدمات وی به‌شمار می‌آید.
در آن‌ زمان برای آموزش و پرورش نابینایان، وسایل و مدارس خاص وجود نداشت، از این‌رو رهسپار مکتب خانه‌های قدیم شد و در هفت سالگی به‌مکتب شیخ حسین مدنی رفت. مدتی برای فراگرفتن قرآن نزد شیخ می‌رفت تا روزی به پدرش گفت: «آقای معلم قرآن را غلط می‌خواند!» و این اولین انتقاد او نسبت به محیط آموزش بود. پدرش متوجه شد که این مکتبخانه جوابگوی خواسته پسرش نیست، لذا به‌ محض افتتاح اولین مدرسه در اراک "مدرسه صمصامیه" او را به آنجا فرستاد. وی در ۱۲ سالگی قرآن را کاملاً حفظ بود و چنانچه آیه‌ای برایش می‌خواندند، بلافاصله دنباله آن را می‌خواند. همکلاسی‌هایش نقل می‌کردند: هنگامی که برای گردش و تفریح به‌ بیرون شهر می‌رفتیم و گاهی به گورستانی می‌رسیدیم، درخواست می‌کرد که نوشته‌های روی سنگ‌ها را به‌ وی نشان دهند و او با لمس کردن آنها با اشکال مختلف حروف فارسی آشنایی پیدا می‌کرد.
وی که او را محمد نابغه لقب داده بودند، هیچ‌گاه در راه تحصیل علم از پای ننشست و به آموختن ادبیات عرب، فلسفه قدیم، عرفان، فقه و اصول، ملل و نحل، علم کلام و تاریخ اسلام پرداخت. آنگاه به‌ تهران آمد و با وجود مشکلات فراوانی که در سر راهش بود، در کنکور دانشگاه شرکت کرد و سرانجام در سال ۱۳۲۴ موفق به گرفتن درجه لیسانس با رتبه شاگرد اولی از دانشکده الهیات دانشگاه تهران و نیز مفتخر به‌ دریافت مدال علمی شد. پس از آن باز هم در سال ۱۳۲۵ از دانشکده حقوق و در سال ۱۳۲۹ از دانشکده ادبیات به‌ دریافت لیسانس توفیق یافت و سال ۱۳۳۲ در رشته ادبیات فارسی و در سال ۱۳۳۶ در رشته قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران درجه دکترا گرفت.

خدمات:
وی در سال ۱۳۱۱ آموزشگاه خزائلی را در اراک تأسیس کرد و بعدها آموزشگاههای متعدد خزائلی را در تهران بنیاد نهاد و تمام آنها را شخصاً مدیریت می‌کرد. او بنیانگذار اولین مدرسه شبانه در ایران است.
وی نه‌ تنها برای باسواد کردن افراد بینا  فراوان داشت بلکه از باسواد کردن نابینایان نیز غافل نبود و نخستین کسی بود که «انجمن هدایت و حمایت نابینایان ایران» و سپس «آموزشگاه نابینایان بزرگسال» را تأسیس کرد.
او علاوه بر تدریس در آموزشگاهها، در مراکز آموزشی عالی کشور نیز به‌ تدریس ادبیات فارسی اشتغال داشت و در مدت ۶۲ سال زندگی پرثمرش ۳۹ کتاب ارزنده تألیف کرد که اغلب آنها در دانشگاه‌ها و مدارس تدریس می‌شود.
آرامگاه وی در بهشت زهرا است.

۲۲ خرداد زادروز آتوسا صالحی

(زاده ۲۲ خرداد ۱۳۵۱ تهران) شاعر، نویسنده، مترجم و ویراستار ادبیات کودکان و نوجوانان

او از سال ۱۳۶۹ فعالیت حرفه‌ای‌اش را با مجله سروش نوجوان آغاز کرد و بعدها با نشریه‌های همشهری، هفته‌نامه و روزنامه آفتابگردان، روزنامه شرق و ایران همکاری کرد.
از آن سال مسئولیت‌ مدیریت باشگاه کتاب افق، عضویت در شورای مباحث نظری و رمان نوجوان کانون پرورش فکری و دبیری مجموعه‌های رمان‌هایی که باید خواند (نشر پیدایش) و کارگروه بازآفرینی (انتشارات نردبان) را بر عهده داشته و سرویراستار بخش کودک و نوجوان نشر افق است. هم‌چنین، داوری جایزه‌های پروین اعتصامی و کتاب سال وزارت ارشاد، جشنواره‌ سپیدار، جشنواره‌ کتاب برتر و ادبیات کودک شیراز و کتاب سال کانون پرورش فکری نیز از مسئولیت‌های وی بوده‌ است.

کتاب‌شناسی:
شعر:
با اجازه‌ بهار.
ترانه‌ای برای باران.
دلم برای تو تنگ است.
چشم‌های گردویی (به همراه دیگر شاعران).

داستان:
مجموعه‌ دوازده جلدی بازآفرینی قصه‌های شاهنامه.
دریای عزیز (شعر به زبان ساده).
مجموعه‌ چهار جلدی داستان‌های جیرک و جورک (با مژگان کلهر).
دفتر خاطرات (با مژگان کلهر).
مثل همه اما مثل هیچ‌کس.
کسی خواب میمون کوچولو را ندیده؟
طوطی و بازرگان.
سیاوش.
ماشین قشنگ من کاهو.
حتی یک دقیقه کافی است.
یکی نبود، یکی بود.
کوچ روزبه.
مجموعه‌ چهار جلدی ماجراهای.
مجموعه‌ پنج جلدی نیما نابغه.

ترجمه:
داستان از نگاه داستان‌نویس (با مژگان کلهر)
کتابچه‌ بدجنسی‌های گرگ کوچولو (با مژگان کلهر)
اسپاد مورفی و تفنگی با فشنگ سیب‌زمینی.
مجموعه‌ ده جلدی هنری زلزله (با مژگان کلهر)
گروفالو.
۳۵ کیلو امیدواری.
کورالین.
این یک جعبه نیست.
دردسرهای بچه شرور (با مژگان کلهر)
خفاش وارونه.
درخت دستکشی.
مجموعه‌ ده جلدی جونی بی جونز.
گریس خالی.
و باز هم گریس خالی.
یک موجود خیلی عجیب.
مجموعه‌ سیزده جلدی تام گیتس.
بدترین جشن تولد مار بوآ.
مجموعه‌ چهار جلدی آرچی کوچولو.
دل چیست گداز گوشه‌ی دردآباد

جان مویه‌کشی‌هایِ غمی بی‌بنیاد

من کیستم از دهکده‌ی خود تا شهر

یک ‌درّه سکوت و یک ‌بیابان فریاد


عبدالقهّار عاصی