معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عشق هر چند خود را دايم به خود مى‏ ديد،
خواست كه در آيينه
جمال معشوقى خود مطالعه كند،
نظر در آينه عين عاشق كرد،
صورت خودش در نظر آمد، گفت:

أ انت ام انا هذا العين فى العين
حاشاى، حاشاى، من اثبات اثنتين؟

عاشق صورت خود گشت و
دبدبه «يحبهم و يحبونه»
در جهان انداخت و چون درنگرى،

بر نقش خودست فتنه نقاش
كس نيست درين ميان، تو خود باش‏

ماه آيينه آفتابست،
همچنان‏كه از ذات خورشيد
در ماه هيچ چيز نيست، كذلك‏
«ليس فى ذاته من سواه شى‏ء
و لا فى سواء من ذاته شى‏ء».

و چنانكه نور #مهر را به #ماه نسبت كنند
صورت محبوب را با محب اضافت كنند و الا،

هر نقش، كه بر تخته هستى پيداست
آن صورت آن كسيست كان نقش آراست‏
درياى كهن چو برزند موجى نو
موجش خوانند و در حقيقت درياست‏

#لمعات
#لمعه_سوم
#شیخ_فخرالدین_عراقی

🍃🌹🍃
شيخ جنيد، رحمة الله عليه، گفت:

«سى سالست تا با حق سخن مى‏ گويم
و خلق مى‏ پندارند كه
جنيد با ايشان مى‏ گويد».

به سمع موسى هم او شنيد،
كه به زبان شجره سخن گفت كه،
«انى انا الله رب العالمين»،


خود مى‏ گويند راز و خود مى‏ شنوند
وز ما و شما بهانه برساخته‏ اند



#لمعات
#لمعه_چهارم
#شیخ_فخرالدین_عراقی
.


محبوب در هرآينه هر لحظه رويى ديگر نمايد
و هر دم بصورتى ديگر برآيد، زيرا كه صورت،
بحكم آينه، هر دم دگرگون مى‏ شود و آينه،
بحكم اختلاف صورت، هر نفس
بحسب احوال دگرگون مى ‏گردد
و بر يك قرار نمى ‏ماند

در هر آيينه روى ديگرگون
مى ‏نمايد جمال او هر دم‏
گه برآيد به كسوت حوا
گه درآيد بصورت آدم‏

ازين جاست كه هرگز در يك صورت
دو بار روى ننمايد و در دو آينه
به يك صورت پيدا نيايد.

ابوطالب مكى، رحمة الله عليه مى‏ فرمايد كه:
«لا يتجلى فى صورة مرتين
و لا يتجلى فى صورة لاثنين»،

چون جمالش صد هزاران روى داشت
بود در هر ذره ديدارى دگر
لاجرم هر ذره را بنمود باز
از جمال خويش رخسارى دگر
چون يكست اصل عدد از بهر آنك
تا بود هر دم گرفتارى دگر

لاجرم هر عاشقى ازو نشان ديگر دهد
و هر محبى عبارتى ديگر گويد
و هر محققى اشارتى ديگر كند
و سخن همه اينست

نظارگيان روى خوبت
چون درنگرند از كرانها
در روى تو روى خويش بينند
زين‏جاست تفاوت نشانها

لمعات
#لمعه_پنجم
#شیخ_فخرالدین_عراقی
اگر توانگرى و درويشى ،
قصد عالم عشق كند،
مثلا در دست توانگر ،
چراغى بُود افروخته
و در دستِ درويش ،
هيزم نيم ‏سوخته،
نسيمى كه از آن عالم بوزد،
چراغِ توانگر را بنشاند
و هيزمِ درويش را برافروزاند،
به حكمِ :
«أنا عند المنكسرة قلوبهم»

#بردند_شكستگان_ازين_ميدان_گوى


#لمعات
#شیخ‌_فخرالدین‌_عراقی
#لمعه_چهارم:


غیرتِ معشوق اقتضا کرد که
عاشق غیرِ او را دوست ندارد
و به غیرِ او محتاج‌ نشود
لاجرم خود را عینِ همه اشیاء کرد
تا هرچه را دوست‌دارد
و به‌ هرچه محتاج‌ شود
#او بُود

غیرتش غیر در جهان نگذاشت
لاجرم عینِ جمله اشیا شد

و هیچکس هیچ‌چیز را چنان دوست‌ندارد
که خود را؛ بدان اینجا که تو کیستی...

تا ظن نبَری که هست این رشته دو تو
یک‌‌توست ز اصل و فرع، بنگر تو نکو
این اوست همه، ولیک پیداست به من
شک نیست که این جمله منم، لیک بدو


جنید_قدس‌الله‌روحه_از اینجا گفت:
سی سال است با حق سخن می‌گویم و
خلق پندارند که با ایشان می‌گویم!
به سمعِ موسی_صلوات‌الله‌علیه_
همو بشنید که
به زبانِ شجره سخن گفت
.

خود می‌گوید و باز خود می‌شنود
وز ما و شما بهانه برساخته‌اند




#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی

دانی که شهود که را دهند؟
"لِمَن کان له قلب" :
این ویژهٔ کسی‌ است که دلی دارد
و از آن مطالعه فهم داند که
مصطفی صلی‌الله‌علیه‌و آله چرا فرماید:
"من عرف نفسَه فقد عرف ربّه"
هر که خود را شناخت
به‌تحقیق خدای را شناخت؛
اگر خواهی که از نفحات این نفَس
بویی به مشام تو رسد در کارستانِ
"کُل یوم هو فی شأن" نَظاره شو!
تا عیان بینی که تنوع تو در احوال
از تنوع اوست در شئون و افعال؛
که رنگِ عاشق رنگِ معشوقِ خویش است.



#پایان_لمعه_پنجم
#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی
عاشق،چون لذت شهود يافت،
رقص كنان
بر در ميخانه عشق دويد و گفت :

اى ساقى، از آن مى، كه دل و دين منست
پر كن قدحى، كه جان شيرين منست‏
گر هست شراب خوردن آيين كسى
معشوقه بجام خوردن آيين منست‏


ساقى به يك‏ لحظه چندان شراب نيستى
در جام هستى ريخت كه :

از صفاى مى و لطافت جام
درهم آميخت رنگ جام و مدام‏

همه جا مست و نيست گويى مى
يا مدامست و نيست گويى جام‏

تا هوا رنگ آفتاب گرفت
رخت برداشت از ميانه ظلام‏

روز و شب با هم آشتى كردند
كار عالم از آن گرفت نظام‏



لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر توانگرى و درويشى ،
قصد عالم عشق كند،

مثلا در دست توانگر ،
چراغى بُود افروخته
و در دستِ درويش ،
هيزم نيم ‏سوخته،

نسيمى كه از آن عالم بوزد،
چراغِ توانگر را بنشاند
و هيزمِ درويش را برافروزاند،

به حكمِ :
«أنا عند المنكسرة قلوبهم»


بردند "شكستگان" ازين ميدان گوى




#لمعات
#شیخ_فخرالدین_عراقی
ﺭﺍﺯِ ﺩﻝِ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮیید
ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻟﺐ ﻳﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻏﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ

ﺍﺯ ﺑﻴﺨﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﻣﭙﺮﺳﻴﺪ
ﺑﺎﺩﻝ ﺳﻴﻪ ﻫﺎﻥ ﻗﺼﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ

ﺑﻮﻳﻰ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﺷﻨﻴﺪﻳﺪ
ﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ

ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺍﻧﺎ ﺍﻟﺤﻖ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﻭﺍﻗﻒ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ
ﮔﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﻭﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺮِ ﺩﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ

ﺭﺍﺯﻯ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﺳﺖ
ﺍﺯ ﻣﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺸﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ

ﭼﻮﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﺨﻨﻰ ﺟﺰ ﺳﺨﻦ ﻳﺎﺭ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺳﺨﻨﻰ ﺟﺰ ﺳﺨﻦ ﻳﺎﺭﻧﮕﻮﻳﻴﺪ...

#شیخ_فخرالدین_عراقی


... عاشق دایم در رقص و حرکت مشغول است، اگرچه به صورت ساکن نماید، خود چگونه ساکن تواند بود؟ که هر ذره از ذرات کاینات را محرک اوست، چه هر ذره کلمه است و هر کلمه را اسمی و هر اسم را زبانی دیگر است و هر زبانی را قولی دیگر و هر قولی را از هر محب، سمعی؛ چون نیک بنگری قایل و سامع را یکی یابی: السماع طیر یطیر من الحق الی الحق: سماع پرنده‌ای است که از سوی حق تعالی به سوی او پرواز می‌نماید.

جنید با شبلی عتاب کرد، گفت: سرّی که ما در سرداب‌ها پنهان می‌گفتیم تو بر سر منبر آشکارا کردی، شبلی گفت: خود می‌گویم و خود می‌شنوم، آیا در دو جهان جز من هست؟!


   هر بوی که از مُشک و قرنفل شنوی
    از دولتِ آن زلفِ چو سنبل شنوی

    چون نالهٔ بلبل از پیِ گل شنوی
   گل گفته بُود گرچه ز بلبل شنو
ی




          #لمعه_هفدهم
                 #لمعات
    #شیخ_فخرالدین_عراقی