معرفی عارفان
1.25K subscribers
34.2K photos
12.4K videos
3.22K files
2.77K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
در دشت صبحگاهی پندارت
از جاده ای که در نفس مه نهفته است
چون عاشقان عهد کهن
با اسب بور خسته می آیم من
در بامدادهای بخار آلود
در عصر های
خلوت بارانی
پا تا به سر دو چشم درشت و سیاه
تو گوش با طنین سم مرکب منی
من چون عاشقان عهد کهن
با اسب پای پنجره می مانم
بر پنجره های نرم تو لب می نهم به شوق
و آنگاه
همراه با تپیدن قلب نجیب تو
از جاده های در دل مه پنهان
می رانم
یک شب
خشمی سیه ز حوصله ها می برد شکیب
خشم برادرانت شاید
و آنگاه در سکوت مه آلود گرد شهر
برقی و ... ناله یی
یک بامداد سرد و بخار آلود
آن دم که پشت پنجره با چشم پر سرشک
دشت بزرگ خالی را می پایی
با زین و برگ کج شده اسب نجیب من
با شیهه یی که ناله ی من در
طنین اوست
تا آشیان چشم تو می آید
ز اندوه مرگ تلخ من آشفته یال و دم
گردن به میل پنجره می ساید

#منوچهر_آتشی
#یک_روز
#دیدار_در_فلق