معرفی عارفان
کفرِ زلفش ، رهزنِ دین است ، گویی نیست؟ ، هست ، کافری ، سرمایهاش ، این است ، گویی نیست؟ ، هست ، #فروغی_بسطامی
تا چه کرد؟ ،
آن سنبلِ نورسته؟ ،
در گلزارِ حُسن؟ ،
کش ، قَدَم ،
بر فرقِ نسرین است؟ ،
گویی نیست؟ ،
هست ،
#فروغی_بسطامی
* #کش = که او را
آن سنبلِ نورسته؟ ،
در گلزارِ حُسن؟ ،
کش ، قَدَم ،
بر فرقِ نسرین است؟ ،
گویی نیست؟ ،
هست ،
#فروغی_بسطامی
* #کش = که او را
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_سوم ) ۳۱ که او بود بر زین و ، نیزه بهدست ، چو ، گرگین فرود آمد ،،، او ، برنشست ، ۳۲ بیامد ، چو با نیزه ، او را بدید ، به کردارِ شیرِ ژیان ، بردمید ، ۳۳…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_چهارم )
۴۶
به تیغ و ، به تیر و ، به گرز و کمند ،
ز هرگونهای ، آزمودیم چند ،
۴۷
سرانجام ، گفتم که من پیش ازین ،
بسی گُرد را ، برگرفتم ز زین ،
۴۸
گرفتم دوالِ کمربندِ اوی ،
بیفشاردم سخت پیوندِ اوی ،
۴۹
همی خواستم ، کش ز زین برکَنَم ،
چو دیگر کسانش ، به خاک افکنم ،
#کش = که او را
۵۰
گر ، از باد ،، جُنبان شود کوهسار ،
بجُنبد اَبَر زین ، مر آن نامدار ،
۵۱
ازو بازگشتم ، که بیگاه بود ،
که شب ، سخت تاریک و ، بی ماه بود ،
۵۲
بِدان تا بگردیم فردا ، یکی ،
به کُشتی گرائیم ما ، اندکی ،
۵۳
چو ، فردا بیاید به دشتِ نَبَرد ،
به کُشتی ، همی بایَدَم چاره کرد ،
۵۴
بکوشم ،، ندانم که پیروز کیست ،
ببینیم تا ، رایِ یزدان به چیست ،
۵۵
کزویَست پیروزی و دستگاه ،
هم او ، آفرینندهٔ هور و ماه ،
۵۶
بِدو گفت کاوس : ، یزدانِ پاک ،
تنِ بدسگالان ، کند چاکچاک ،
۵۷
من ، امشب به پیشِ جهانآفرین ،
بمالم فراوان ، سر اندر زمین ،
۵۸
بِدان ، تا ترا بردهد دستگاه ،
برین تُرکِ بدخواهِ گمکرده راه ،
۵۹
کند تازه ، پژمردهکامِ ترا ،
برآرَد به خورشید ، نامِ ترا ،
۶۰
بِدو گفت رستم : ، که با فَرّ شاه ،
برآید همه کامهٔ نیکخواه ،
بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »
بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »
ادامه دارد 👇👇👇
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_چهارم )
۴۶
به تیغ و ، به تیر و ، به گرز و کمند ،
ز هرگونهای ، آزمودیم چند ،
۴۷
سرانجام ، گفتم که من پیش ازین ،
بسی گُرد را ، برگرفتم ز زین ،
۴۸
گرفتم دوالِ کمربندِ اوی ،
بیفشاردم سخت پیوندِ اوی ،
۴۹
همی خواستم ، کش ز زین برکَنَم ،
چو دیگر کسانش ، به خاک افکنم ،
#کش = که او را
۵۰
گر ، از باد ،، جُنبان شود کوهسار ،
بجُنبد اَبَر زین ، مر آن نامدار ،
۵۱
ازو بازگشتم ، که بیگاه بود ،
که شب ، سخت تاریک و ، بی ماه بود ،
۵۲
بِدان تا بگردیم فردا ، یکی ،
به کُشتی گرائیم ما ، اندکی ،
۵۳
چو ، فردا بیاید به دشتِ نَبَرد ،
به کُشتی ، همی بایَدَم چاره کرد ،
۵۴
بکوشم ،، ندانم که پیروز کیست ،
ببینیم تا ، رایِ یزدان به چیست ،
۵۵
کزویَست پیروزی و دستگاه ،
هم او ، آفرینندهٔ هور و ماه ،
۵۶
بِدو گفت کاوس : ، یزدانِ پاک ،
تنِ بدسگالان ، کند چاکچاک ،
۵۷
من ، امشب به پیشِ جهانآفرین ،
بمالم فراوان ، سر اندر زمین ،
۵۸
بِدان ، تا ترا بردهد دستگاه ،
برین تُرکِ بدخواهِ گمکرده راه ،
۵۹
کند تازه ، پژمردهکامِ ترا ،
برآرَد به خورشید ، نامِ ترا ،
۶۰
بِدو گفت رستم : ، که با فَرّ شاه ،
برآید همه کامهٔ نیکخواه ،
بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »
بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »
ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشتی_گرفتن_رستم_با_سهراب فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۰ ( #قسمت_ششم ) ۸۱ به هومان چنین گفت سهرابِ گُرد : ، که اندیشه ، از دل بباید ستُرد ، ۸۲ که فردا بیاید برِ من به جنگ ، ببینی به گردنشبر ، پالهنگ ، ۸۳ به لشکرگهِ خویش…
داستان رستم و سهراب
#کشتی_گرفتن_رستم_با_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۰
( #قسمت_هفتم )
۹۸
همان زور خواهم ، کز آغازِ کار ،
مرا دادی ،،، ای پاکپروردگار ،
۹۹
بِدو باز داد ، آنچنان کش بخواست ،
بیفزود در تن ، هر آنچش بکاست ،
#کش = که او
۱۰۰
وز آن آبخور ، شد به جایِ نَبَرد ،
پُراندیشه بودش دل و ،،، روی ، زرد ،
۱۰۱
همیتاخت سهراب ، چون پیلِ مست ،
کمندی ، به بازو ،،، کمانی ، به دست ،
۱۰۲
گرازان و ،،، چون شیر ، نعرهزنان ،
سمندش ، جَهان و ،،، جهان را ، کَنان ،
۱۰۳
بر آنگونه ، رستم چو او را بدید ،
عجب ماند ، در وی همی بنگرید ،
۱۰۴
ز پیکارش ، اندازهها برگرفت ،
غمین گشت و ،،، زو ، ماند اندر شگفت ،
۱۰۵
چو ، سهراب باز آمد ، او را بدید ،
ز بادِ جوانی ،،، دلش بردمید ،
۱۰۶
چو نزدیکتر شد ، بِدو بنگرید ،
مر او را ، بِدان فرّ و ، آن زور دید ،
۱۰۷
چنین گفت : ، کای رَسته از چنگِ شیر ،
چرا آمدی باز نزدم دلیر؟ ،
۱۰۸
چرا آمدی باز پیشم؟ بگوی؟ ،
سویِ راستی ، خود نداری روی ،
۱۰۹
همانا ، که از جان ،،، تو ، سیر آمدی ،
که در جنگِ شیران ،،، دلیر آمدی ،
۱۱۰
دوبارَت امان دادم از کارزار ،
به پیریت بخشیدم ، ای نامدار ،
۱۱۱
چنین داد پاسخ بِدو پیلتن : ،
که ای نامور گُردِ لشکرشِکَن ،
۱۱۲
نگویند زینگونه ، مردانِ مرد ،
همانا ، جوانی ترا غرّه کرد ،
۱۱۳
ببینی کزین پیرمردِ دلیر ،
چه آید بهرویِ تو ، ای نرّهشیر ،
۱۱۴
هرآنگه که خشم آوَرَد بختِ شوم ،
شود سنگِ خارا ، به کردارِ موم ،
#پایان_بخش ۲۰
بخش ۲۱ : « دگرباره اسبان ببستند سخت »
بخش ۱۹ : « برفتند و روی هوا تیره گشت »
ادامه دارد 👇👇👇
#کشتی_گرفتن_رستم_با_سهراب
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۰
( #قسمت_هفتم )
۹۸
همان زور خواهم ، کز آغازِ کار ،
مرا دادی ،،، ای پاکپروردگار ،
۹۹
بِدو باز داد ، آنچنان کش بخواست ،
بیفزود در تن ، هر آنچش بکاست ،
#کش = که او
۱۰۰
وز آن آبخور ، شد به جایِ نَبَرد ،
پُراندیشه بودش دل و ،،، روی ، زرد ،
۱۰۱
همیتاخت سهراب ، چون پیلِ مست ،
کمندی ، به بازو ،،، کمانی ، به دست ،
۱۰۲
گرازان و ،،، چون شیر ، نعرهزنان ،
سمندش ، جَهان و ،،، جهان را ، کَنان ،
۱۰۳
بر آنگونه ، رستم چو او را بدید ،
عجب ماند ، در وی همی بنگرید ،
۱۰۴
ز پیکارش ، اندازهها برگرفت ،
غمین گشت و ،،، زو ، ماند اندر شگفت ،
۱۰۵
چو ، سهراب باز آمد ، او را بدید ،
ز بادِ جوانی ،،، دلش بردمید ،
۱۰۶
چو نزدیکتر شد ، بِدو بنگرید ،
مر او را ، بِدان فرّ و ، آن زور دید ،
۱۰۷
چنین گفت : ، کای رَسته از چنگِ شیر ،
چرا آمدی باز نزدم دلیر؟ ،
۱۰۸
چرا آمدی باز پیشم؟ بگوی؟ ،
سویِ راستی ، خود نداری روی ،
۱۰۹
همانا ، که از جان ،،، تو ، سیر آمدی ،
که در جنگِ شیران ،،، دلیر آمدی ،
۱۱۰
دوبارَت امان دادم از کارزار ،
به پیریت بخشیدم ، ای نامدار ،
۱۱۱
چنین داد پاسخ بِدو پیلتن : ،
که ای نامور گُردِ لشکرشِکَن ،
۱۱۲
نگویند زینگونه ، مردانِ مرد ،
همانا ، جوانی ترا غرّه کرد ،
۱۱۳
ببینی کزین پیرمردِ دلیر ،
چه آید بهرویِ تو ، ای نرّهشیر ،
۱۱۴
هرآنگه که خشم آوَرَد بختِ شوم ،
شود سنگِ خارا ، به کردارِ موم ،
#پایان_بخش ۲۰
بخش ۲۱ : « دگرباره اسبان ببستند سخت »
بخش ۱۹ : « برفتند و روی هوا تیره گشت »
ادامه دارد 👇👇👇