معرفی عارفان
1.11K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.69K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#نازنینا !
نظری کن منم
این #خسته راهت



#مولانا
#داریوش
#خسته_ام
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #کشته_شدن_سهراب_به_دست_رستم فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۱ ( #قسمت_چهارم ) ۵۰ ازآن‌پس بدو گفت کاووس شاه ، کز ایدر ، هیونی سویِ رزمگاه ، ۵۱ بتازید ، تا کارِ سهراب ، چیست؟ ، که ، بر شهرِ ایران ، بباید گریست ، ۵۲ اگر ، کشته…
داستان رستم و سهراب
#کشته_شدن_سهراب_به_دست_رستم
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۱
( #قسمت_پنجم )





۶۷

ببین ، تا کدامست از ایرانیان ،

نباید که آیدش ، به‌جانش زیان ،

۶۸

نشانی که بُد ، داده مادر ، مرا ،

بدیدم ،،، نبُد دیده ، باور مرا ،

۶۹

چنینم نبشته بُد اختر ، بسر ،

که من ، کُشته گردم ، به‌دستِ پدر ،

۷۰

چو برق آمدم ، رفتم اکنون چو باد ،

به‌مینو ، مگر بینمت باز ، شاد ،

۷۱

ز سختی ،،، به رستم فرو بست دَم ،

پُر آتش ، دل و ،،، دیدگان ، پُر ز نَم ،

ز سختی = بخاطرِ روی دردِ زیاد

۷۲

نشست از برِ رَخش ،،، رستم ، چو گَرد ،

پُر از خون ، دل و ( رخ و ) ،،، لب ، پُر از بادِ سرد ،

۷۳

بیامد به پیشِ سپه ، با خروش ،

دل ، از کردهٔ خویش ،،، پُر درد و جوش ،

۷۴

چو دیدند ایرانیان ، رویِ او ،

همه برنهادند بر خاک ، رو ،

۷۵

ستایش گرفتند بر کردگار ،

که او ، زنده باز آمد از کارزار ،

۷۶

چو زان گونه دیدند بر خاک ، سر ،

دریده همه جامه و ،،، خسته ، بر ،

۷۷

ستایش ( به پرسش ) گرفتند ، کاین کار چیست؟ ،

ترا ، دل بدینگونه ( برین گونه ) ، از بهرِ کیست؟ ،

۷۸

بگفت آن شگفتی ، که خود کرده بود ،

گرامی‌‌پسر را ، که آزرده بود ،

۷۹

همه برگرفتند با او ، خروش ،

زمین ، پُر خروش و ،،، هوا ، پُر ز جوش ،

۸۰

چنین گفت با سرفرازان : ، که من ،

نه ، دل دارم امروز گوئی ،،، نه ، تَن ،

۸۱

شما ،،، جنگِ تُرکان ، مجوئید کس ،

که ، این بَد که من کردم امروز ،،، بس ،

۸۲

زواره بیامد برِ پهلوان ؛

دریده ، بَر و ، جامه و ،،، خسته ، تن ،



#خسته = زخمی

۸۳

چو رستم ، برادر بدانگونه دید ،

بگفت آنچه از پورِ کُشته ، شنید ،





بخش ۲۲ : « به گودرز گفت آنزمان پهلوان »

بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »





ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #باز_گشتن_رستم_بزابلستان فردوسی « شاهنامه » « سهراب » بخش ۲۴ ( #قسمت_چهارم ) ۴۳ همی گفت : ، اگر دخمه زرّین کنم ، ز مشکِ سیه ، گِردش آگین کنم ، ۴۴ چو من رفته باشم ،،، نمانَد بجای ، وگرنه ،،، مرا خود جز این ، نیست رای ، ۴۵ چه سازم…
داستان رستم و سهراب
#آگاهی_یافتن_مادر_سهراب_از_کشته_شدن_پسرش
فردوسی « شاهنامه » « سهراب »
بخش ۲۵
( #قسمت_اول )




۱

غریو آمد از شهرِ توران‌زمین ،

که ، سهراب ، شد کشته ، بر دشتِ کین ،

۲

خبر ، زو ، به شاهِ سمنگان رسید ،

همه جامه ، بر خویشتن ، بردرید ،

۳

به مادر خبر شد ، که سهرابِ گُرد ،

به تیغِ پدر ،،، خسته گشت و بمُرد ،
#خسته = زخمی

۴

خروشید و ، جوشید و ، جامه درید ،

به زاری ،،، بر آن کودکِ نارسید ،

۵

بزد چنگ و ، بدرید پیراهنش ،

درخشان شد آن لعلِ زیبا تنش ،

۶

برآورد بانگ و ، غریو و ، خروش ،

زمان تا زمان ،،، زو ، همی رفت هوش ،

۷

فرو بُرد ناخن ، دو دیده بِکَند ،

برآورد بالا ، در آتش فکند ،

۸

مر آن زلفِ تاب‌داده کمند ،

به انگشت پیچید و ، از بُن بِکَند ،

۹

روان گشته از رویِ او ، جویِ خون ،

زمان تا زمان ،،، اندرآمد نگون ،

۱۰

همه ، خاکِ تیره ،،، بسر برفکند ،

به‌دندان ، ز بازوی خود ، گوشت کَند ،

۱۱

بسر برفکند آتش و ، برفروخت ،

همه مویِ مشکین ، به‌آتش بسوخت ،

۱۲

همی گفت : ، کای جانِ مادر ،،، کنون ،

کجائی سِرِشته به خاک و به خون؟ ،





« داستان سیاوش - آغازِ داستان »

بخش ۲۴ : « وز آنجایگه ، شاه لشکر بِراند »



ادامه دارد 👇👇👇