عبدالرحمن #جامی در نفحات الانس
مولانا یكی از اصحاب را غمناک دید
فرمود: همه دلتنگی از دلبستگی بر این عالم است.
هر دمی كه آزاد باشی از این جهان و خود را غریب دانی، و در هر رنگ كه بنگری و هر مزه ای كه بچشی این را بدانی كه به آن نمانی و جای دیگر باید روی، هیچ دلتنگ نباشی.
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن
به دَمی یا دِرَمی یا قَدمی یا قلمی
#دوست
مولانا یكی از اصحاب را غمناک دید
فرمود: همه دلتنگی از دلبستگی بر این عالم است.
هر دمی كه آزاد باشی از این جهان و خود را غریب دانی، و در هر رنگ كه بنگری و هر مزه ای كه بچشی این را بدانی كه به آن نمانی و جای دیگر باید روی، هیچ دلتنگ نباشی.
تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن
به دَمی یا دِرَمی یا قَدمی یا قلمی
#دوست
مولانا می گوید:
که هیچ وقت در دلت کینه کسی نباشد چرا؟
چون وقتی که در دلتان کینه باشد
دور و اطرافتان پر از خارستان است
یاد فلانی میکنی، یک خار در جگرت میرود.
یاد دیگری میکنی، یک خار دیگر در جگرت میرود.
حالا خوب است که آدم، وسط خارستان نشسته باشد؟...
وسط #گلستان بنشین.
آدم ها را #دوست داشته باش.
بگو که ذات همۀ آدم ها پاک است.
بالاخره، همه گرفتار شدند.
یک نفر گرفتار دیو شده است.
یک نفر گرفتار حرص شده؛
دیگری گرفتارِ چیز دیگری شده است.
لزومی ندارد که تو #کینهای از آنها در دل داشته باشی. چون کینه، از جنسِ خار است.
#استادالهی_قمشه_ای
که هیچ وقت در دلت کینه کسی نباشد چرا؟
چون وقتی که در دلتان کینه باشد
دور و اطرافتان پر از خارستان است
یاد فلانی میکنی، یک خار در جگرت میرود.
یاد دیگری میکنی، یک خار دیگر در جگرت میرود.
حالا خوب است که آدم، وسط خارستان نشسته باشد؟...
وسط #گلستان بنشین.
آدم ها را #دوست داشته باش.
بگو که ذات همۀ آدم ها پاک است.
بالاخره، همه گرفتار شدند.
یک نفر گرفتار دیو شده است.
یک نفر گرفتار حرص شده؛
دیگری گرفتارِ چیز دیگری شده است.
لزومی ندارد که تو #کینهای از آنها در دل داشته باشی. چون کینه، از جنسِ خار است.
#استادالهی_قمشه_ای
#دوست در کلام شمس و مولانا
مقصود از وجود عالم ملاقات دو #دوست بود که روی در هم نهند جهت خدا؛ دور از هوی
سالها بگذرد که یکی را از ناگه #دوستی افتد که بیاساید.
مرا در همه عالم یک #دوست باشد
چه شادم به #دوستی تو
که مرا چنین #دوستی داد
خدا این دل مرا به تو دهد
مرا چه آن جهان ، چه این جهان
مرا چه قعر زمین، چه بالای آسمان
مرا چه بالا ، چه پست
#شمس_تبریزی
یا دیدن #دوست یا هوایش
دیگر چه کند کسی جهان را
ز یاد #دوست شیرین تر چه کارست؟
تو را ای #دوست چون من یار غارم
سری در غار کن کاین غار چونست؟
تا نقش خیال #دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
بر عاشقان فریضه بود جستجوی #دوست
#غزل_مولانا
ای #دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل برنکنم ز #دوست تا جان ندهم
ای #دوست به دوستی قرینیم ترا
هر جا که قدم نهی زمینیم ترا
#رباعی_مولانا
دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود
نه به خفتن
نه به گشتن
و نه به خوردن
الّا به دیدارِ #دوست
#فیه_ما_فیه
مقصود از وجود عالم ملاقات دو #دوست بود که روی در هم نهند جهت خدا؛ دور از هوی
سالها بگذرد که یکی را از ناگه #دوستی افتد که بیاساید.
مرا در همه عالم یک #دوست باشد
چه شادم به #دوستی تو
که مرا چنین #دوستی داد
خدا این دل مرا به تو دهد
مرا چه آن جهان ، چه این جهان
مرا چه قعر زمین، چه بالای آسمان
مرا چه بالا ، چه پست
#شمس_تبریزی
یا دیدن #دوست یا هوایش
دیگر چه کند کسی جهان را
ز یاد #دوست شیرین تر چه کارست؟
تو را ای #دوست چون من یار غارم
سری در غار کن کاین غار چونست؟
تا نقش خیال #دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
بر عاشقان فریضه بود جستجوی #دوست
#غزل_مولانا
ای #دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
من درد ترا ز دست آسان ندهم
دل برنکنم ز #دوست تا جان ندهم
ای #دوست به دوستی قرینیم ترا
هر جا که قدم نهی زمینیم ترا
#رباعی_مولانا
دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود
نه به خفتن
نه به گشتن
و نه به خوردن
الّا به دیدارِ #دوست
#فیه_ما_فیه
همین یه بیت سعدی سرلوحه زندگیمون باشه کافیه برا همه عمرمون :
تیغ بُرّان گر به دستت، داد چرخ روزگار ،
هر چه میخواهی بِبُر، اما مَبُر نان کسی ...
#مرد را به عقلش بنگر نه به ثروتش!
#زن را به وفایش، نه به جمالش!
#دوست را به محبتش، نه به کلامش!
#عاشق را به صبرش، نه به ادعایش!
#مال را به برکتش، نه به مقدارش!
#خانه را به آرامشش نه به بزرگیش!
#شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش!
#سخن را به معنایش، نه به گوینده اش!
#ودل را به پاکیش، نه به صاحبش.
تیغ بُرّان گر به دستت، داد چرخ روزگار ،
هر چه میخواهی بِبُر، اما مَبُر نان کسی ...
#مرد را به عقلش بنگر نه به ثروتش!
#زن را به وفایش، نه به جمالش!
#دوست را به محبتش، نه به کلامش!
#عاشق را به صبرش، نه به ادعایش!
#مال را به برکتش، نه به مقدارش!
#خانه را به آرامشش نه به بزرگیش!
#شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش!
#سخن را به معنایش، نه به گوینده اش!
#ودل را به پاکیش، نه به صاحبش.
مرا قاعده این است که
هرکه را #دوست دارم، از آغاز با او همه قهر کنم
تا به همگی از آن او باشم.
پوست و گوشت و قهر و لطف.
زیرا که لطف را خاصیت این است که
اگر این با کودک پنجساله بکنی از آن تو شود.
#شمس_تبریزی
هرکه را #دوست دارم، از آغاز با او همه قهر کنم
تا به همگی از آن او باشم.
پوست و گوشت و قهر و لطف.
زیرا که لطف را خاصیت این است که
اگر این با کودک پنجساله بکنی از آن تو شود.
#شمس_تبریزی
مرا قاعده این است که
هرکه را #دوست دارم، از آغاز با او همه قهر کنم
تا به همگی از آن او باشم.
پوست و گوشت و قهر و لطف.
زیرا که لطف را خاصیت این است که
اگر این با کودک پنجساله بکنی از آن تو شود.
#شمس_تبریزی
هرکه را #دوست دارم، از آغاز با او همه قهر کنم
تا به همگی از آن او باشم.
پوست و گوشت و قهر و لطف.
زیرا که لطف را خاصیت این است که
اگر این با کودک پنجساله بکنی از آن تو شود.
#شمس_تبریزی
در آن کوش که شرِ خود از خود کفایت کنی
که چون شر از تو برخیزد
همه عالم را #دوستِ خود بینی.
و یقین دان که چون تو شر خود را
از دیگران واداشتی
شرّ هیچکس به تو نرسد.
#عین_القضات_همدانی
#نامه_ها: نامهی نود و شش
مرا قاعده این است که
هرکه را #دوست دارم، از آغاز با او همه قهر کنم
تا به همگی از آن او باشم.
پوست و گوشت و قهر و لطف.
زیرا که لطف را خاصیت این است که
اگر این با کودک پنجساله بکنی از آن تو شود.
#شمس_تبریزی
هرکه را #دوست دارم، از آغاز با او همه قهر کنم
تا به همگی از آن او باشم.
پوست و گوشت و قهر و لطف.
زیرا که لطف را خاصیت این است که
اگر این با کودک پنجساله بکنی از آن تو شود.
#شمس_تبریزی