در ذکر ابوالحسن خَرَقانی
گفتم: خداوندا! مرا به راهی بیرون بَر که من و تو باشیم، خَلق در آن راه نباشد؛
راهِ اندوه پیشِ من نهاد؛ گفت: اندوه، باری گران است، خلق نتوانَد کشید.
...و گفت: عافیت را طلب کردم، در تنهایی یافتم و سلامت [را] در خاموشی.
#تذکرة_الاولیاء
#عطار
گفتم: خداوندا! مرا به راهی بیرون بَر که من و تو باشیم، خَلق در آن راه نباشد؛
راهِ اندوه پیشِ من نهاد؛ گفت: اندوه، باری گران است، خلق نتوانَد کشید.
...و گفت: عافیت را طلب کردم، در تنهایی یافتم و سلامت [را] در خاموشی.
#تذکرة_الاولیاء
#عطار
جناب ابوالحسن خرقانی بر سر در خود نوشته بود: « هر كس كه در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد. چه آن كس كه به درگاه باريتعالی به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد. »
آورده اند که در مجلس خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت. ایشان گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست. چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند. یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود.
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود و با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن؛ چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد، در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم.
او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد: زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم، ولیکن مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت او کند.
#تذکرة_الاولیاء
آورده اند که در مجلس خرقانی سخن از کرامت می رفت و هر یک از حاضران چیزی می گفت. ایشان گفت: کرامت چیزی جز خدمت خلق نیست. چنان که دو برادر بودند و مادر پیری داشتند. یکی از آن دو پیوسته خدمت مادر می کرد و آن دیگر به عبادت خدا مشغول می بود.
آن شخص که به خدمت خدا مشغول بود و با خدمت خدایش خوش بود، برادر را گفت: امشب نیز خدمت خداوند بمن ایثار کن؛ چنان کرد. آن شب به خدمت خداوند سر به سجده نهاد، در خواب دید که آوازی آمد که برادر ترا بیامرزیدیم و تو را بدو بخشیدیم.
او گفت: آخر من به خدمت خدای مشغول بودم و او به خدمت مادر، روا نیست که او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد: زیرا که آنچه تو میکنی ما از آن بینیازیم، ولیکن مادرت از آن بینیاز نیست که برادرت خدمت او کند.
#تذکرة_الاولیاء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینهي دل توست
بر روي پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینهي دل توست
بر روي پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
گفتند:
بر میخیزند و رقص میکنند..
گفت:
دست از ایشان بدارید ..
تا ساعتی با خدای خویش باشند..!
#تذکرة_الاولیاء
اندیشیدن را مانند رقصیدن باید آموخت,
درود بر آنکس که رقصهای تازه میآفریند…
#نیچه
بر میخیزند و رقص میکنند..
گفت:
دست از ایشان بدارید ..
تا ساعتی با خدای خویش باشند..!
#تذکرة_الاولیاء
اندیشیدن را مانند رقصیدن باید آموخت,
درود بر آنکس که رقصهای تازه میآفریند…
#نیچه
و گفت:
زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینهي دل توست
بر روي پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
زبان تو ترجمان دل توست
و روي تو آینهي دل توست
بر روي پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
زبان تو ترجمان دل توست
و روی تو آینهی دل توست.
بر روی پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
ذکر سَری سَقَطی
#کتاب_باز
زبان تو ترجمان دل توست
و روی تو آینهی دل توست.
بر روی پیدا شود آنچه در دل نهان بُود
#تذکرة_الاولیاء
ذکر سَری سَقَطی
#کتاب_باز
🌟
نقل است که جریری مجلس میداشت،
جوانی برخاست و گفت:
دلم گم شده است، دعا کن تا باز دهد
جریری گفت: ما همه در این مصیبتیم...
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_ابو_محمد_جریری
نقل است که جریری مجلس میداشت،
جوانی برخاست و گفت:
دلم گم شده است، دعا کن تا باز دهد
جریری گفت: ما همه در این مصیبتیم...
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_ابو_محمد_جریری
ابو حنیفه روزی می گذشت
کودکی را دید که در گل بمانده.
گفت: گوش دار تا نیفتی
گفت: افتادن من سهل است، اگر بیفتم تنها باشم.
امّا تو گوش دار، که اگر پای تو بلغزد؛
همۀ مسلمانان که از پس تو آیند بلغزند.
#تذکرة الاولیاء
#عطار_نیشابوری
#برگرفته از مقدمه کتاب
#گزیدۀ منطق الطیر
کودکی را دید که در گل بمانده.
گفت: گوش دار تا نیفتی
گفت: افتادن من سهل است، اگر بیفتم تنها باشم.
امّا تو گوش دار، که اگر پای تو بلغزد؛
همۀ مسلمانان که از پس تو آیند بلغزند.
#تذکرة الاولیاء
#عطار_نیشابوری
#برگرفته از مقدمه کتاب
#گزیدۀ منطق الطیر
حکایت
و از او [ابوبکر واسطی] می آید که یک روز در بیمارستانی شد. دیوانه ای دید، های و هو می کرد و نعره می زد. گفت: "آخر چنین بندی گران بر پای تو نهادهاند، چه جای نشاط است و های و هو؟" گفت: "ای غافل! بند بر پای من است نه بر دل من."
📚 #کتاب
#تذکرة_الاولیاء #عطار
#حکایت
و از او [ابوبکر واسطی] می آید که یک روز در بیمارستانی شد. دیوانه ای دید، های و هو می کرد و نعره می زد. گفت: "آخر چنین بندی گران بر پای تو نهادهاند، چه جای نشاط است و های و هو؟" گفت: "ای غافل! بند بر پای من است نه بر دل من."
📚 #کتاب
#تذکرة_الاولیاء #عطار
#حکایت
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتند:
بر میخیزند و رقص میکنند..
گفت:
دست از ایشان بدارید ..
تا ساعتی با خدای خویش باشند..!
#عطار
#تذکرة_الاولیاء
.
بر میخیزند و رقص میکنند..
گفت:
دست از ایشان بدارید ..
تا ساعتی با خدای خویش باشند..!
#عطار
#تذکرة_الاولیاء
.
هرگز متکبّر بوی معرفت نشنود.
گفتند: نشان متکبّر چیست؟
گفت: آن که(در) هژده هزار عالم نفْسی بیند خبیثتر و پلیدتر از نفسِ خویش!
#تذکرة_الاولیاء
ذکر بایزید بسطامی
گفتند: نشان متکبّر چیست؟
گفت: آن که(در) هژده هزار عالم نفْسی بیند خبیثتر و پلیدتر از نفسِ خویش!
#تذکرة_الاولیاء
ذکر بایزید بسطامی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت:
دوستی اهل این زمانه را چون خوردنی بازار یافتم، به بوی خوش، به طعم ناخوش.
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_مالک_دینار
#عطار_نیشابوری
دوستی اهل این زمانه را چون خوردنی بازار یافتم، به بوی خوش، به طعم ناخوش.
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_مالک_دینار
#عطار_نیشابوری
#حکایت
و پرسیدند: یا شیخ! دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمیکند. چه کنیم؟
گفت: کاشکی خفته بودی که خفته را بجنبانی بیدار گردد. دلهای شما مرده است که هرچند میجنبانی بیدار نمیگردد.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
و پرسیدند: یا شیخ! دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمیکند. چه کنیم؟
گفت: کاشکی خفته بودی که خفته را بجنبانی بیدار گردد. دلهای شما مرده است که هرچند میجنبانی بیدار نمیگردد.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
و پرسیدند: یا شیخ! دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمیکند. چه کنیم؟
گفت: کاشکی خفته بودی که خفته را بجنبانی بیدار گردد. دلهای شما مرده است که هرچند میجنبانی بیدار نمیگردد.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
و پرسیدند: یا شیخ! دلهای ما خفته است که سخن تو در دلهای ما اثر نمیکند. چه کنیم؟
گفت: کاشکی خفته بودی که خفته را بجنبانی بیدار گردد. دلهای شما مرده است که هرچند میجنبانی بیدار نمیگردد.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
نقلست که گفت:
یک روز دلم گم شده بود
گفتم الهی دل من باز ده
ندائی شنیدم که یا جنید ما دل بدان ربودهایم تا با ما بمانی
تو بازمیخواهی که با غیر مابمانی.
#عطار
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_جنید_بغدادی
یک روز دلم گم شده بود
گفتم الهی دل من باز ده
ندائی شنیدم که یا جنید ما دل بدان ربودهایم تا با ما بمانی
تو بازمیخواهی که با غیر مابمانی.
#عطار
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_جنید_بغدادی
نقل است که گفت: یک روز دلم گم شده بود
گفتم الهی دل من باز ده.
ندایی شنیدم که یا جنید!
ما دل بدان ربودهایم تا با ما بمانی.
تو باز میخواهی که با غیر ما بمانی؟
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
گفتم الهی دل من باز ده.
ندایی شنیدم که یا جنید!
ما دل بدان ربودهایم تا با ما بمانی.
تو باز میخواهی که با غیر ما بمانی؟
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
الهی...
دلم بگرفت،
كجا روم؟!
من آن خانهی سنگی يا كلوخی را
نمیخواهم
مرا تو میبايد
رابعه_عدویه
#تذکرة_الاولیاء
دلم بگرفت،
كجا روم؟!
من آن خانهی سنگی يا كلوخی را
نمیخواهم
مرا تو میبايد
رابعه_عدویه
#تذکرة_الاولیاء
وگفت: اصل ما در این طریق، خاموشی است.
وگفت: شوق، ثمرهء محبت بُوَد.
وگفت: محبّت را از آن نام محبت کردند که هر چه در دل بُوَد جز محبوب، محو گرداند.
وگفت: ادب، اعتمادگاه فُقَراست و آرایش اغنیا.
وگفت: اِخلاص، صدقِ نیّت است.
وگفت: هرکه وحشتِ غفلت، نچشیده باشد حلاوتِ اُنس نیابد.
وگفت: اندوهگین آن بُوَد که پروای آنش نَبُوَد که از اندوه پرسد.
#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاولیاء
#ذکربوعثمانحیری
وگفت: شوق، ثمرهء محبت بُوَد.
وگفت: محبّت را از آن نام محبت کردند که هر چه در دل بُوَد جز محبوب، محو گرداند.
وگفت: ادب، اعتمادگاه فُقَراست و آرایش اغنیا.
وگفت: اِخلاص، صدقِ نیّت است.
وگفت: هرکه وحشتِ غفلت، نچشیده باشد حلاوتِ اُنس نیابد.
وگفت: اندوهگین آن بُوَد که پروای آنش نَبُوَد که از اندوه پرسد.
#عطار_نیشابوری
#تذکرة_الاولیاء
#ذکربوعثمانحیری