معرفی عارفان
1.12K subscribers
32.8K photos
11.8K videos
3.18K files
2.7K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
تو نمی توانی با اتكا به خواسته خود پيروز شوی. اگر به اين كار بكوشی شكست می خوری. شكست حتمی و اجتناب ناپذير است. تلاش تو همچون ستيز موجی كوچك است با تمام اقيانوس. موج متعلق به اقيانوس است چگونه می تواند با آن در ستيز باشد؟ شبيه به جزيی است كه با كل می جنگد. همانند جنگيدن برگ  با درختی كه متعلق به آن است. برگ تنها با پيروزی درخت می تواند پيروز شود نه جدا از آن. موج فقط با پيروزی اقيانوس می تواند پيروز شود نه در ستيز با آن و نه بدون آن.
انسان زمانی پيروز می شود كه زندگی اش را نه بر پايه خواست خود، بلكه با خواست خدا بگذراند. و آنگاه كه تو خواسته نفس و اهداف شخصی ات را دور اندازی زندگی ات در شكلی كاملا متفاوت پيش خواهد رفت. هرگام تو پيروزی خواهد بود و هر لحظه به جاودانگی نزديك و نزديكتر خواهی شد.

#اشو
هر که می‌خواهد که انبیا را ببیند مولانا را ببیند، از آن انبیا که با ایشان وحی آمد، نه خواب و الهام. خوی انبیا صفا و اندرون در بندِ رضای مردانِ حق. آری بدان خدا، آری به الله.

#شمس_تبريزى
اگر چرخ وجود من  از این گردش
فرومانَد
بگرداند مرا آنکس که گردون را
بگرداند
اگر این لشکر ما را ز چشم بد شکست
افتد
به امر شاه لشکرها از آن بالا فرود
آید

مولانای جان
انسان آگاه  مثل آسمان است،
او در دنیا زندگی میکند
گرسنگی می آید، سیری، تابستان، زمستان، روزهای خوب، روزهای بد، اتفاقات خوب، بسیار مسرور، باثبات، رضایتمندی، اتفاقات بد، افسردگی، در ته دره تاریک، سوخته، همه چیز می آید و میرود
و او فقط نظاره‌گر است، به راحتی می‌نگرد، و میداند که هر چیزی سپری می‌شود.

خیلی چیزها می آیند و می‌روند. اما او خود را با هیچ‌کدام مانوس نمیکند.

مانوس نکردن رهبانیت واقعی است.
و رهبانیت بزرگترین شکوفایی است.

وقتی بودا به غایت و روشن بینی رسید، از او پرسیدند به چه رسیدی؟
خندید و گفت: 
"هیچ چیز"
زیرا به هرآنچه رسیدم در خودم بود.
به چیز جدیدی نرسیدم.
اما از آنها ناآگاه بودم.
شما هم فراموش کرده اید، فقط همین جهل شماست.

در طبیعت تان، بین شما و #بودا
فاصله ای نیست
فقط اختلاف در یک چیز است:
شما فراموش کرده اید که چه کسی هستید، اما او بخاطر می آورد.

هردو یکسانید، اما او بیدار است و شما در خوابید
آنگونه #زندگی کنید که گویی آسمان هستید
اگر خشم در شما ظاهر شد،فقط نگاهش کنید، از بالای بلندی نگاهش کنید.
فقط نگاه، بدون اینکه دگرگون شوید، وقتی مشاهده و درک روشنی پیدا کردید، ناگهان در یک لحظه، در حقیقتی بدون زمان، آن اتفاق خواهد افتاد و بیدار میشوید، بودا میشوید

اما بدانید یک فرد بیدار، چیزی بدست نمی آورد، اما خیلی چیزها را ازدست می‌دهد، مانند:
ناراحتی، درد، خشم، حسادت،
خودخواهی، نگرانی، تنفر، حس مالکیت
همه را از دست می‌دهد، آنچه بدست می آورد هیچ است

بلکه او آنچه را که وجود داشت و از آن بی خبر بود بدست می آورد.

#اشو
این چنین زیر و زبر عالم نمی ماند مدام.

می نشاند چرخ هر کس را به جای خویشتن.

صائب تبریزی
سخن بی‌پایان است،
اما به قدر طالب فرو می‌آید.
حكمت همچو باران است.
در معدن خویش بی‌پایان است،
اما به قدر مصلحت فرود آید
- در زمستان و در بهار و در تابستان و در پاییز، به قدر او و بیشتر و کمتر.

اما از آن‌جا که می‌آید، آنجا بی‌حد است.

شکر را در کاغذ کنند یا داروها را عطاران.

اما شکر آن قدر نباشد که در کاغذ است - کانهای شکر و کانهای دارو بی‌حد است.
و بی‌نهایت در کاغذ کی گنجد ؟

#مقالات مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا بعضیها شاد نیستن
فاجعه اینه که تو با پروردگارت کدورت پیدا کنی  و از خدا دلگیر بشی و دلگیر شدنتم مال ناشکریه
وقتی که شاد نیستی یعنی ناشکری.

#صحبتهای زیبای قمشه ای
Ey Asheghan
mohammad zandvakili
تصنیف:
#ای عاشقان

#محمدزندوکیلی
Audio
Khashayar Kakavand
می‌زنم حلقه‌ی در هر خانه‌ای
هست در شهر شما دیوانه‌ای
مرغ جان دیوانه‌ی آن دام شد
دام عشقِ دلبری، دردانه‌ای

#دردانه
#خشایار کاکاوند
خاموشی من، قفل نهان خانه ی عشق است
افسانه ی من، گریه ی مستانه ی عشق است

دیوانه دل من ، که درو فتنه زند جوش
گنجی است، که آرایش ویرانه ی عشق است

شوریده شد از ناخن عشق، این دل صد شاخ
این زلف پریشان شده، از شانه ی عشق است

صد دشنه خورد عقل، که خاری کشد از پای
این ها گل آن است، که بیگانه ی عشق است

از منطق و حکمت، نگشاید اثر شوق
این ها  همه آرایش، افسانه ی عشق است

هر شمع، که در انجمن دهر، بر افروخت
گر آتش طور است، که پروانه ی عشق است

"عرفی"! دل افتاده ام از کعبه چه جویی؟
دیری است که او، فرش صنم خانه ی عشق است

#عرفی شیرازی
ترش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدستم
ز افسون‌هاش مجنونم
ز افسان‌هاش سرمستم

بتان بس دیده‌ام جانا ولیکن
نی چنین زیبا
تویی پیوندم و خویشم کنون در خویش درجستم

#دیوان شمس
#مولوی
«رند کیست؟

آن‌که به هیچ چیز سر فرود نمی‌آورد، از هیچ چیز نمی‌ترسد، و زیر این چرخ کبود، ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است. نه خود را می‌بیند، و نه به ردّ و قبولِ غیر نظر دارد. اندر دو جهان که را بود زهره‌ی این؟»

عبدالحسین زرّین‌کوب
از کوچه‌ی رندان
هرجا که رفته‌ایم ز بهر تو رفته‌ایم
هرجا که آمدیم برای تو آمدیم

تو آن خویش باشی و ما نیز آن تو
ما مای خود نه‌ایم که مای تو آمدیم

بی‌فیض تو ز فیض نیاید نفس زدن
در فن شاعری برضای تو آمدیم

#فیض کاشانی
دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
درش ببست و کلیدش به دلستانی داد

تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
که دست دادش و یاری ناتوانی داد

برو معالجه خود کن ای نصیحتگو
شراب و شاهد شیرین که را زیانی داد

#حافظ
موج شراب و موجه آب بقا یکی است
هر چند پرده هاست مخالف، نوا یکی است

هر موج ازین محیط اناالبحر می زند
گر صد هزار دست برآید دعا یکی است


#صائب_تبریزی
خواهی به کعبه رو کن و خواهی به سومنات
از اختلاف راه چه غم، رهنما یکی است

این ما و من نتیجه بیگانگی بود
صد دل به یکدگر چو شود آشنا، یکی است


#صائب_تبریزی
در چشم پاک بین نبود رسم امتیاز
در آفتاب سایه شاه و گدا یکی است

پروای سرد و گرم خزان و بهار نیست
آن را که همچو سرو و صنوبر قبا یکی است

#صائب_تبریزی
https://t.me/+HXstXEKhv1ozOWM8


کانال مباحث مثنوی مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به چه بنشستی بگشا دستی ازین کن صحن سرا را
که پس از غمها برخ شبها اب و رنگ سحر امد

#علیرضا افتخاری
نقّاش رُخَت اگر نه یزدان بودی
استاد تو در نقش تو حیران بودی

داغ مهرت اگر نه در جان بودی
در عشق تو جان بدادن آسان بودی


#،مولانا_رباعی
Yar
Faramarz Aslani
سفر کردم که یابم بلکه یارم را
نجُستم یار و گم کردم دیارم را