معرفی عارفان
1.24K subscribers
33.9K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بیا که بر سر آنم
که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان
که من برای تو میرم . . .

#هوشنگ_ابتهاج
‍ همهٔ موجودات به حکم عشق فطری در جریان و حرکت اند و اساس جهان آفرینش بر عشق است.
از خلقت آدم خاکی متصاعداً تا ملکوتیان مجرد، همه متحرک به عشق اند، عشق حقیقی که عشق اکبر است شوق به لقای حق است
و این است نیروی جاذبهٔ جهان و این است مبدأ شور و شرهای آفرینش
و آنچه حافظ و نگهبان موجودات جهان است عشقِ عالی است،
عشقی که ساری در تمام موجودات است
اگر عشق نمی بود موجودات مضمحل می شدند.
همهٔ موجودات جهان در سير بطرف معشوق خود رنجها می کشند و دشواریها تحمل می کنند تا بوصال او برسند و از شراب عشقی ازلی سیراب شوند، غایت و نهایت این عشق تشبه به خداست.

کتاب  حکمت_الاشراق
شهاب_الدین_سهروری
ای درویش! ملک با توست، و ملکوت با توست،
و جبروت با توست، و خدای تعالی و تقدس
با توست، و از تو به تو نزدیک تر است،
امّا تو آن چشم نداری که جمال خدای ببینی،
و آن گوش نداری که سخن خدای بشنوی.

رباعی
کو دل که بداند نفسی اسرارش؟
کو گوش که بشنود دمی گفتارش؟
معشوقه جمال می نماید شب و روز
کو دیده که تا برخورد از دیدارش؟

کار سالکان آن است که خود را تمام کنند،
و مراتب خود را ظاهر گردانند، تا نور خدای
ظاهر شود، و آن چشم و آن گوش پیدا آید،
تا جمال خدای را ببیند،
و سخن خدای بشنود.

انسان_کامل


عزیزالدین_نسفی
#مولانای_جان

دل من کار تو دارد
گل و گلنار تو دارد
چه نکوبخت درختی
که بر و بار تو دارد
#مولانای_جان
باز درآمد طبیب از در ایوب خویش
یوسف کنعان رسید جانب یعقوب خویش

بهر سفر سوی یار خانه برانداخت دل
دید که خود بود دل خانه محبوب خویش
#مولانای_جان
شکر که خورشید عشق از سوی مشرق بتافت
در دل و جان‌ها فکند آتش و آشوب خویش

شکر که ساقی غیب شست به می جمله عیب
شکر که طالب رهید از غم دلکوب خویش
چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست
گر چه با من می‌نشینی چون چنینی سود نیست

چون دهانت بسته باشد در جگر آتش بود
در میان جو درآیی آب بینی سود نیست

چونک در تن جان نباشد صورتش را ذوق نیست
چون نباشد نان و نعمت صحن و سینی سود نیست

گر زمین از مشک و عنبر پر شود تا آسمان
چون نباشد آدمی را راه بینی سود نیست

تا ز آتش می‌گریزی ترش و خامی چون پنیر
گر هزاران یار و دلبر می‌گزینی سود نیست

#مولانا
- غزل شمارهٔ ۳۸۹
ناخورده شراب ذوق آن نتوان یافت
آن ذوق معانی ز بیان نتوان یافت

این لذت عاشقی که ما یافته ایم
از سفره و لوت عاقلان نتوان یافت

#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۶۱
در مزرع طاعتم، گیاهی بنماند
دردست به جز ناله و آهی بنماند

تا خرمن عمر بود، در خواب بدم
بیدار کنون شدم که کاهی بنماند

#شیخ_بهایی
- رباعی شمارهٔ ۲۳
بیننده که چشم عاقبت‌بین دارد
می خوردن و مست خفتن آیین دارد

تا جان دارم به دست برخواهم داشت
تلخی که مزاج جان شیرین دارد

#انوری
- رباعی شمارهٔ ۱۲۳
ای کرده غمت با دل من روی به روی
زلف تو کند حال دلم موی به موی

اندر طلبت چو لولیان می‌گردم
دور از در تو، دربدر و کوی به کوی

#عراقی
- رباعی شمارهٔ ۱۶۱
دل داغ تو دارد ارنه بفروختمی
در دیده تویی و گرنه می‌دوختمی

دل منزل تست ورنه روزی صدبار
در پیش تو چون سپند می‌سوختمی

#ابوسعید_ابوالخیر
- رباعی شمارهٔ ۶۷۶
بخشای بر آن بنده که خوابش نبود
بخشای بر آن تشنه که آبش نبود

بخشای که هر کو نکند بخشایش
در پیش خدا هیچ ثوابش نبود

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۵۷۶
واپس مانی ز یار واپس باشی
از شاخ درخت بگسلی خس باشی

در چشم کسی تو خویش را جای کنی
تو مردمک دیدهٔ آن کس باشی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۹۷۶
Do Ta Cheshme Siah Dari
Fereidoon Foroughi
ترانهٔ: "دوتا چشم سیاه داری"


خواننده: #فریدون_فروغی


به یک دم می‌کُشی ما را
به یک دم زنده می‌سازی
رقابت با خدا داری...
#مولانای_جان
شکر که خورشید عشق از سوی مشرق بتافت
در دل و جان‌ها فکند آتش و آشوب خویش

شکر که ساقی غیب شست به می جمله عیب
شکر که طالب رهید از غم دلکوب خویش
#مولانای_جان

درد فراق من کشم
ناله به نای چون رسد

آتش عشق من برم
چنگ دوتا چرا بود
#فیض_کاشانی

دردها را عشق درمان میکند
درد را بی عاشقی درمان کجا

عشق این را این و این را آن کند
گر نباشد عشق این و ان کجا