This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای جانِ جانِ جانِ
ما نامدیم از بهرِ نان
بَرجَه گدارویی مکن
در بزمِ سلطان ساقیا
#مولانا
#حامد_نیک_پی
#شاهرخ_مشکین_قلم
ما نامدیم از بهرِ نان
بَرجَه گدارویی مکن
در بزمِ سلطان ساقیا
#مولانا
#حامد_نیک_پی
#شاهرخ_مشکین_قلم
بهروز_مریم
@PARVIN_KHAIRBAKHSH
ترانهٔ قدیمی و ماندگارِ
#تو آن گُلِ مريم سپيدی یا «مریم چرا؟🍃
یکی از زیباترین آهنگهاییست که بیشتر ما آنرا با حداقل با یک اجرا شنیده ایم ولی شاید کمتر کسی بداند آهنگ و شعر بسیار زیبای آن اثر یک هنرمند گمنام با نام
#ایرج_امیرنظامی
"امیرنظامی" که اهل بروجرد و ساکن مشهد میباشد، این اثر را در سال۱۳۵۰ خلق نمود که برای اولین بار با صدای گرم خواننده گمنامی با نام #بهروز_آیانی اجرا گردید و به همت زنده یاد #منوچهر_نوذری و #شاهرخ_نادری از رادیو پخش و به گوش همگان رسید تا کمپانی فلیپس برای تهیه آن قراردادی منعقد کرد.
#تو آن گُلِ مريم سپيدی یا «مریم چرا؟🍃
یکی از زیباترین آهنگهاییست که بیشتر ما آنرا با حداقل با یک اجرا شنیده ایم ولی شاید کمتر کسی بداند آهنگ و شعر بسیار زیبای آن اثر یک هنرمند گمنام با نام
#ایرج_امیرنظامی
"امیرنظامی" که اهل بروجرد و ساکن مشهد میباشد، این اثر را در سال۱۳۵۰ خلق نمود که برای اولین بار با صدای گرم خواننده گمنامی با نام #بهروز_آیانی اجرا گردید و به همت زنده یاد #منوچهر_نوذری و #شاهرخ_نادری از رادیو پخش و به گوش همگان رسید تا کمپانی فلیپس برای تهیه آن قراردادی منعقد کرد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۲۹ آوریل، نهم اردیبهشت، از سوی یونسکو روز جهانی رقص نامگذاری شده. هدف از این نامگذاری ارج نهادن به رقص به عنوان زبانی جهانی است؛ زبانی که انسانها را در صلح و دوستی به هم نزدیک میکنه
برخیزید و برقصید،
روز جهانی #رقص خجسته باد
#شاهرخ_مشکین_قلم و
کارین کونزالس
برخیزید و برقصید،
روز جهانی #رقص خجسته باد
#شاهرخ_مشکین_قلم و
کارین کونزالس
اینک صدای دوست از تهِ ریشههای کهن، از درون سینهی پهن زمین میآید.
از راههای دور از قلههای بلند و دشتهای باز میگذرد و مثل تپش پنهانِ قلب ستاره به من میرسد.
با صدای خاموش مرا مینامد و صدای او را در چشمهای خیس و دهان بازش میبینم.
نگران و دل گرفته است و به زبان بیزبانی حرف میزند.
حرفها در باطن من میرویند؛ مثل سر زدن جوانهی سبز در بطن دانه زیر سرمای زمستان، مثل بوی بهار!
صدای دوست!
صدای دوستی از دیار دورِ فراموشی،
از خلال کشتزارهای رنج، وَزان بر خوشههای اندوه!
صدای بیدار دوستی خاموش که در بستر ضمیر من خفته است.
آنگاه که خفته بودم به ندای او چشمهایم را باز و دستهایش را تماشا کردم.
او مرا نامید و من در میان بودنیها به خود آمدم.
صدای دوست آغاز من بود...
دمیدن و شکفتن بود.
صدایی همزاد بود که گفت: تو نور
چشمهای منی...
و من نگاهم را مثل دستهایم به او دادم
و گفتم:
تو را ای دوست!
در جلوههای گوناگون دوست دارم......
در کوی دوست
#شاهرخ_مِسکوب
از راههای دور از قلههای بلند و دشتهای باز میگذرد و مثل تپش پنهانِ قلب ستاره به من میرسد.
با صدای خاموش مرا مینامد و صدای او را در چشمهای خیس و دهان بازش میبینم.
نگران و دل گرفته است و به زبان بیزبانی حرف میزند.
حرفها در باطن من میرویند؛ مثل سر زدن جوانهی سبز در بطن دانه زیر سرمای زمستان، مثل بوی بهار!
صدای دوست!
صدای دوستی از دیار دورِ فراموشی،
از خلال کشتزارهای رنج، وَزان بر خوشههای اندوه!
صدای بیدار دوستی خاموش که در بستر ضمیر من خفته است.
آنگاه که خفته بودم به ندای او چشمهایم را باز و دستهایش را تماشا کردم.
او مرا نامید و من در میان بودنیها به خود آمدم.
صدای دوست آغاز من بود...
دمیدن و شکفتن بود.
صدایی همزاد بود که گفت: تو نور
چشمهای منی...
و من نگاهم را مثل دستهایم به او دادم
و گفتم:
تو را ای دوست!
در جلوههای گوناگون دوست دارم......
در کوی دوست
#شاهرخ_مِسکوب
در آن روزگار گرفت و گیر که شاعر (حافظ) میزیست و شراب مثل آزادگی حرام بود شاید اهل دلی دزدانه شرابی میانداخت اما بادهفروشی کار چند گبر نامسلمان بود که در بند ننگ و نام نبودند. میخانه در بیغوله محلههای پرت و برکنار بود تا عفت عمومی مؤمنان جریحهدار نشود. تنها خراباتیان رسوا و صاحبدلان بیاعتنا رمز راه را میشناختند پیرمغان در نهان میخانه در پستوئی و سردابی شراب میانداخت خمخانه، تاریکخانه و دختر رز در نقاب و آب حیات در ظلمات بود تن من حجاب چشمه دل و خمخانه حجاب تلالو شراب است. روشنی در بن تاریکی است.
#در_کوی_دوست
#شاهرخ_مسکوب
#در_کوی_دوست
#شاهرخ_مسکوب