پس ، در راه که می رفت ، می خرامید ، دست اندازان و عیّار وار می رفت ، با سیزده بندِ گران.
گفتند:«این خرامیدن چیست؟».
گفت: «زیرا که به نَحْرْگاه می روم».
و نعره می زد ، و می گفت-
«حریفِ من منسوب نیست به حیف. بِداد شرابی چنان که مهمانی ، مهمانی را دهد. پس چون دوری چند بگذشت ، شمشیر و نَطع خواست .
چنین باشد سزای کسی که بااژدها در تَموزْ خمرِ کهن خورَد .
چون به زیرِ دارش بُردند- به باب الطاق- پای بر نردبان نهاد . گفتند : «حال چیست؟»
گفت : «معراجِ مردان سرِ دار است»
تذکره الاولیاء
ذکر حسین منصور حلاج
گفتند:«این خرامیدن چیست؟».
گفت: «زیرا که به نَحْرْگاه می روم».
و نعره می زد ، و می گفت-
«حریفِ من منسوب نیست به حیف. بِداد شرابی چنان که مهمانی ، مهمانی را دهد. پس چون دوری چند بگذشت ، شمشیر و نَطع خواست .
چنین باشد سزای کسی که بااژدها در تَموزْ خمرِ کهن خورَد .
چون به زیرِ دارش بُردند- به باب الطاق- پای بر نردبان نهاد . گفتند : «حال چیست؟»
گفت : «معراجِ مردان سرِ دار است»
تذکره الاولیاء
ذکر حسین منصور حلاج
مقالات شمس تبریزی
دفتر دوم صفحه ۱۴۳
اگر حقیقت شرع بجویی پس شریعت است، و طریقت است، و حقیقت.شریعت چون شمع است. مقصود و معنی شمع آن است که جایی روی. آنگاه که شمع بود، براستی بدان قناعت کنی. هی آن را فتیل می سازی و بر می کنی و در آن می نگری راهی نروی، فایده کند؟ به حقیقت کی رسی بدان؟ پس به حقیقت باید که برسی، در طریقت بروی.
دفتر دوم صفحه ۱۴۳
اگر حقیقت شرع بجویی پس شریعت است، و طریقت است، و حقیقت.شریعت چون شمع است. مقصود و معنی شمع آن است که جایی روی. آنگاه که شمع بود، براستی بدان قناعت کنی. هی آن را فتیل می سازی و بر می کنی و در آن می نگری راهی نروی، فایده کند؟ به حقیقت کی رسی بدان؟ پس به حقیقت باید که برسی، در طریقت بروی.
اگر بتوانی همواره در اکنون بمانی،
آدم شادی هستی.
آن وقت می فهمی که در صحرا،
زندگی هست؛ آسمان ستاره دارد؛
جنگجویان می جنگند.
چون این بخشی از زندگی بشر است.
زندگی یک جشن است؛
جشنی عظیم؛
چون همواره در همان لحظه ای است که در آن می زی ایم و فقط در همان لحظه...
پائولو کوئیلو
📚 کیمیاگر
آدم شادی هستی.
آن وقت می فهمی که در صحرا،
زندگی هست؛ آسمان ستاره دارد؛
جنگجویان می جنگند.
چون این بخشی از زندگی بشر است.
زندگی یک جشن است؛
جشنی عظیم؛
چون همواره در همان لحظه ای است که در آن می زی ایم و فقط در همان لحظه...
پائولو کوئیلو
📚 کیمیاگر
#شيخ_عطار
چون دل من بوی می عشق یافت
عقل زبون گشت و خرد زیر دست
نیک و بد خلق به یک سو نهاد
نیست شد وهست شدونیست هست
چون دل من بوی می عشق یافت
عقل زبون گشت و خرد زیر دست
نیک و بد خلق به یک سو نهاد
نیست شد وهست شدونیست هست
سالک به حکم اینکه راه حقیقت را طی میکند،
ممکن است بعضی از ملاحظات دنیوی را نکند.
به عبارت دیگر بعضی تعارفها را نکند.
سالک ؛ حق را میگوید و انجام میدهد
که گاهی بدنامی (برای عارف) میآورد.
در نظر کسانی که راه معرفت را نپیمودهاند «بدنام» میشود.
بزرگان اهل معرفت در نظر کسانی که
خشک اندیش و متحجّر بودند، خوشنام نبودند.
به همین جهت خیلی از عرفاء بر دار رفتند.
عینالقضات همدانی سوخته میشود و خاکسترش بر باد میرود.
حلاج به دار آویخته میشود.
ابن سینا تکفیر میشود...
#دکتر_دینانی
ممکن است بعضی از ملاحظات دنیوی را نکند.
به عبارت دیگر بعضی تعارفها را نکند.
سالک ؛ حق را میگوید و انجام میدهد
که گاهی بدنامی (برای عارف) میآورد.
در نظر کسانی که راه معرفت را نپیمودهاند «بدنام» میشود.
بزرگان اهل معرفت در نظر کسانی که
خشک اندیش و متحجّر بودند، خوشنام نبودند.
به همین جهت خیلی از عرفاء بر دار رفتند.
عینالقضات همدانی سوخته میشود و خاکسترش بر باد میرود.
حلاج به دار آویخته میشود.
ابن سینا تکفیر میشود...
#دکتر_دینانی
بایزید بسطامی در جمعی گفت:
هیچ می دانید ! ثروت خدا در برابر دارایی من قابل قیاس نیست ،
به راستی من از خدا داراترم !!
گروه کثیری سرزنش کنان او را و طرد کردند. اما او همچنان محکم ایستاده و ادعاش را تکرار می کرد.
مریدان واقعی اش از او توضیح خواستند.
گفت:
خدا بنده حقیقری چون من را دارد و من خدا را. آیا من داراتر از خدا نیستم؟!!!
هیچ می دانید ! ثروت خدا در برابر دارایی من قابل قیاس نیست ،
به راستی من از خدا داراترم !!
گروه کثیری سرزنش کنان او را و طرد کردند. اما او همچنان محکم ایستاده و ادعاش را تکرار می کرد.
مریدان واقعی اش از او توضیح خواستند.
گفت:
خدا بنده حقیقری چون من را دارد و من خدا را. آیا من داراتر از خدا نیستم؟!!!
#شهریار
کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه پوش
اما شب من هم نه سیه پوشتر از من
کس نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه پوش
اما شب من هم نه سیه پوشتر از من
" دوست حقیقی "
دوست حقيقي آن كس باشد كه دوستيش آدمي را از تاريكي به نور و از ظلمت غم به نور شادي و از ظلمت ظلم به نور عدالت و از ظلمت جهل به نور دانايي و از ظلمت تنهايي به نور مصاحبت و دوستي برساند. اگر چنين دوستي در جهان هست بايد شناخت و در شمار دوستان او قرار گرفت تا از بركات اين دوستي برخوردار شد.
و آن دوست جز پروردگار عالميان نيست.
#الهیقمشهایی
دوست حقيقي آن كس باشد كه دوستيش آدمي را از تاريكي به نور و از ظلمت غم به نور شادي و از ظلمت ظلم به نور عدالت و از ظلمت جهل به نور دانايي و از ظلمت تنهايي به نور مصاحبت و دوستي برساند. اگر چنين دوستي در جهان هست بايد شناخت و در شمار دوستان او قرار گرفت تا از بركات اين دوستي برخوردار شد.
و آن دوست جز پروردگار عالميان نيست.
#الهیقمشهایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«شب فراق»
#همایون_شجریان در کنسرت تلویزیونی شبکه کردست کردستان
#همایون_شجریان در کنسرت تلویزیونی شبکه کردست کردستان
او را گفتند:"بزرگترین نشانه های عارف چیست؟
گفت:"این است که ببینی او را که با تو می خورد و می نوشد و می آمیزد و دادوستد می کند و دلش در ملکوت قدس است. این است بزرگترین نشانها."
بایزید بسطامی
گفت:"این است که ببینی او را که با تو می خورد و می نوشد و می آمیزد و دادوستد می کند و دلش در ملکوت قدس است. این است بزرگترین نشانها."
بایزید بسطامی
ساقی محجوب می باید شراب عشق را
آتش هموار می باید کباب عشق را
در حریم ما ندارد شمع بی فانوس راه
شاهد بی پرده می سوزد حجاب عشق را
تیشه ای در کار هستی می کنم چون کوهکن
چند دارم در پس کوه آفتاب عشق را
عالمی را آه دردآلود من دیوانه کرد
هیچ کافر نشنود بوی کباب عشق را!
از کمند رشته عمر ابد سر می کشید
خضر اگر می یافت ذوق پیچ و تاب عشق را
هر که را در مغز پیچیده است بوی عقل خام
می شناسد اندکی قدر گلاب عشق را
هر کسی را هست صائب قبله گاهی در جهان
برگزیدم از دو عالم من جناب عشق را
صائب تبریزی
آتش هموار می باید کباب عشق را
در حریم ما ندارد شمع بی فانوس راه
شاهد بی پرده می سوزد حجاب عشق را
تیشه ای در کار هستی می کنم چون کوهکن
چند دارم در پس کوه آفتاب عشق را
عالمی را آه دردآلود من دیوانه کرد
هیچ کافر نشنود بوی کباب عشق را!
از کمند رشته عمر ابد سر می کشید
خضر اگر می یافت ذوق پیچ و تاب عشق را
هر که را در مغز پیچیده است بوی عقل خام
می شناسد اندکی قدر گلاب عشق را
هر کسی را هست صائب قبله گاهی در جهان
برگزیدم از دو عالم من جناب عشق را
صائب تبریزی
صداها رفتهاند
واژهها رفتهاند
لبها رفتهاند
و در ذائقهام
طعمی شور مانده
از آن چه دمی پیش شیرین بود
#منوچهر_آتشی
واژهها رفتهاند
لبها رفتهاند
و در ذائقهام
طعمی شور مانده
از آن چه دمی پیش شیرین بود
#منوچهر_آتشی
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
پیش چشمم کمتر است از قطرهای
این حکایتها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
#حافظ
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
پیش چشمم کمتر است از قطرهای
این حکایتها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
#حافظ
کناره گیر ازین قوم بی مروت خشک
که داغ تشنه لبی به بود ز منت خشک
نزد برآتش من آب،سبزه خط او
فزود تشنگی شوق ازین کتابت خشک
#صائب_تبریزی
که داغ تشنه لبی به بود ز منت خشک
نزد برآتش من آب،سبزه خط او
فزود تشنگی شوق ازین کتابت خشک
#صائب_تبریزی