به جان دوست که از روزگار خسته شدم
از این زمانه بی اعتبار خسته شدم
خوش است گام زدن در دیار بی دیوار
ز کوچه های کج این دیار خسته شدم
طلایه دار سحر را بگو شتاب شتاب
که از درنگ شب انتظار خسته شدم
حصاری قفس تنگ و تار تن تا کی؟
کجاست روزنه ای؟ کز حصار خسته شدم
#ارفع_کرمانی
از این زمانه بی اعتبار خسته شدم
خوش است گام زدن در دیار بی دیوار
ز کوچه های کج این دیار خسته شدم
طلایه دار سحر را بگو شتاب شتاب
که از درنگ شب انتظار خسته شدم
حصاری قفس تنگ و تار تن تا کی؟
کجاست روزنه ای؟ کز حصار خسته شدم
#ارفع_کرمانی
به یاد آر زمانی که عشق آتش بود
میان ما و تو هر چیز بود بی غش بود
به یاد آر زمانی که مرز خانه ما
به قد همت و پهنای رای آرش بود
به یاد آر زمانی که رد پای شفق
نشان عابری از کوچه سیاوش بود
به یاد آر زمانی که زیر سایه مهر
حریم آینه ها بی غبار و بی خش بود
به یاد آر زمانی که در نظام بهی
میان مجمر زرتشت روح آتش بود
به یاد آر زمانی که روز نامردی
سمند غیرت مردان قوم سرکش بود
به یاد آر که ارفع تمام مدت عمر
میان قله و قلاده در کشاکش بود
#ارفع_کرمانی
میان ما و تو هر چیز بود بی غش بود
به یاد آر زمانی که مرز خانه ما
به قد همت و پهنای رای آرش بود
به یاد آر زمانی که رد پای شفق
نشان عابری از کوچه سیاوش بود
به یاد آر زمانی که زیر سایه مهر
حریم آینه ها بی غبار و بی خش بود
به یاد آر زمانی که در نظام بهی
میان مجمر زرتشت روح آتش بود
به یاد آر زمانی که روز نامردی
سمند غیرت مردان قوم سرکش بود
به یاد آر که ارفع تمام مدت عمر
میان قله و قلاده در کشاکش بود
#ارفع_کرمانی
بیا که عکس رخ یار در پیاله ماست
و این پیاله ز روز ازل حواله ماست
فتیله سوز اگر شد چراغ عمر چه غم
چراغ صاعقه برقی ز هرم هاله ماست
به رسم هدیه میان گلم نهاد دلی
عروس عشق از آن روز قباله ماست
قسم به سوره سکر و به آیه آیه می
که چشم های تو تفسیر استحاله ماست
هزار قصه نوشتیم بر صحیفه دل
هنوز عشق تو عنوان سر مقاله ماست
سری که از شش سو سرک به غیب کشد
همای ول شده از عقل در عقاله ماست
سکوت و بهت من از بغض های تو در توست
وگرنه شور نیستان ز سوز ناله ماست
گلوی تشنه کاریز بر جنازه آب
قنوت خوان قنات هزار ساله ماست
حماسه خوان شب تهمتیم گر ارفع
هنوز خون سیاوش به دوش لاله ماست
#ارفع_کرمانی
و این پیاله ز روز ازل حواله ماست
فتیله سوز اگر شد چراغ عمر چه غم
چراغ صاعقه برقی ز هرم هاله ماست
به رسم هدیه میان گلم نهاد دلی
عروس عشق از آن روز قباله ماست
قسم به سوره سکر و به آیه آیه می
که چشم های تو تفسیر استحاله ماست
هزار قصه نوشتیم بر صحیفه دل
هنوز عشق تو عنوان سر مقاله ماست
سری که از شش سو سرک به غیب کشد
همای ول شده از عقل در عقاله ماست
سکوت و بهت من از بغض های تو در توست
وگرنه شور نیستان ز سوز ناله ماست
گلوی تشنه کاریز بر جنازه آب
قنوت خوان قنات هزار ساله ماست
حماسه خوان شب تهمتیم گر ارفع
هنوز خون سیاوش به دوش لاله ماست
#ارفع_کرمانی
شور از پرده عشاق فراری شده است
افق آینه ها سخت غباری شده است
ما ندیدیم در این قریه به جز بارش درد
اینچه سیلیست که یک مرتبه جاریشدهاست
جغد دیروز که از سایه خود می ترسید
میر صد قافلهء باز شکاری شده است
آنکه می گفت به ما "خیر امور اوسطها"
چند باری است یمینی و یساری شده است
هر چه بود ارزش این قوم دگرگون گشته
آنچه نه بود در این جامعه آری شده است
شمر در تعزیت عشق علم گردان است
این یهوداصفت امروز حواری شدهاست
حرمتی گر نهدت شیخ از آنجا بگریز
گربه سان عاشق آوازقناری شدهاست
دیر ما پر شده از پیر به سرمایهء پشم
خر چو بسیارشود وقتسواری شدهاست
سیلی سرد زمستان وسط معرکه بود
رنگ پائیز اگر باز بهاری شده است
بر مزار دلمان خاطره ها در رقصند
چه عجب سینه ماگشت وگذاری شدهاست
بس کن "ارفع" سخنی را که ندارد اثری
رحم از سینهء این قوم فراری شده است
#ارفع_کرمانی
افق آینه ها سخت غباری شده است
ما ندیدیم در این قریه به جز بارش درد
اینچه سیلیست که یک مرتبه جاریشدهاست
جغد دیروز که از سایه خود می ترسید
میر صد قافلهء باز شکاری شده است
آنکه می گفت به ما "خیر امور اوسطها"
چند باری است یمینی و یساری شده است
هر چه بود ارزش این قوم دگرگون گشته
آنچه نه بود در این جامعه آری شده است
شمر در تعزیت عشق علم گردان است
این یهوداصفت امروز حواری شدهاست
حرمتی گر نهدت شیخ از آنجا بگریز
گربه سان عاشق آوازقناری شدهاست
دیر ما پر شده از پیر به سرمایهء پشم
خر چو بسیارشود وقتسواری شدهاست
سیلی سرد زمستان وسط معرکه بود
رنگ پائیز اگر باز بهاری شده است
بر مزار دلمان خاطره ها در رقصند
چه عجب سینه ماگشت وگذاری شدهاست
بس کن "ارفع" سخنی را که ندارد اثری
رحم از سینهء این قوم فراری شده است
#ارفع_کرمانی
ای مسافر سفر عشق خطر در خطر است
ره پر از پیچ و خم و صخره و کوه و کمر است
گر هوایی به سرت هست از این ره برگرد
که در این بادیه اول قدمش ترک سر است
کعبه و بتکده و دیر و کلیسا بگذار
محفل صدق و صفا قبله اهل نظر است
ما مشیت زدگان چون افق آینه ایم
نور مهتابی مان از لب بامی دگر است
بر سر کوی تو جز پای عنایت نرسد
هر که با پای خودی جست تو را در به در است
شاهد دعوی ما غیر جنون در ره عشق
سرخی اشک و رخ زرد و خروش جگر است
ساقیا قفل ز خلوتگه عصمت بردار
دل دیوانه ام از دختر رز مست تر است
این سیه طره که بر گرد رخت می پیچد
قصه غائله یا فتنه دور قمر است
گندم خال تو افکند ز خلدم بر خاک
این گنه سر سرافرازی نوع بشر است
دل ما دور نرفته است که ره گم بکند
وعده گاه دل و دلدار همین دور و بر است
بر نشان نامه ارفع خط نسیان بکشید
که چو از دوست خبر یافت ز خود بی خبر است
#ارفع_کرمانی
ره پر از پیچ و خم و صخره و کوه و کمر است
گر هوایی به سرت هست از این ره برگرد
که در این بادیه اول قدمش ترک سر است
کعبه و بتکده و دیر و کلیسا بگذار
محفل صدق و صفا قبله اهل نظر است
ما مشیت زدگان چون افق آینه ایم
نور مهتابی مان از لب بامی دگر است
بر سر کوی تو جز پای عنایت نرسد
هر که با پای خودی جست تو را در به در است
شاهد دعوی ما غیر جنون در ره عشق
سرخی اشک و رخ زرد و خروش جگر است
ساقیا قفل ز خلوتگه عصمت بردار
دل دیوانه ام از دختر رز مست تر است
این سیه طره که بر گرد رخت می پیچد
قصه غائله یا فتنه دور قمر است
گندم خال تو افکند ز خلدم بر خاک
این گنه سر سرافرازی نوع بشر است
دل ما دور نرفته است که ره گم بکند
وعده گاه دل و دلدار همین دور و بر است
بر نشان نامه ارفع خط نسیان بکشید
که چو از دوست خبر یافت ز خود بی خبر است
#ارفع_کرمانی
سالها باغچه تردید شکفتن دارد
گوییا منتظر تاره بهاری دگر است
بین این خیل سواران که به هم می تازند
دل ما منتظر کهنه سواری دگر است
#ارفع کرمانی
گوییا منتظر تاره بهاری دگر است
بین این خیل سواران که به هم می تازند
دل ما منتظر کهنه سواری دگر است
#ارفع کرمانی
بیا که عکس رخ یار در پیاله ماست
و این پیاله ز روز ازل حواله ماست
فتیله سوز اگر شد چراغ عمر چه غم
چراغ صاعقه برقی ز هرم هاله ماست
به رسم هدیه میان گلم نهاد دلی
عروس عشق از آن روز قباله ماست
قسم به سوره سکر و به آیه آیه می
که چشم های تو تفسیر استحاله ماست
هزار قصه نوشتیم بر صحیفه دل
هنوز عشق تو عنوان سر مقاله ماست
سری که از شش سو سرک به غیب کشد
همای ول شده از عقل در عقاله ماست
سکوت و بهت من از بغض های تو در توست
وگرنه شور نیستان ز سوز ناله ماست
گلوی تشنه کاریز بر جنازه آب
قنوت خوان قنات هزار ساله ماست
حماسه خوان شب تهمتیم گر ارفع
هنوز خون سیاوش به دوش لاله ماست
#ارفع_کرمانی
و این پیاله ز روز ازل حواله ماست
فتیله سوز اگر شد چراغ عمر چه غم
چراغ صاعقه برقی ز هرم هاله ماست
به رسم هدیه میان گلم نهاد دلی
عروس عشق از آن روز قباله ماست
قسم به سوره سکر و به آیه آیه می
که چشم های تو تفسیر استحاله ماست
هزار قصه نوشتیم بر صحیفه دل
هنوز عشق تو عنوان سر مقاله ماست
سری که از شش سو سرک به غیب کشد
همای ول شده از عقل در عقاله ماست
سکوت و بهت من از بغض های تو در توست
وگرنه شور نیستان ز سوز ناله ماست
گلوی تشنه کاریز بر جنازه آب
قنوت خوان قنات هزار ساله ماست
حماسه خوان شب تهمتیم گر ارفع
هنوز خون سیاوش به دوش لاله ماست
#ارفع_کرمانی
صد درد دل به سینه و دل جای دیگری است
باز این خرابه خانه رسوای دیگری است
باز این غریبه کیست که دل می برد ز خلق ؟
مجنون کشی به شیوه لیلای دیگری است
با یک نگاه حرف دلم را جواب گفت
شرح حدیث دل به الفبای دیگری است
دیروز وعده داد به امروز و روشن است
امروز هم اشاره به فردای دیگری است
زاهد ز چشم مست تو منعم همی کند
تنها جواب بی بصری وای دیگری است
ما سال هاست خیمه به دشت جنون زدیم
بیچاره عقل بر سر سودای دیگری است
ما را بس است ، دست نگهدار ساقیا
مستی ما ز نشئه مینای دیگری است
پیر محله ، هی هی ارفع شنید و گفت
اوراد خاص عشق به آوای دیگری است
#ارفع_کرمانی
باز این خرابه خانه رسوای دیگری است
باز این غریبه کیست که دل می برد ز خلق ؟
مجنون کشی به شیوه لیلای دیگری است
با یک نگاه حرف دلم را جواب گفت
شرح حدیث دل به الفبای دیگری است
دیروز وعده داد به امروز و روشن است
امروز هم اشاره به فردای دیگری است
زاهد ز چشم مست تو منعم همی کند
تنها جواب بی بصری وای دیگری است
ما سال هاست خیمه به دشت جنون زدیم
بیچاره عقل بر سر سودای دیگری است
ما را بس است ، دست نگهدار ساقیا
مستی ما ز نشئه مینای دیگری است
پیر محله ، هی هی ارفع شنید و گفت
اوراد خاص عشق به آوای دیگری است
#ارفع_کرمانی
امشب نسیم کوی تو هم یاد ما نکرد
از پیچ کوچه رد شد و ما را صدا نکرد
با این که غم هزار شبیخون به سینه زد
نازم به دل که خانه خود را رها نکرد
در قحطیِ قداست اورادِ رنگ رنگ
نجواگر نیاز، هوای دعا نکرد
جان داد و سوخت هر چه هوس بود در دلم
کاری که عشق کرد، گمانم خدا نکرد
گفتم به دل، قلندر هر کوی و در مباش
این کهنه حاجتی است که هرگز روا نکرد
مست گناه بودم و دستم به دست دوست
چون دوست بود، راز مرا بر ملا نکرد
یک عمر خضر در پی این چشمه تشنه بود
اما گذر به ظلمت آب بقا نکرد
زاهد به نخل باورم آویخت بند کفر
چون ریشه داشت خم و نشد و پشت تا نکرد
موج وجودم از دل توفان کشیده قد
یک بار اعتنا به نسیم صبا نکرد
جانم پر از شکیب و دلم دشت انتظار
روحم به غیر دوست، به کس اعتنا نکرد
صد شکر ای زمانه! که هرگز به عمر خویش
ارفع حساب روی تو نامرد، وا نکرد
#ارفع_کرمانی
از پیچ کوچه رد شد و ما را صدا نکرد
با این که غم هزار شبیخون به سینه زد
نازم به دل که خانه خود را رها نکرد
در قحطیِ قداست اورادِ رنگ رنگ
نجواگر نیاز، هوای دعا نکرد
جان داد و سوخت هر چه هوس بود در دلم
کاری که عشق کرد، گمانم خدا نکرد
گفتم به دل، قلندر هر کوی و در مباش
این کهنه حاجتی است که هرگز روا نکرد
مست گناه بودم و دستم به دست دوست
چون دوست بود، راز مرا بر ملا نکرد
یک عمر خضر در پی این چشمه تشنه بود
اما گذر به ظلمت آب بقا نکرد
زاهد به نخل باورم آویخت بند کفر
چون ریشه داشت خم و نشد و پشت تا نکرد
موج وجودم از دل توفان کشیده قد
یک بار اعتنا به نسیم صبا نکرد
جانم پر از شکیب و دلم دشت انتظار
روحم به غیر دوست، به کس اعتنا نکرد
صد شکر ای زمانه! که هرگز به عمر خویش
ارفع حساب روی تو نامرد، وا نکرد
#ارفع_کرمانی