معرفی عارفان
1.08K subscribers
32.6K photos
11.7K videos
3.17K files
2.66K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
هوای خويشتن بگذار اگر داری هوای او
غنيمت دان اگر يابی در خلوت سرای او

نخواهی ديد روی او اگر ديدت همين باشد
طلب کن نور چشم از وی که تا بينی لقای او

اگر دار بقا خواهی سرِ دار فنا بگزين
فنا شو از وجود خود که تا يابی بقای او

دلم خلوت سرای اوست غيری در نمی‌گنجد
که غير او نمی‌زيبد دراين خلوت سرای او..




حضرت شاه نعمت‌الله ولی
یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی
بابی انت و امّی

گوئیا هیچ نه همّی به دلم بوده، نه غمّی
بابی انت و امّی

تو که از مرگ و حیات، این همه فخری و مباهات
علی ای قبله ی حاجات

حق اگر جلوه ی با وجه أتَمّ کرده در انسان
کان نه سهل است و نه آسان

به خود حق که تو آن جلوه ی با وجه أتَمّی
بابی انت و امّی

منکِر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل
کر و کور است و عزازیل

با کر و کور چه عیدی و چه غدیریّ و چه خُمّی
بابی انت و امّی

تو کم و کیف جهانیّ و به کمبود تو دنیا
از ثَری تا به ثریّا

شَر و شور است و دگر هیچ، نه کیفیّ و نه کمّی
بابی انت و امّی....


جناب شهریار
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیت

اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت """""""""



حضرت سعدی رحمه
Arghavan
Alireza Ghorbani
قطعه "ارغوان"
به مناسبت زادروز استاد
#هوشنگ_ابتهاج
خواننده: #علیرضا_قربانی

ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا
یا گرفته است هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست

اندر این گوشه خاموش فراموش شده
یاد رنگینی در خاطر من
گریه می انگیزد، گریه می انگیزد
ارغوانم آن جاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید

ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید؟
ارغوان، ارغوان
تو برافراشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده ی من
تو بخوان، تو بخوان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو بر کنار فراتی ندانی این معنی

به راه بادیه دانند قدر آب زلال

#سعدی
#شجریان
سه‌شنبه ۲۳ اسفند، شب چهارشنبه سوری

چهارشنبه‌سوری که با نام‌های جشن چهارشنبه پایان سال و شب چهارشنبه سرخ نیز شناخته شده، یکی از جشن‌های ایرانی است که در شب واپسین چهارشنبه سال "از غروب سه‌شنبه" برگزار می‌شود و اولین جشن از مجموعه جشن‌ها و مناسبت‌های نوروزی است.
این جشن در نزد ایرانیان پیش از اسلام در روز خاصی انجام نمی‌گرفت و معمولاً در اواخر زمستان در حالی که زمین درحال گرم شدن بود انجام می‌شد، ولی پس از اسلام و حمله اعراب، این جشن به آخرین چهارشنبه سال موکول می‌شد. زیرا چهارشنبه در نزد اعراب روزی نحس و شوم بود.
واژه «چهارشنبه‌سوری» از دو واژه چهارشنبه — نام یکی از روزهای هفته — و سور به معنای جشن و شادی ساخته شده است. برابر آیین باستان، در این روز  آتش بزرگی برافروخته می‌شود که تا صبح زود و برآمدن خورشید، روشن نگه داشته می‌شود. این آتش معمولاً در بعدازظهر زمانی که مردم آتش روشن می‌کنند و از روی آن می‌پرند، آغاز می‌شود و در زمان پریدن می‌خوانند: «زردی من از تو، سرخی تو از من». این جمله نشانگر مراسمی برای تطهیر و پاک‌سازی است که واژه «سوری» به معنی «سرخ» به آن اشاره دارد. به بیان دیگر مردم خواهان آن هستند که آتش تمام رنگ پریدگی و زردی، بیماری و مشکلاتشان را بگیرد و بجای آن سرخی و گرمی و نیرو به آنها بدهد. چهارشنبه‌سوری جشنی نیست که وابسته به‌دین یا قومیت افراد باشد و در میان بیشتر ایرانیان رواج دارد.
یکی از جشن‌های آتش که در ایران باستان برای پیش درآمد یا پیشواز نوروز برگزار می‌شده و آمیزه‌ای از چند آیین گوناگون است، جشن سوری بوده است. سوری به یک معنی سرخی است و اشاره به سرخی آتشی است که در این روز می‌افروخته‌اند. در تاریخ بخارا آمده‌است: «چون امیر سدید منصوربن نوح به ملک نشست، هنوز سال تمام نشده بود که در شب سوری چنان‌که عادت قدیم است آتشی عظیم افروختند.» این آتش را در شب سوری که هم‌زمان با روزهای «بهیژک» یا «پنچه دزدیده» بود برای گریزاندن سرما و فراخوانی گرما، آن‌هم بیشتر بر روی بامها می‌افروختند که هم شگون داشته و هم به‌باور پیشینیان، تنوره آتش و دود بر بامها، فروهر درگذشتگان را به خانه‌های خود رهنمون می‌کرده است.
به‌دیگر سخن این آتش‌افروزی بر بام خانه‌ها، آخرین گام از آیین‌های «گاهنبار پنجه» یا ده روز پایان سال است. این ده روز را ده روز فروردیان یا فروردیگان می‌گویند که دربرگیرنده پنجه کوچک "پنج روز نخست -اشتاد روز تا اناران- از ماه اسفند در گاهشماری زرتشتی، برابر با بیست و پنجم اسفند ماه بنا به گاهشمار رسمی کشور" و پنجه بزرگ "پنجه دزدیه، پنج روز پایان سال" است.
چند روز پیش از نوروز مردمانی به‌نام آتش‌افروزان که پیام‌آور این جشن اهورایی بودند به‌شهرها و روستاها می‌رفتند تا مردم را برای این آیین آماده کنند. آتش‌افروزان، زنان و مردانی هنرمند بودند که با برگزاری نمایشهای خیابانی، دست افشانی‌ها، سرودها و آوازهای شورانگیز به‌سرگرم کردن و خشنود ساختن مردمان می‌پرداختند؛ آنها از هفت روز پیش از نوروز تا دوهفته پس از نوروز با پدید آمدن تاریکی شامگاه، در تمامی جایهای شهر و ده آتش می‌افروختند و آن را تا برآمدن خورشید روشن نگاه می‌داشتند. این آتش، نماد و نشانه نیروی مهر و نور و دوستی بود. هدف آتش‌افروزان برگرداندن نیروی فزاینده و نیک به مردمان برای چیره شدن بر غم و افسردگی بود. همین هدف مهمترین دلیل برپایی جشن سده در میانه زمستان هم هست.

هه

هم‌میهنان گرامی:
پاسداشت سنت‌های خوب باستانی نیکوست، اما رفتار نابجا و زیاده‌روی‌ها، نادرست و ناپسند است.
در بزرگداشت مراسم چهارشنبه‌سوری، چه نیکوست که همچنان کردار نیاکان‌مان را داشته باشیم و از سرگرمی‌های خطرناک که سبب سوختن و آسیب به جانمان است خودداری کنیم.
با آرزوی پیروزی و شادمانی‌
کوی عشق آمدْ شدِ ما
برنتابد بیش از این

دامنِ تر، بُردن آنجا
برنتابد بیش از این

بر سرِ کویش
ببوسیم آستان و بگذریم

کآستانْ تَنگ است
ما را برنتابد بیش از این

از سرشکِ خونْ حَذَر کردی
مکن خاقانیا!

عشقْ سلطان است
غوغا برنتابد بیش از این

#خاقانی
جانا بجز از عشق تو دیگر هوَسم نیست
سوگند خورَم من ، که بجای تو کَسم نیست

امروز منم عاشق بی مونس و بی‌یار
فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست

در عشق نمی‌دانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست

خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست

#سنایی
تو پنداری که قرآن مجید خطابست با یک گروه یا با صد طایفه یا با صدهزار؟ بلکه هر آیتی و هر حرفی خطابست با شخصی ، و مقصود شخصی دیگر بلکه عالمی دیگر. و آنچه درین ورق‌‌ها نوشته شد ، هر سطری مقامی و حالتی دیگر است و از هر کلمه​‌ای مقصودی و مرادی دیگر ؛ و با هر طالبی ، خطابی دیگر که آنچه با زَیْد گفته شود نه آن باشد که با عمرو بُوَد ، و آنچه خالد بیند بکر نبیند.


#تمهیدات
#عین_القضات_همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترانه قدیمی چهارشنبه سوری درسال۱۳۴۰باصدای بانوهماواستادناصرمسعودی

کلیپی کمیاب وزیرخاکی
پیشاپیش چهارشنبه سوری مبارک
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در کارخانه ای که ره عقل و فضل نیست

فهم ضعیف رای فضولی چرا کند؟

#حافظ
#شجریان
عاشق را باید انس به محبوب به درجه‌ای باشد که اگر هزار زخم تیغ بر وی آید صفای انس را ملاک کند.

ادریس نبی صَلَواتُ الله وَسَلامُه عَلَیه گفت در غلبات محبت: لَوْ کانَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بَحْرٌ مِنَ النّار لَطَرَحْتُ نَفْسی فیه شَوْقاً اِلَیکَ:

گر بحر پر آتش است از شوق تو من
خواهم که وجود خود در آن اندازم




#لوایح
#عين_القضات_همدانی
این هم یک‌جور توسّل همراه با تهدید!




یا شاه نجف! دست منِ بی‌سر و پا
ترسم نرسد به دامنت روز جزا

در حقّ شفاعت من اندر محشر
کوتاهی اگر کنی، تو دانیّ و خدا!


شاعر: ملاحسین رفیق اصفهانی، از شعرای معروف قرن دوازدهم و سیزدهم هجری در اصفهان.
آن جاه و جمالی که جهان‌افروز است
وان صورت پنهان که طرب را روز است

امروز چو با ما است درو آویزیم
دی رفت و پریر رفت که روز امروز است

#مولانای_جان
آنکس که سرت برید غمخوار تو اوست
وان کو کلهت نهاد طرار تو اوست

وانکس که ترا بار دهد بار تو اوست
وانکس که ترا بی‌تو کند یار تو اوست

#مولانای_جان
مژده وصل تو کو کز سر جان بر خیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم

حافظ


مژده وصل:عبارت از طلب حق مر سالک را است. و طلب حق بر دو قسم است:صوری و معنوی


اما صوری، چنانکه حضرت رسالت صلی الله علیه وسلم را که حضرت جبرئیل علیه السلام را با براق فرستاده است و از مکه به طرفه العین به قاب قوسین رسانید و این مختص به ذات به برکات او است.

اما معنوی چنانچه حق جل جلاله بر باطن سالک به صفت ارادت تجلی کند و ظهور نماید، و سالک بعد از وجدان آن تجلی،مرید و طلب حق شود .
..


مراد از قدس،عالم قدس است که عبارت از مقام وحدانیت است که حقیقت انسانی قبل از تقید در عالم جسمانی ور آن مقام طیران و سیمان داشت. باید دانست که چون غریبی در شهر بیگانه به سببی گرفتار زندان ظلمانی شود،و شخصی او را هم از زندان خلاصی دهد،و هم رهبری به وطن اصلی کند،آن غریب به چه استعجال از آنجا بر می خیزد روانه وطن اصلی می گردد؟



از اینجا محب شیرازی قدس الله سره العزیز خطاب به محبوب مستطاب نموده است،می گوید:تجلی ارادی تو کجاست که مورث وصول به مقام واحدیت است، تا از ته دل و صمیم قلب در طلب تو گرم برخیزم؟در اصل طایر عالم قدس و مقام واحدتیم،و از دام جهان و عناصر آن برخیزم و به استعجال تمام،روانه وطن مالوف شوم






عرفان حافظ
گفت که با بال و پَری،
                       من پَر و بالَت نَدَهم
در هَوَسِ بال و پَرَش،
                       بی‌پَر و پَرکَنده شُدم

مولانا
اصلاحیه


ای شراب تلخ من !
ترک تو تسکینم نداد
بی تو بودن هم
شبیه با تو بودن 
مشکل است ...

 

این شعر ازفروغ فرخزاد نیست
شاعر : حسین دهلوی