معرفی عارفان
1.22K subscribers
33.7K photos
12.2K videos
3.21K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستیم زآلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایهء مژگان من




#_فروغ_فرخزاد
دردی که انسان را به سکوت وا میدارد،
بسیار سنگین تر از دردی است
که انسان را به فریاد وا میدارد!
و انسان ها فقط به فریاد هم میرسند،!
نه به سکوتِ هم ...!

فروغ_فرخزاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اشعاري زیبا از فروغ_فرخزاد با صداي خودش
#اشک_مهتاب

اگر بسویت
این چنین دویده ام
بہ عشق عاشقم
نہ بر وصال تو
بہ ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق
خوشتر از خیال تو

#فروغ_فرخزاد
بس که به درد مایلم، ناخن دلخراش من
بخیه‌ی زخم‌ کهنه را رشته‌ی #ساز می‌کند

#اشرف_مازندرانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یار آن حریف نیست که از در درآیدم
عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود

#ساز آواز قرچه

• آواز : محمدرضا شجریان
• شعر: سعدی شیرازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای دردم از تو درمان چون شد به عشق بازان
نازی نمی فروشی دردی نمی فرستی

هر یک به زخمه خود #ساز تو می نوازند
بلبل به نغمه خوانی مطرب به چیره دستی

نعمت تمام کردی اما به عاشقان بس
یک نیمه امن خاطر یک نیمه تندرستی
#شهریار
دست تا بر #ساز زد مطرب، دل ما خون گریست
از زمین ما به ناخن آب می‌آید برون..‌

#صائب
اثر ناله ی عشاق ز هر# ساز مخواه
این نوایی ا‌ست که در پرده ی دل جا دارد..

#بیدل
در عاشقی گزیر نباشد ز #ساز و سوز
استاده‌ام چو شمع، مترسان ز آتشم

#حافظ
#ساز هم، با نفسِ گرم تو آوازی داشت
بی تو دیگر سرِ ساز و دلِ آوازم نیست

#هوشنگ_ابتهاج
نوایی تازه از #ساز محبت در جهان سر کن
کزین آوا بیاسایی ز گردش‌های گردونش.

#فریدون_مشیری
چند فارغ از نشاطِ درد و درمان زیستن؟
هم‌چو خونِ مرده زیرِ پوست، پنهان زیستن

شوق و این ناآشنایی؟ عشق و این بی‌نسبتی؟
تشنه‌ی دیدار وانگه در بیابان زیستن

خوبی از اندازه بیرون می‌بری انصاف نیست
دشمنِ جان بودن و شیرین‌تر از جان زیستن

دیده پر اشک و زبان پر شُکر، مشکل حالتی‌ست
با چنین نازک‌دلی‌ها سخت‌پیمان زیستن

عیشِ می‌خوارانِ مفلس را چراغِ خلوتم
بایدم از خانه‌ی همسایه پنهان زیستن

تا سحر با #ساز و صحبت، تا به شب در گشت‌ و سیر
هم‌چو گل طرفی نبستم از پریشان زیستن

مشت خاشاکِ نظیری شعله‌ای کرد و نشست
باد شمعِ انجمن را تا به پایان زیستن

#نظیری_نیشابوری
خودم را بى‌تو دلخوش می‌کنم جانا به هرنوعى 
گَهى با اشکِ جانفرسا، گَهى #لبخندِ مصنوعى...

#ابتهاج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در میان اشک‌ها پرسیدمش؛
خوش‌ترین# لبخند چیست
شعله‌ای در چشم تاريکش شکفت
جوش خون در گونه‌‌اش آتش‌فشاند
گفت لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند

من ز جا برخاستم؛
بوسیدمش

#هوشنگ_ابتهاج
چوپان دشت عشقمٖ و نای غزل به لب
دارم غزال چشم سیه می‌چرانمت

#لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق این دهم و آن ستانمت

#شهریار
چشم در راه کسی هستم
کوله بارش بر دوش ،
آفتابش در دست
خنده بر لب ، گل به دامن ، پیروز
کوله بارش سرشار از عشق ، امید

آفتابش نوروز
باسلامش ، شادی
در کلامش ،# لبخند

از نقس هایش گُل می بارد
با قدم هایش گُل می کارد

مهربان ، زیبا ، دوست
روح هستی با اوست !

قصه ساده است ، معما مشمار ،
چشم در راه بهارم آری ،
چشم در راهِ بهار …. !

#فریدون_مشیری
در رخ من مکن ای غنچه ز #لبخند دریغ

که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم

#شهریار
یک بوسه که از باغ تو چینند به چند است؟
پروانه ی تاراج گلت بند به چند است؟
خالی شدم از خویش و به خالت نرسیدم
آخر مگر این دانه ی اسفند به چند است؟
یک نامه به نامم ننوشتی مگر آخر
کاغذ به سمرقند تو ای قند به چند است؟
نرخ لب پر آب تو و شعر تر من
در کشور زیبایی تو چند به چند است؟
با دار و ندار آمده ام پیش تو پُر کن
غم نیست که پیمانه ی سوگند به چند است!
وقتی که به عمری بدهی لب گزه ای را
در تعرفه ی عشق تو #لبخند به چند است؟
یک، ده، صد... و بیش است خط ساغر عشاق
تا حوصله ی ذوق تو خرسند به چند است؟!
دل مجمر افروخته ام برد و نگفتند
کاین آتش با نور همانند به چند است؟
چند اَرزَدَم آغوش تو در هرم کویری؟
چندین بغل از برف دماوند به چند است؟

حسین منزوی
#لبخند کن معاوضه با جان شهریار
تا من به شوق، این دهم و آن ستانمت...

#شهریار
ای مهربانتر از برگ در بوسه‌های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آئینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
#لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

بازآ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

ای جویبار جاری زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بیشماران

گفتی به روزگاران مِهری نشسته گفتم
بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران

بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

وین نغمه "محبت" بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران

#شفیعی_کدکنی