روزی شیخ المشایخ پیش آمد ، طاسی پرِ آب پیش شیخ نهاده بود. شیخ المشایخ دست در آب کرد ، و ماهی زنده بیرون آورد. شیخ ابوالحسن گفت: «از آبْ ماهی نمودن سهل است ، از آبْ آتش باید نمودن». شیخ المشایخ گفت: «بیا تا بدین تنور فرو شویم تا زنده کی برآید؟» شیخ گفت: «یاعبدالله ، بیا تا به نیستیِ خود فرو شویم تا به هستیِ او که برآید!»
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و گفت :
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
وگفت: در رحمِ مادر بسوختم ، چون به زمین آمدم بگداختم ، چون به حدِّ بلاغت رسیدم پیر گشتم. وگفت: چشنده ام و خود ناپدید و شنونده ام و خود ناپدید و گوینده ام و خود ناپدید ، فرو شوم که ناپدید شوم در هر دو جهان و یا برآیم که همه من باشم زنهار مرده دل و قرّا نباشی.
جوانمردی زبانی است بی گفتار ، و بینایی است بی دیدار و تنی هست بی کردار ، دلیلی است بی اندیشه و چشمه ای است از دریا و سِرهای دریا. خدای تعالی قسمت خویش پیش خلقان کرد هر کسی را نصیبیِ خویش برگرفتند ، نصیب جوانمردان اندوه بود . و گفت درخت اندوه بکارید تا باشد که به بَر آید و تو بنشینی و می گریی که عاقبت بدان دولت برسی که گویندت :چرا می گریی؟
اندوه به چه به دست آید بدان که همه جهدِ آن کنی که در کارِ او پاک رَوی ، و چندان که بنگریی دانی که پاک نِه ای و نتوانی بود که اندوه فرو آید و همه ی پیران همچنان نتوانستند. دردِ جوانمردان اندوه است که به دو عالم نگنجد.
گفتم خداوندا ، مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم ، خلق در آن راه نباشد ، راهِ اندوه در پیشِ من نهاد. گفت اندوه باری گران است ، خلق نتواند کشید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
جوانمردی زبانی است بی گفتار ، و بینایی است بی دیدار و تنی هست بی کردار ، دلیلی است بی اندیشه و چشمه ای است از دریا و سِرهای دریا. خدای تعالی قسمت خویش پیش خلقان کرد هر کسی را نصیبیِ خویش برگرفتند ، نصیب جوانمردان اندوه بود . و گفت درخت اندوه بکارید تا باشد که به بَر آید و تو بنشینی و می گریی که عاقبت بدان دولت برسی که گویندت :چرا می گریی؟
اندوه به چه به دست آید بدان که همه جهدِ آن کنی که در کارِ او پاک رَوی ، و چندان که بنگریی دانی که پاک نِه ای و نتوانی بود که اندوه فرو آید و همه ی پیران همچنان نتوانستند. دردِ جوانمردان اندوه است که به دو عالم نگنجد.
گفتم خداوندا ، مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم ، خلق در آن راه نباشد ، راهِ اندوه در پیشِ من نهاد. گفت اندوه باری گران است ، خلق نتواند کشید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
* بامداد ، عالم برخیزد،طلب زیادتی علم کند
و زاهد،طلب زیادتی زهد کند
و ابو الحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
و زاهد،طلب زیادتی زهد کند
و ابو الحسن در بند آن بود که سروری به دل برادری رساند.
#تذکره_الاولیا
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
روزی شیخ المشایخ پیش آمد ، طاسی پرِ آب پیش شیخ نهاده بود. شیخ المشایخ دست در آب کرد ، و ماهی زنده بیرون آورد. شیخ ابوالحسن گفت: «از آبْ ماهی نمودن سهل است ، از آبْ آتش باید نمودن». شیخ المشایخ گفت: «بیا تا بدین تنور فرو شویم تا زنده کی برآید؟» شیخ گفت: «یاعبدالله ، بیا تا به نیستیِ خود فرو شویم تا به هستیِ او که برآید!»
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
روزی شیخ المشایخ پیش آمد ، طاسی پرِ آب پیش شیخ نهاده بود. شیخ المشایخ دست در آب کرد ، و ماهی زنده بیرون آورد. شیخ ابوالحسن گفت: «از آبْ ماهی نمودن سهل است ، از آبْ آتش باید نمودن». شیخ المشایخ گفت: «بیا تا بدین تنور فرو شویم تا زنده کی برآید؟» شیخ گفت: «یاعبدالله ، بیا تا به نیستیِ خود فرو شویم تا به هستیِ او که برآید!»
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
شیخ المشایخ دیگر سخن نگفت.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
و گفت :
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
عشق بهره ای است از آن دریا
که خلق را در آن گذر نیست ،
آتشی است که
جان را در او گذر نیست ،
آورد بُردی است که
بنده را خبر نیست در آن ،
و آنچه بدین دریاها نهند باز نشود
، مگر به دو چیز :
یکی اندوه و یکی نیاز.
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
جوانمردی زبانی است بی گفتار ، و بینایی است بی دیدار و تنی هست بی کردار ، دلیلی است بی اندیشه و چشمه ای است از دریا و سِرهای دریا. خدای تعالی قسمت خویش پیش خلقان کرد هر کسی را نصیبیِ خویش برگرفتند ، نصیب جوانمردان اندوه بود . و گفت درخت اندوه بکارید تا باشد که به بَر آید و تو بنشینی و می گریی که عاقبت بدان دولت برسی که گویندت :چرا می گریی؟
اندوه به چه به دست آید بدان که همه جهدِ آن کنی که در کارِ او پاک رَوی ، و چندان که بنگریی دانی که پاک نِه ای و نتوانی بود که اندوه فرو آید و همه ی پیران همچنان نتوانستند. دردِ جوانمردان اندوه است که به دو عالم نگنجد.
گفتم خداوندا ، مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم ، خلق در آن راه نباشد ، راهِ اندوه در پیشِ من نهاد. گفت اندوه باری گران است ، خلق نتواند کشید.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
راستي چيست؟
گفت:
آن است كه دل ، پيش تر از زبان گويد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی
گفت:
آن است كه دل ، پيش تر از زبان گويد.
#شیخ_فرید_الدین_عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیاء
#ذکر_ابوالحسن_خرقانی