معرفی عارفان
1.16K subscribers
33K photos
11.9K videos
3.19K files
2.72K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
وقتی ابوالحسن خرقانی از حق تعالی خواست کـه؛ «خدایا، مرا بـه من بنمای، آن چنان کـه هستم!»
وی را بـه وی نمود؛ با پلاسی آلوده و نجس. او خود را می نگریست و می‌گفت؛ «من اینم؟!»
ندا آمد کـه؛ «آری!»
گفت؛ «آن همه ی ارادت و شوق و زاری چیست؟»
ندا آمد کـه؛ «آن همه ی، ماییم. تو، اینی!»


#داستان #عطار #تذکره_الاولیا
نقل است، شب اول که حلاج را حبس کردند، زندانبانان بيامدند و او را در زندان نديدند !
جملۀ زندان بگشتند، کس را نديدند

شب دوم، نه او را ديدند و نه زندان را....
هر چند زندان را طلب کردند نديدند. !

شب سوم او را در زندان ديدند
گفتند شب اول کجا بودی؟
و شب دوم زندان، و تو کجا بودی؟
اکنون هر دو پديد آمديد، اين چه واقعه است؟

گفت: شب اول من به نزد حضرت حق بودم، اینجا نبودم
شب دوم حضرت حق اينجا بود، از آن جهت هم من و هم زندان هر دو غايب بوديم.
شب سوم بازم فرستادند مرا برای حکم شریعت،‌ بيائيد و کار خود کنيد و حکم شریعتتان را بر من جاری کنید
گفتند این چه بازی است؟
گفت: بازیِ عشق
پرسیدند عشق چیست؟
گفت امروز ببیند و فردا و پسفردا
آن روز به حکم شریعت او را بردار کشیدند
فردای ان روز جسدش،را سوزاندند
و شب سوم خاکسترش بر باد دادند


#تذکره_الاولیا_عطار
شبلی گفت: از یوسف اسباط پرسیدند که غایت تواضع چیست
گفت: آنکه از خانه بیرون آئی هر کرا بینی چنان دانی که بهتر از تست.
و گفت: اندکی ورع را جزاء بسیار عمل دهند و اندکی تواضع را جزاء بسیار اجتهاد دهند.

#تذکره_الاولیا_عطار
ذکر یوسف اسباط
گفت اگر دوزخ مرا بخشند هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آنکه عشق خود او را صدبار سوخته است

#عطار
#تذکره_الاولیا
#ذکر__یحیی_معاذ_رازی
ذکر ابوسعید ابوالخیر

وقتی شیخ در قحط با مریدی به صحرا بیرون شد. در آن صحرا گرگِ مردم‌خوار بود.
ناگاه گرگ آهنگِ شیخ کرد. شاگرد سنگ برداشت و در گرگ انداخت.
شیخ گفت: «چه می‌کنی؟ ای سلیم‌دل! تو ندانی که از بهرِ جانی با جانوری مضایقت نتوان کرد؟»
#تذکره_الاولیا
شیخ #ابوالحسن_خرقانی شبی در نماز بود.
آوازی شنید که :

" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو می‌دانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟

شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو می‌دانم و می‌بینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند؟ "

آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "

#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری


حضرت #مولانا میفرماید:


هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم...

🍃
وقت عارف چون روزگار بهارست!
رعد منفرد و ابر می بارد و برق می سوزد و باد می وزد و شکوفه می شکفد و مرغان بانگ می کنند!

حال عارف همچنین است:
به چشم می گرید و به لب می خندد و بدل می سوزد و بسر می بازد و نام دوست می گوید و بر در او می گردد.


#تذکره الاولیا
هر بامداد که بیدار میشوم میدانم که چه کسی لقمه حلال خورده و یا حرام؟
پرسیدند چگونه ؟
گفت : آنکه حرام خورده باشد
مرتب صحبتهای بیهوده و لغو کرده و فحش و غیبت میگوید
و آنکس که حلال خورده زبان به شُکر و ذکر دارد.

#عطار_نیشابوری
#تذکره_الاولیا

اهمیت ورودی های جسمی و معنوی
‍ ‍

وقت عارف چون روزگار بهارست!
رعد منفرد و ابر می بارد و برق می سوزد و باد می وزد و شکوفه می شکفد و مرغان بانگ می کنند!

حال عارف همچنین است:
به چشم می گرید و به لب می خندد و بدل می سوزد و بسر می بازد و نام دوست می گوید و بر در او می گردد.

#تذکره_الاولیا
کسی به ابراهیم بن ادهم گفت که مرا وصیتی کن. ابراهیم ادهم به او گفت: " بسته بگشای و گشاده ببند." پرسنده سخن را فهم نکرد و از معنای آن پرسید. عارف پاسخ داد: " کیسه ی بسته بگشای و زبان گشاده ببند."

#تذکره_الاولیا عطار

مولانا چه زیبا این تعبیر نغز را بیان کرده

لب ببند و کَفِّ پُر زَر برگشا
بخل تَن بگذار و پیش آوَر سَخا

#مثنوی_مولانا
شیخ #ابوالحسن_خرقانی شبی در نماز بود.
آوازی شنید که :
" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو می‌دانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو می‌دانم و می‌بینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند؟ "
آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "

#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری

25 فروردین بزرگداشت عطار نیشابوری است. در بزرگی او همین بس که

حضرت #مولانا میفرماید:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم...
کسی به ابراهیم بن ادهم گفت که مرا وصیتی کن. ابراهیم ادهم به او گفت: " بسته بگشای و گشاده ببند." پرسنده سخن را فهم نکرد و از معنای آن پرسید. عارف پاسخ داد: " کیسه ی بسته بگشای و زبان گشاده ببند."

#تذکره_الاولیا عطار

مولانا چه زیبا این تعبیر نغز را بیان کرده

لب ببند و کَفِّ پُر زَر برگشا
بخل تَن بگذار و پیش آوَر سَخا

#مثنوی_مولانا
شیخ #ابوالحسن_خرقانی شبی در نماز بود.
آوازی شنید که :
" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو می‌دانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو می‌دانم و می‌بینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند؟ "
آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "

#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری
کسی به ابراهیم بن ادهم گفت که مرا وصیتی کن. ابراهیم ادهم به او گفت: " بسته بگشای و گشاده ببند." پرسنده سخن را فهم نکرد و از معنای آن پرسید. عارف پاسخ داد: " کیسه ی بسته بگشای و زبان گشاده ببند."

#تذکره_الاولیا عطار

مولانا چه زیبا این تعبیر نغز را بیان کرده

لب ببند و کَفِّ پُر زَر برگشا
بخل تَن بگذار و پیش آوَر سَخا

#مثنوی_مولانا
بایزید بسطامی را یکی پرسید:
اسم اعظم خداوند کدام است؟

گفت: تو اسم اصغرش را بگو
تا من اسم اعظمش را بگویم ...
از غیر حق دل فارغ کن،
آنگاه به هر نام که خواهی برخوان
که همه نام هایش اعظم‌اند...

#تذکره_الاولیا
#بایزید_بسطامی
و گفت :
نصیب مومن از تو سه چیز باید که بوَد:
اگر منفعتی نتوانی رسانیدن،مضرتی نرسانی.
اگر شادش نتوانی کرد، باری اندوهگینش نگردانی.
و اگر مدحش نگویی ، باری ذمش نکنی.


#تذکره_الاولیا
ذکر یحیی بن معاذ