معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.8K photos
12.7K videos
3.24K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
هو

آورده‌اند که اهل قبیله مجنون گرد آمدند و به قوم لیلی گفتند: این مرد از عشق هلاک خواهد شد؛ چه زیان دارد اگر یکبار دستوری باشد تا او لیلی را بیند؟ گفتند: ما را از این معنی هیچ بخلی نیست؛ ولیکن مجنون خود تاب دیدار او ندارد. مجنون را بیاوردند و درِ خرگاه لیلی برگرفتند. هنوز سایه لیلی پیدا نگشته بود که مجنون را «مجنون» دربایست گفتن. بر خاک در پست شد. گفتند: ما گفتیم که او طاقت دیدار او ندارد.
اینجا بود که با خاک سر کوی او کاری دارد.
بیت
گر می‌ندهد هجر به وصلت بارم
با خاک سر کوی تو کاری دارم

#سوانح_العشاق
#احمد_غزالی
چون خانه خالی یابد و آینه صافی باشد، صورت پیدا و ثابت گردد در هوای صفای روح. کمالش آن بُوَد که اگر دیده‌ی اشراف روح خواهد که خود را بیند، پیکر معشوق یا نامش یا صفتش با آن بیند؛ و این به وقت بگردد. حجاب نظر او آید بخود و دیده‌ی اشراف او را فرو گیرد، تا بجای او خود بُوَد و بجای خود او را بیند. اینجا بُوَد که گوید:
بیت
از بس که در این دیده خیالت دارم
در هر که نگه کنم تویی پندارم

#احمد_غزالی
#سوانح_العشاق
نه هر که دارو خرد ،  دارو خورد ، چه بسا کسانی که بار فقه یعنی اندیشمندی می کشند ولی فقیه یا دانشمند ، نیستند . که آن چه غفلت با دل های آشنا کند ، دوزخ با بیگانگان نکند ...

#احمد_غزالی
بهانه مجوی. قدم در راه نِه و راه رو. گریزی از او نیست جز رفتن به سوی او.
پیشِ رویت گردنه‌ای است، اگر بالا نرفتی _ بالا می‌برندت. اگر رفتی _ نجات یافتی، و اگر ببرندت _ هلاک شدی. و از آن چاره‌ای نیست.

شیخ #احمد_غزالی
اشکم ز غم تو هرشبی خون باشد
وز هجر تو بر دلم شبیخون باشد
تو با تویی ای نگار از آن با طربی
تو بی تو چه دانی که شبی چون باشد


همواره تو دل ربوده‌ای معذوری
غم هیچ نیازموده‌ای معذوری
من بی تو هزار شب به خون در بودم
تو بی تو شبی نبوده‌ای معذوری

#احمد_غزالی
بیت:

گفتم صنما مگر كه جانان منی
چون نیك نگه كردم خود جان منی

مرتد گردم گر تو ز من برگردی
ای جان و جهان ، تو كفر و ایمان منی

[مولوی]

اینجا كه گفته است: «مرتد گردم گر تو ز من برگردی» مگر می بایست گفتن: «بی جان گردم گر تو ز من برگردی» ولیكن چون گفتار شاعران است ، در نظم و قافیه مانند.
گفتار عاشقان دیگر است و گفتار شاعران دیگر.
حدّ ایشان بیش از "نظم و قافیه" نیست و حدّ عاشقان "جان دادن".


شیخ #احمد_غزالی_طوسی
📕سوانح العشاق ، فصل۲
به كوشش: دكتر علیمحمّد صابری
عشق هرگز تمام روی به کسی ننماید.
او - عشق - مُرغ خود و آشیانِ خود است. پَرِ خود و بالِ خود است. هوایِ خود و پروازِ خود است. صیّادِ خود و شکارِ خود است. باغِ خود و درختِ خود است. طالبِ خود و مطلوبِ خود است. ذاتِ خود و صفاتِ خود است. اوّلِ خود و آخرِ خود است. او مُرغِ ازل است و این‌جا مسافرِ ابد آمده‌است.

#احمد_غزالی
سوانح (رساله ی سوانح العشاق) بر اساس تصحیح هلموت ریتر
ویرایش متن : دکتر نصرالله پورجوادی انتشارات بنیاد فرهنگ ایران ۱۳۵۹
بهانه مجوی!
قدم در راه نِه و راه رو ...

چشم را برای دیدن نِه
و دل را برای اندوه ...



#مجالس
#احمد_غزالی
ز اول که مرا به عشق کارم نو بود
همسایه به شب ز ناله ی من نغنود

کم گشت کنون ناله چو دردم بفزود
آتش چو همه گرفت کم گردد دود

#احمد_غزالی
گاه روح عشق را چون زمین بوَد تا شجرة العشق از او بروید. و گاه چون ذات بوَد صفت را تا بدو قایم شود. و گاه چون هنباز بوَد در خانه تا در قیام او نیز نوبت دارد. گاه او ذات بوَد و روح صفت، تا قیام روح بدو بوَد؛ اما این کس فهم نکند که این از عالم اثباتِ دوم است، بعد المحو بوَد و اهلِ اثباتِ قبل المحو را کژ نماید. چون آب و گِلِ ما مصوَّر کرده‌اند.

گاه عشق آسمان بوَد و روح زمین تا وقت چه اقتضا کند و چه بارد. گاه عشق تخم بوَد و روح زمین تا چه روید. گاه عشق گوهر کانی بوَد و روح کان، تا خود چه گوهرست و چه کان است. گاه آفتاب بوَد در آسمانِ روح تا چون تابد. گاه شهاب بوَد در هوای روح تا چه سوزد. گاه زین بوَد بر مرکبِ روح تا که برنشیند. گاه لگام بوَد بر سرکشی روح تا به کدام جانب گراید. گاه سلاسلِ قهر کرشمه‌ی معشوق بوَد در بندِ روح. گاه زهرِ ناب بوَد در قهرِ وقت تا خود که را گیرد و که را هلاک کند.

بیت

گفتم که ز من نهان مکن چهره‌ی خویش
تا بردارم ز حسن تو بهره‌ی خویش
گفتا که بترس بر دل و زَهره‌ی خویش
کین فتنه‌ی دهر برکشد دَهره‌ی خویش


کتاب : سوانح العشاق.
#احمد_غزالی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آلبرت_انیشتن

دانی که پاسبان حضرت کیست؟
غلام صفت قهراست که قد الف دارد که ابلیس است ....
خلق از ابلیس نام شنیده اند
نمیدانند که اورا چندان ناز در سر است که
پروای هیچکس ندارد...

#عین_القضات_همدانی


حکایت چند از ابلیس و آدم
همه ابلیس گشتند، آدمی کو؟

#سنایی

و چون ابلیس ام را دیدم، او را جدی و کامل و ژرف و باوقار یافتم.او جان سنگینی بود. از راه اوست که همه چیز فرو می افتد.

#فریدریش_نیچه
#چنین_گفت_زرتشت


پرسید ابلیس کیست؟؟
گفتم :  تو
چون غرق در ابلیسی !!!
ما در این ساعت غرق ادریس یم
اگر غرق در ابلیس نیستی چرا غرق در ادریس نیستی؟
سجده همان یکی بود که ابلیس نکرد!....

#شمس_تبریزی


هرکس از ابلیس توحید نیاموزد زندیقی بیش نیست

#احمد_غزالی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آلبرت_انیشتن

دانی که پاسبان حضرت کیست؟
غلام صفت قهراست که قد الف دارد که ابلیس است ....
خلق از ابلیس نام شنیده اند
نمیدانند که اورا چندان ناز در سر است که
پروای هیچکس ندارد...

#عین_القضات_همدانی


حکایت چند از ابلیس و آدم
همه ابلیس گشتند، آدمی کو؟

#سنایی

و چون ابلیس ام را دیدم، او را جدی و کامل و ژرف و باوقار یافتم.او جان سنگینی بود. از راه اوست که همه چیز فرو می افتد.

#فریدریش_نیچه
#چنین_گفت_زرتشت


پرسید ابلیس کیست؟؟
گفتم :  تو
چون غرق در ابلیسی !!!
ما در این ساعت غرق ادریس یم
اگر غرق در ابلیس نیستی چرا غرق در ادریس نیستی؟
سجده همان یکی بود که ابلیس نکرد!....

#شمس_تبریزی


هرکس از ابلیس توحید نیاموزد زندیقی بیش نیست

#احمد_غزالی
اهل قبیله‌ی مجنون به قبیله‌ی لیلی گفتند : این مرد از عشق لیلی هلاک خواهد شد ؛ چه زیان دارد اگر یک‌ بار دستوری باشد تا او لیلی را ببیند ؟ گفتند : ما را از این معنی هیچ بخلی نیست ، ولیکن مجنون خود تاب دیدار او ندارد . مجنون را بیاوردند ، هنوز سایه‌ی لیلی پیدا نگشته بود که مجنون را مجنون دربایست گفتن . بر خاک در پست شد .
در بدایت عشق ، چون عاشق ، معشوق را ببیند ، اضطرابی در وی پیدا شود ، چون عاشق پخته شد در عشق در التقا از خود غایب شود ، زیرا که چون عاشق پخته شد در عشق ، چون طلایه‌ی وصال پیدا شود وجود او رخت بر بندد به قدر پختگی او در کار


#احمد_غزالی
Havamo Nadashti
Mohammad Esfahani
ابتدای عشق، چنان بود که عاشق معشوق را از بهر خود خواهد و این کس، عاشق خود است به واسطه معشوق. واگرچه نداند که می خواهد تا او را در راه ارادت خود به کار برد.

گفتم صنما، تویی که جان را وطنی 
گفتا که حدیث جان مکن گر شمنی
گفتم که به تیغ غمزه ام چند کُشی 
گفتا که هنوز عاشق خویشتنی

کمال عشق چون بتابد، کمترین اش آن بود که خود را برای او خواهد و در راه رضای او، جان درباختن، بازی داند. عشق حقیقی آن باشد. باقی همه، سودا و هوس و بازی و علت است."

#سوانح
#احمد_غزالی