شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
شاعر آن افسونگری کاین طُرفهمروارید سُفت
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الّا حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت
#ملک الشعرای بهار
شاعر آن افسونگری کاین طُرفهمروارید سُفت
صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
ای بسا ناظم که نظمش نیست الّا حرف مفت
شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت
ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت
#ملک الشعرای بهار
سعدیا! چون تو کجا نادره گفتاری هست
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست
هیچم ار نیست، تمنای توأم باری هست
مشنو ای دوست!که غیر ازتو مرایاری هست
یا شب و روز بجز فکر توأم کاری هست
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
تربت پارس،چوجان جسم تو درسینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد ...
#ملک_الشعرای_بهار
بخشهای از شعر ملک الشعرا درباره جایگاه والای سعدی و علاقه شخصی بهار به این شاعر و نویسنده بزرگ ايراني به مناسبت میلاد
#سعدی
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست
هیچم ار نیست، تمنای توأم باری هست
مشنو ای دوست!که غیر ازتو مرایاری هست
یا شب و روز بجز فکر توأم کاری هست
هرکه را عشق نباشد، نتوان زنده شمرد
وآن که جانش ز محبت اثری یافت، نمرد
تربت پارس،چوجان جسم تو درسینه فشرد
لیک در خاک وطن آتش عشقت نفسرد ...
#ملک_الشعرای_بهار
بخشهای از شعر ملک الشعرا درباره جایگاه والای سعدی و علاقه شخصی بهار به این شاعر و نویسنده بزرگ ايراني به مناسبت میلاد
#سعدی
غم مخور جانا در این عالم که عالم هیچ نیست
نیست هستیجز دمی ناچیز و آن دم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
نیست هستیجز دمی ناچیز و آن دم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
غم مخور جانا در این عالم که عالم هیچ نیست
نیست هستیجز دمی ناچیز و آن دم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
نیست هستیجز دمی ناچیز و آن دم هیچ نیست
گر بهواقع بنگری بینی که ملک لایزال
ابتدا و انتهای هر دو عالم هیچ نیست
بر سر یک مشت خاک اندر فضای بیکنار
کر و فر آدم و فرزند آدم هیچ نیست
در میان اصلهای عام جز اصل وجود
بنگری اصلی مسلم و آن مسلم هیچ نیست
#ملک_الشعرای_بهار
قلبمٖ به حدیثی که شنیدی مشکن
عهدم به خطایی که ندیدی مشکن
تیغی که بدو فتح نمودی مفروش
جامی که بدو باده کشیدی مشکن
#ملک_الشعرای_بهار
عهدم به خطایی که ندیدی مشکن
تیغی که بدو فتح نمودی مفروش
جامی که بدو باده کشیدی مشکن
#ملک_الشعرای_بهار
دلم ببردی و گویی که جان بیار ای دوست
به حیرتم که تو از جان من چه میخواهی؟
دوباره آمدی ای سیل غــم، نمیدانم
دگر ز کلبهٔ ویران من چه میخــواهی؟
#ملک_الشعرای_بهار
به حیرتم که تو از جان من چه میخواهی؟
دوباره آمدی ای سیل غــم، نمیدانم
دگر ز کلبهٔ ویران من چه میخــواهی؟
#ملک_الشعرای_بهار
ز من نگارم خبر ندارد
به حال زارم نظر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من خبر ندارد
#ملک_الشعرای_بهار
به حال زارم نظر ندارد
خبر ندارم من از دل خود
دل من از من خبر ندارد
#ملک_الشعرای_بهار