Ghomar Baz
Mohsen Chavoshi - SubSeda.IR
غزل ۱۰۸۵ دیوان شمس
#حضرت_مولانا
با صدای #محسن_چاووشی
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر
همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر
تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر
همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر
که اگر بتان چنیناند ز شه تو خوشه چینند
نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر
#حضرت_مولانا
با صدای #محسن_چاووشی
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر
همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر
تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر
همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر
که اگر بتان چنیناند ز شه تو خوشه چینند
نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر
Koo Be Koo
Mohsen Chavoshi
خواننده: #محسن_چاووشی
آهنگ: #کو_به_کو
ای دل پاره پاره ام دیدن او است چاره ام
او است پناه و پشت من
تکیه بر این جهان مکن
#حضرت_مولانا
آهنگ: #کو_به_کو
ای دل پاره پاره ام دیدن او است چاره ام
او است پناه و پشت من
تکیه بر این جهان مکن
#حضرت_مولانا
Babe Delami
Mohsen Chavoshi
باب دلمی بس که تورو خوب کشیدن چشمای تو تهرونو به آشوب کشیدن
باب دلمی بس که دل انگیز نگاهت خطاطی ابروتو چه مطلوب کشیدن
دور من و موهای تو نیزار کشیدن نای من و موهای تو بر دار کشیدن
هم موی من هم قد بالای تو رعنا همسایه و همزاد سپیدار کشیدن
از دست تو تو سینه ی من هل هله بر پاست انگار درختی رو پر از سار کشیدن
دست منو به موی تو محتاج کشیدن چشماتو شبیه شب معراج کشیدن
#محسن_چاووشی
باب دلمی بس که دل انگیز نگاهت خطاطی ابروتو چه مطلوب کشیدن
دور من و موهای تو نیزار کشیدن نای من و موهای تو بر دار کشیدن
هم موی من هم قد بالای تو رعنا همسایه و همزاد سپیدار کشیدن
از دست تو تو سینه ی من هل هله بر پاست انگار درختی رو پر از سار کشیدن
دست منو به موی تو محتاج کشیدن چشماتو شبیه شب معراج کشیدن
#محسن_چاووشی
Babe Delami
Mohsen Chavoshi
باب دلمی بس که تورو خوب کشیدن چشمای تو تهرونو به آشوب کشیدن
باب دلمی بس که دل انگیز نگاهت خطاطی ابروتو چه مطلوب کشیدن
دور من و موهای تو نیزار کشیدن نای من و موهای تو بر دار کشیدن
هم موی من هم قد بالای تو رعنا همسایه و همزاد سپیدار کشیدن
از دست تو تو سینه ی من هل هله بر پاست انگار درختی رو پر از سار کشیدن
دست منو به موی تو محتاج کشیدن چشماتو شبیه شب معراج کشیدن
#محسن_چاووشی
باب دلمی بس که دل انگیز نگاهت خطاطی ابروتو چه مطلوب کشیدن
دور من و موهای تو نیزار کشیدن نای من و موهای تو بر دار کشیدن
هم موی من هم قد بالای تو رعنا همسایه و همزاد سپیدار کشیدن
از دست تو تو سینه ی من هل هله بر پاست انگار درختی رو پر از سار کشیدن
دست منو به موی تو محتاج کشیدن چشماتو شبیه شب معراج کشیدن
#محسن_چاووشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کشان کشان تو مرا کی بکشانی به نور
نشان بده تو مرا تا که نخفتم به گور
نگو روم نگو تا جان بنیوفتد شمر
بیا و تا که شوم از نفست چون بهار
امان بده که نفس تازه کنم جان جان
جوان بده که رود پیر ز جانم دوان
روح دمم که شوم از تن خاکم جدا
#محسن_چاووشی
#حضرت_مولانا
#سماع
نشان بده تو مرا تا که نخفتم به گور
نگو روم نگو تا جان بنیوفتد شمر
بیا و تا که شوم از نفست چون بهار
امان بده که نفس تازه کنم جان جان
جوان بده که رود پیر ز جانم دوان
روح دمم که شوم از تن خاکم جدا
#محسن_چاووشی
#حضرت_مولانا
#سماع
پریشانی
محسن چاووشی
قطعه پریشانی
#محسن_چاووشی
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله پنهانم
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید من زنده به جانانم
#حضرت _سعدی
#محسن_چاووشی
آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
شیرین دهنی دارد دور از لب و دندانم
بخت این نکند با من کان شاخ صنوبر را
بنشینم و بنشانم گل بر سرش افشانم
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
دریاب که نقشی ماند از طرح وجود من
چون یاد تو میآرم خود هیچ نمیمانم
با وصل نمیپیچم وز هجر نمینالم
حکم آن چه تو فرمایی من بنده فرمانم
ای خوبتر از لیلی بیم است که چون مجنون
عشق تو بگرداند در کوه و بیابانم
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزارم گر روی بگردانم
در دام تو محبوسم در دست تو مغلوبم
وز ذوق تو مدهوشم در وصف تو حیرانم
دستی ز غمت بر دل پایی ز پیت در گل
با این همه صبرم هست وز روی تو نتوانم
در خفیه همینالم وین طرفه که در عالم
عشاق نمیخسبند از ناله پنهانم
بینی که چه گرم آتش در سوخته میگیرد
تو گرمتری ز آتش من سوخته تر ز آنم
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید من زنده به جانانم
#حضرت _سعدی