شیطان در کلام مولانا
#حضرت_مولانا لعنت را توصیفی از نقش شیطان می داند که در آن هیچ مذمتی نرفته است،
زیرا طراح و کارگردان آن خداست!
و در حکایتی تمثیلی نشان می دهد که خداوند، غرور مومنان قشری را که به طاعت و عبادت خود می بالند، نمی پسندد،
چنان که روزی آدم بر ابلیس گذر کرد و از سر غرور، خنده زد بر کار ابلیس لعین ...
اما خداوند این عجب را نپسندید و:
بانگ بر زد غیرت حق کای صفی!
تو نمی دانی ز اسرار خفی
پوستین را بازگونه گر کند
کوه را از بیخ و از بن برکند
پرده ی صد آدم آن دم بردرد
صد بلیس نومسلمان آورد
گفت آدم؛ توبه کردم زین نظر
این چنین گستاخ نندیشم دگر ...
اما ابلیس اعتراض می کند که این نفس خودتان هست که شما را به گمراهی می کشاند:
تو ز من با حق چه نالی؟ ای سلیم
تو بنال از شر آن نفس لئیم
بی گنه لعنت کنی ابلیس را
چون نبینی از خود آن تلبیس را؟
متهم گشتم میان خلق، من
فعل خود بر من نهد، هر مرد و زن..
مادرِ بُت ها، بُتِ نَفْس شماست
زان که آن بت، مار و این بت، اژدهاست..
مولانا معتقد است که همه چیز در درون انسان است:
موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جست..
#مثنوی_معنوی_مولانا
#حضرت_مولانا لعنت را توصیفی از نقش شیطان می داند که در آن هیچ مذمتی نرفته است،
زیرا طراح و کارگردان آن خداست!
و در حکایتی تمثیلی نشان می دهد که خداوند، غرور مومنان قشری را که به طاعت و عبادت خود می بالند، نمی پسندد،
چنان که روزی آدم بر ابلیس گذر کرد و از سر غرور، خنده زد بر کار ابلیس لعین ...
اما خداوند این عجب را نپسندید و:
بانگ بر زد غیرت حق کای صفی!
تو نمی دانی ز اسرار خفی
پوستین را بازگونه گر کند
کوه را از بیخ و از بن برکند
پرده ی صد آدم آن دم بردرد
صد بلیس نومسلمان آورد
گفت آدم؛ توبه کردم زین نظر
این چنین گستاخ نندیشم دگر ...
اما ابلیس اعتراض می کند که این نفس خودتان هست که شما را به گمراهی می کشاند:
تو ز من با حق چه نالی؟ ای سلیم
تو بنال از شر آن نفس لئیم
بی گنه لعنت کنی ابلیس را
چون نبینی از خود آن تلبیس را؟
متهم گشتم میان خلق، من
فعل خود بر من نهد، هر مرد و زن..
مادرِ بُت ها، بُتِ نَفْس شماست
زان که آن بت، مار و این بت، اژدهاست..
مولانا معتقد است که همه چیز در درون انسان است:
موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جست..
#مثنوی_معنوی_مولانا
کسی که در گفتار و رفتار خود صداقت و راستی داشته باشد، با تمام ذرّات عالَم در هماهنگیِ کامل است. روح پاکی که به ظواهر مادی آلوده نشده زلال و شفاف است. سخنِ چنین انسانی بر دل می نشیند و او خود نیز در هر لحظه شجاعت دارد کلام حق خود را ابراز کند. رفتار او نیز همواره برخاسته از نیتی پاک و خیر است. #حضرت_مولانا در توصیف چنین فردی تصویری زیبا خلق می کند؛
گفتار و رفتار چنین فردی به بهشت متصل است چون وجودش سپید، بی ریا، زلال و معنوی است:
متصل چون شد دلت با آن عَدَن
هین بگو مهراس از خالی شدن
#مثنوی_معنوی
مولانا
گفتار و رفتار چنین فردی به بهشت متصل است چون وجودش سپید، بی ریا، زلال و معنوی است:
متصل چون شد دلت با آن عَدَن
هین بگو مهراس از خالی شدن
#مثنوی_معنوی
مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
#مثنوی_معنوی_مولانا
#دکتر_سروش
#استاد_شجريان
از درون من نجست اسرار من
سر من از نالهٔ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست
#مثنوی_معنوی_مولانا
#دکتر_سروش
#استاد_شجريان
موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد و این بیرهی
روز موسی پیش حق نالان شده
نیمشب فرعون هم گریان بده
کین چه غلست ای خدا بر گردنم
ورنه غل باشد کی گوید من منم
زانک موسی را منور کردهای
مر مرا زان هم مکدر کردهای
زانک موسی را تو مهرو کردهای
ماه جانم را سیهرو کردهای
بهتر از ماهی نبود استارهام
چون خسوف آمد چه باشد چارهام
نوبتم گر رب و سلطان میزنند
مه گرفت و خلق پنگان میزنند
میزنند آن طاس و غوغا میکنند
ماه را زان زخمه رسوا میکنند
من که فرعونم ز خلق ای وای من
زخم طاس آن ربی الاعلای من
خواجهتاشانیم اما تیشهات
میشکافد شاخ را در بیشهات
باز شاخی را موصل میکند
شاخ دیگر را معطل میکند
شاخ را بر تیشه دستی هست نی
هیچ شاخ از دست تیشه جست نی
حق آن قدرت که آن تیشه تراست
از کرم کن این کژیها را تو راست
باز با خود گفته فرعون ای عجب
من نه دریا ربناام جمله شب
در نهان خاکی و موزون میشوم
چون به موسی میرسم چون میشوم
رنگ زر قلب دهتو میشود
پیش آتش چون سیهرو میشود
نه که قلب و قالبم در حکم اوست
لحظهای مغزم کند یک لحظه پوست
سبز گردم چونک گوید کشت باش
زرد گردم چونک گوید زشت باش
لحظهای ماهم کند یک دم سیاه
خود چه باشد غیر این کار اله
پیش چوگانهای حکم کن فکان
میدویم اندر مکان و لامکان
چونک بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
گر ترا آید برین نکته سئوال
رنگ کی خالی بود از قیل و قال
این عجب کین رنگ از بیرنگ خاست
رنگ با بیرنگ چون در جنگ خاست
اصل روغن ز آب افزون میشود
عاقبت با آب ضد چون میشود
چونک روغن را ز آب اسرشتهاند
آب با روغن چرا ضد گشتهاند
چون گل از خارست و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا
یا نه جنگست این برای حکمتست
همچو جنگ خر فروشان صنعتست
یا نه اینست و نه آن حیرانیست
گنج باید جست این ویرانیست
#آنچ_تو_گنجش_توهم_میکنی
#زان_توهم_گنج_را_گم_میکنی
چون عمارت دان تو وهم و رایها
گنج نبود در عمارت جایها
در عمارت هستی و جنگی بود
نیست را از هستها ننگی بود
نه که هست از نیستی فریاد کرد
بلک نیست آن هست را واداد کرد
تو مگو که من گریزانم ز نیست
بلک او از تو گریزانست بیست
ظاهرا میخواندت او سوی خود
وز درون میراندت با چوب رد
نعلهای بازگونهست ای سلیم
نفرت فرعون میدان از کلیم
#مثنوی معنوی مولانا
#دفتراول بخش121
ظاهر آن ره دارد و این بیرهی
روز موسی پیش حق نالان شده
نیمشب فرعون هم گریان بده
کین چه غلست ای خدا بر گردنم
ورنه غل باشد کی گوید من منم
زانک موسی را منور کردهای
مر مرا زان هم مکدر کردهای
زانک موسی را تو مهرو کردهای
ماه جانم را سیهرو کردهای
بهتر از ماهی نبود استارهام
چون خسوف آمد چه باشد چارهام
نوبتم گر رب و سلطان میزنند
مه گرفت و خلق پنگان میزنند
میزنند آن طاس و غوغا میکنند
ماه را زان زخمه رسوا میکنند
من که فرعونم ز خلق ای وای من
زخم طاس آن ربی الاعلای من
خواجهتاشانیم اما تیشهات
میشکافد شاخ را در بیشهات
باز شاخی را موصل میکند
شاخ دیگر را معطل میکند
شاخ را بر تیشه دستی هست نی
هیچ شاخ از دست تیشه جست نی
حق آن قدرت که آن تیشه تراست
از کرم کن این کژیها را تو راست
باز با خود گفته فرعون ای عجب
من نه دریا ربناام جمله شب
در نهان خاکی و موزون میشوم
چون به موسی میرسم چون میشوم
رنگ زر قلب دهتو میشود
پیش آتش چون سیهرو میشود
نه که قلب و قالبم در حکم اوست
لحظهای مغزم کند یک لحظه پوست
سبز گردم چونک گوید کشت باش
زرد گردم چونک گوید زشت باش
لحظهای ماهم کند یک دم سیاه
خود چه باشد غیر این کار اله
پیش چوگانهای حکم کن فکان
میدویم اندر مکان و لامکان
چونک بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
گر ترا آید برین نکته سئوال
رنگ کی خالی بود از قیل و قال
این عجب کین رنگ از بیرنگ خاست
رنگ با بیرنگ چون در جنگ خاست
اصل روغن ز آب افزون میشود
عاقبت با آب ضد چون میشود
چونک روغن را ز آب اسرشتهاند
آب با روغن چرا ضد گشتهاند
چون گل از خارست و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا
یا نه جنگست این برای حکمتست
همچو جنگ خر فروشان صنعتست
یا نه اینست و نه آن حیرانیست
گنج باید جست این ویرانیست
#آنچ_تو_گنجش_توهم_میکنی
#زان_توهم_گنج_را_گم_میکنی
چون عمارت دان تو وهم و رایها
گنج نبود در عمارت جایها
در عمارت هستی و جنگی بود
نیست را از هستها ننگی بود
نه که هست از نیستی فریاد کرد
بلک نیست آن هست را واداد کرد
تو مگو که من گریزانم ز نیست
بلک او از تو گریزانست بیست
ظاهرا میخواندت او سوی خود
وز درون میراندت با چوب رد
نعلهای بازگونهست ای سلیم
نفرت فرعون میدان از کلیم
#مثنوی معنوی مولانا
#دفتراول بخش121
در سایهسارِ قرآنِ کریم
#رمضان_کریم
آیهٔ ۱۸۰ سورهٔ مبارکهٔ آل عمران:
و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده بُخل میورزند هرگز تصور نكنند كه آن [بخل] براى آنان خوب است، بلكه برايشان بد است به زودى آنچه كه به آن بخل ورزيدهاند روز قيامت طوق گردنشان میشود. ميراث آسمانها و زمين از آنِ خداست و خدا به آنچه میكنيد آگاه است.
پینوشت:
گفت پیغمبر که دایم بهرِ پند
دو فرشته خوش منادی میکنند
کای خدایا مُنفقان را سیر دار
هر درمْشان را عوض دهْ صد هزار
ای خدایا مُمسکان را در جهان
تو مده الّا زیان اندر زیان
#مثنوی_معنوی_مولانا جلالالدین/ دفتر اول / تصحیح محمدعلی موحد
#رمضان_کریم
آیهٔ ۱۸۰ سورهٔ مبارکهٔ آل عمران:
و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده بُخل میورزند هرگز تصور نكنند كه آن [بخل] براى آنان خوب است، بلكه برايشان بد است به زودى آنچه كه به آن بخل ورزيدهاند روز قيامت طوق گردنشان میشود. ميراث آسمانها و زمين از آنِ خداست و خدا به آنچه میكنيد آگاه است.
پینوشت:
گفت پیغمبر که دایم بهرِ پند
دو فرشته خوش منادی میکنند
کای خدایا مُنفقان را سیر دار
هر درمْشان را عوض دهْ صد هزار
ای خدایا مُمسکان را در جهان
تو مده الّا زیان اندر زیان
#مثنوی_معنوی_مولانا جلالالدین/ دفتر اول / تصحیح محمدعلی موحد
صوفی ابنالوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق
تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی
گفتمش پوشیده خوشتر سِرِّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
گفت مکشوف و برهنه بیغلول
بازگو، دفعم مِدِه ای بوالفضول
پرده بردار و برهنه گو که من
مینخسپم با صنم با پیرهن
گفتم ار عریان شود او در عیان
نه تو مانی نه کنارت نه میان
آرزو میخواه، لیک اندازه خواه
برنتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
این ندارد آخر، از آغاز گوی
رو تمام این حکایت بازگوی
#مولانای_جان
#مثنوی_معنوی_مولانا_دفتراول_بخش۵
نیست فردا گفتن از شرط طریق
تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی
گفتمش پوشیده خوشتر سِرِّ یار
خود تو در ضمن حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
گفت مکشوف و برهنه بیغلول
بازگو، دفعم مِدِه ای بوالفضول
پرده بردار و برهنه گو که من
مینخسپم با صنم با پیرهن
گفتم ار عریان شود او در عیان
نه تو مانی نه کنارت نه میان
آرزو میخواه، لیک اندازه خواه
برنتابد کوه را یک برگ کاه
آفتابی کز وی این عالم فروخت
اندکی گر پیش آید جمله سوخت
فتنه و آشوب و خونریزی مجوی
بیش ازین از شمس تبریزی مگوی
این ندارد آخر، از آغاز گوی
رو تمام این حکایت بازگوی
#مولانای_جان
#مثنوی_معنوی_مولانا_دفتراول_بخش۵
کسی که در گفتار و رفتار خود صداقت و راستی داشته باشد، با تمام ذرّات عالَم در هماهنگیِ کامل است. روح پاکی که به ظواهر مادی آلوده نشده زلال و شفاف است. سخنِ چنین انسانی بر دل می نشیند و او خود نیز در هر لحظه شجاعت دارد کلام حق خود را ابراز کند. رفتار او نیز همواره برخاسته از نیتی پاک و خیر است. #حضرت_مولانا در توصیف چنین فردی تصویری زیبا خلق می کند؛
گفتار و رفتار چنین فردی به بهشت متصل است چون وجودش سپید، بی ریا، زلال و معنوی است:
متصل چون شد دلت با آن عَدَن
هین بگو مهراس از خالی شدن
#مثنوی_معنوی
مولانا
گفتار و رفتار چنین فردی به بهشت متصل است چون وجودش سپید، بی ریا، زلال و معنوی است:
متصل چون شد دلت با آن عَدَن
هین بگو مهراس از خالی شدن
#مثنوی_معنوی
مولانا
کسی که در گفتار و رفتار خود صداقت و راستی داشته باشد، با تمام ذرّات عالَم در هماهنگیِ کامل است. روح پاکی که به ظواهر مادی آلوده نشده زلال و شفاف است. سخنِ چنین انسانی بر دل می نشیند و او خود نیز در هر لحظه شجاعت دارد کلام حق خود را ابراز کند. رفتار او نیز همواره برخاسته از نیتی پاک و خیر است. #حضرت_مولانا در توصیف چنین فردی تصویری زیبا خلق می کند؛
گفتار و رفتار چنین فردی به بهشت متصل است چون وجودش سپید، بی ریا، زلال و معنوی است:
متصل چون شد دلت با آن عَدَن
هین بگو مهراس از خالی شدن
#مثنوی_معنوی
مولانا
گفتار و رفتار چنین فردی به بهشت متصل است چون وجودش سپید، بی ریا، زلال و معنوی است:
متصل چون شد دلت با آن عَدَن
هین بگو مهراس از خالی شدن
#مثنوی_معنوی
مولانا