معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#حکایت مردبقال وطوطی -
وروغن ریختن طوطی دردکان

#بود بقالی و وی را طوطیی
خوش نوایی؛ سبزِ گویا طوطیی(247)

در دوران پیشین بقالی بود که طوطیی خوش آواز و سبز رنگی داشت، و این طوطی با مردم حرف می زد.


#در دُکان بودی نگهبانِ دکان
نکته گفتی با همه سوداگران(248)

این طوطی در واقع نگهبان دکان بود و با همه مشتریان نکته ها و لطیفه می گفت.


#در خطاب آدمی ناطق بُدی
در نوای طوطیان حاذق بُدی(249)

این طوطی با آدمیان حرف می زد و در نغمه سرایی طوطیان نیز بسیار ماهر بود.

َست از سوی دکان سویی گریخت
شیشه های روغن گُل را بریخت(250)

از یک طرف دکان پرید به طرف دیگر و شیشه های روغن گُل را کف زمین پخش کرد.

#دفتراول_شرح جامع مثنوی کریم زمانی
#مثنوی_معنوی
بیان دوازده سبط از نصاری


قوم عیسی را بد اندر دار و گیر
حاکمانشان ده امیر و دو امیر

هر فریقی مر امیری را تبع
بنده گشته میر خود را از طمع

این ده و این دو امیر و قومشان
گشته بند آن وزیر بد نشان

اعتماد جمله بر گفتار او
اقتدای جمله بر رفتار او

پیش او در وقت و ساعت هر امیر
جان بدادی گر بدو گفتی بمیر
 
#مولانا
#دفتراول_۲۱
‍ گر اناری می‌خری خندان بخر
تا دهد خنده ز دانهٔ او خبر

نار خندان باغ را خندان کند
صحبت مردانت از مردان کند

گر تو سنگ صخره و مرمر شوی
چون به صاحب دل رسی گوهر شوی

دل ترا در کوی اهل دل کشد
تن ترا در حبس آب و گل کشد

#حضرت_مولانا
#مثنوی_معنوی
#دفتراول
موسی و فرعون معنی را رهی
ظاهر آن ره دارد و این بی‌رهی

روز موسی پیش حق نالان شده
نیمشب فرعون هم گریان بده

کین چه غلست ای خدا بر گردنم
ورنه غل باشد کی گوید من منم

زانک موسی را منور کرده‌ای
مر مرا زان هم مکدر کرده‌ای

زانک موسی را تو مه‌رو کرده‌ای
ماه جانم را سیه‌رو کرده‌ای

بهتر از ماهی نبود استاره‌ام
چون خسوف آمد چه باشد چاره‌ام

نوبتم گر رب و سلطان می‌زنند
مه گرفت و خلق پنگان می‌زنند

می‌زنند آن طاس و غوغا می‌کنند
ماه را زان زخمه رسوا می‌کنند

من که فرعونم ز خلق ای وای من
زخم طاس آن ربی الاعلای من

خواجه‌تاشانیم اما تیشه‌ات
می‌شکافد شاخ را در بیشه‌ات

باز شاخی را موصل می‌کند
شاخ دیگر را معطل می‌کند

شاخ را بر تیشه دستی هست نی
هیچ شاخ از دست تیشه جست نی

حق آن قدرت که آن تیشه تراست
از کرم کن این کژیها را تو راست

باز با خود گفته فرعون ای عجب
من نه دریا ربناام جمله شب

در نهان خاکی و موزون می‌شوم
چون به موسی می‌رسم چون می‌شوم

رنگ زر قلب ده‌تو می‌شود
پیش آتش چون سیه‌رو می‌شود

نه که قلب و قالبم در حکم اوست
لحظه‌ای مغزم کند یک لحظه پوست

سبز گردم چونک گوید کشت باش
زرد گردم چونک گوید زشت باش

لحظه‌ای ماهم کند یک دم سیاه
خود چه باشد غیر این کار اله

پیش چوگانهای حکم کن فکان
می‌دویم اندر مکان و لامکان

چونک بی‌رنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد

چون به بی‌رنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی

گر ترا آید برین نکته سئوال
رنگ کی خالی بود از قیل و قال

این عجب کین رنگ از بی‌رنگ خاست
رنگ با بی‌رنگ چون در جنگ خاست

اصل روغن ز آب افزون می‌شود
عاقبت با آب ضد چون میشود

چونک روغن را ز آب اسرشته‌اند
آب با روغن چرا ضد گشته‌اند

چون گل از خارست و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا

یا نه جنگست این برای حکمتست
همچو جنگ خر فروشان صنعتست

یا نه اینست و نه آن حیرانیست
گنج باید جست این ویرانیست

#آنچ_تو_گنجش_توهم_می‌کنی
#زان_توهم_گنج_را_گم_می‌کنی

چون عمارت دان تو وهم و رایها
گنج نبود در عمارت جایها

در عمارت هستی و جنگی بود
نیست را از هستها ننگی بود

نه که هست از نیستی فریاد کرد
بلک نیست آن هست را واداد کرد

تو مگو که من گریزانم ز نیست
بلک او از تو گریزانست بیست

ظاهرا می‌خواندت او سوی خود
وز درون می‌راندت با چوب رد

نعلهای بازگونه‌ست ای سلیم
نفرت فرعون می‌دان از کلیم

#مثنوی معنوی مولانا
#دفتراول بخش121
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس

#مثنوی #دفتراول
#حضرت_مولانا


اگر خداوند بخواهد عیب کسی را بپوشاند، دهان او را در بیان عیب دیگر معیوبان می‌بندد، تا به جای اینکه به جست و جوی عیب دیگران باشد، افکار و رفتار خودش را در ترازوی قضاوت قرار دهد و سعی در برطرف کردن نقاط ضعف خود داشته باشد.
با این حساب اصلا فرصت نمی‌کند ببیند بقیه چه عیبی دارند چون حواسش به حالات و اوضاع خویش معطوف است.