شمس و مولانا
غیب بیبازگشت شمس، مولانا را تا مرزهای جنون پیش برد. خطیب و واعظ محبوب شهر در رقص و موسیقی و شعر غرق شده بود.
مولانا که در نخستین غیبت شمس به گوشهنشینی پناه برده بود، این بار شهر را از وجد و شور و حال خود پر کرده بود. غزلهایی که او در فراق شمس سروده است یکپارچه شور و شیدایی است و شاید اگر شمس در کنار او میماند، امروز ادبیات فارسی گنجینهٔ برجای مانده از مولانا را کم داشت. به قول استاد زرینکوب: «غیبت بیبازگشت شمس برای احوال روحی مولانا درست بههنگام بود. اگر صحبت دوام مییافت، مولانا همچنان در بند شمس میماند، و شاید تعلقی که به شمس داشت او را از سیر در مراتبی که جز با رهایی از هرگونه تعلقی برایش دست نمیداد بازمیداشت؛ از سیر در مراتب بین تبتل تا فنا که پله پله او را تا ملاقات خدا امکان عروج میداد».
منبع
عبدالحسین زرینکوب، پلهپله تا ملاقات خدا، چاپ هفدهم، انتشارات علمی، ۱۳۸۰، ص ۱۶۸.
#مولانا
#غزلیات_شمس
#مثنوی_معنوی
#شمس
#عبدالحسین_زرین_کوب
غیب بیبازگشت شمس، مولانا را تا مرزهای جنون پیش برد. خطیب و واعظ محبوب شهر در رقص و موسیقی و شعر غرق شده بود.
مولانا که در نخستین غیبت شمس به گوشهنشینی پناه برده بود، این بار شهر را از وجد و شور و حال خود پر کرده بود. غزلهایی که او در فراق شمس سروده است یکپارچه شور و شیدایی است و شاید اگر شمس در کنار او میماند، امروز ادبیات فارسی گنجینهٔ برجای مانده از مولانا را کم داشت. به قول استاد زرینکوب: «غیبت بیبازگشت شمس برای احوال روحی مولانا درست بههنگام بود. اگر صحبت دوام مییافت، مولانا همچنان در بند شمس میماند، و شاید تعلقی که به شمس داشت او را از سیر در مراتبی که جز با رهایی از هرگونه تعلقی برایش دست نمیداد بازمیداشت؛ از سیر در مراتب بین تبتل تا فنا که پله پله او را تا ملاقات خدا امکان عروج میداد».
منبع
عبدالحسین زرینکوب، پلهپله تا ملاقات خدا، چاپ هفدهم، انتشارات علمی، ۱۳۸۰، ص ۱۶۸.
#مولانا
#غزلیات_شمس
#مثنوی_معنوی
#شمس
#عبدالحسین_زرین_کوب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزلی از مولانا با صدای احمد شاملو
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سر چشمهٔ صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بیجهات منم
اگر چراغدلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
#غزلیات_شمس
#مولانا
#صدای_احمد_شاملو
#احمد_شاملو
#قونیه
#آرامگاه_مولانا
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من
به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سر چشمهٔ صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد خلاق بیجهات منم
اگر چراغدلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
#غزلیات_شمس
#مولانا
#صدای_احمد_شاملو
#احمد_شاملو
#قونیه
#آرامگاه_مولانا
اگر بُگذشت روز ای جان، به شب مهمانِ مَستان شو
بَرِ خویشان و بیخویشان، شبی تا روزْ مهمان شو
مَرو ای یوسُفِ خوبان زِ پیشِ چَشمِ یعقوبان
شبِ قَدْری کُن این شب را، چراغِ بیتِ اَحزان شو
اگر دوریمْ رَحمَت شو، وَگَر عوریمْ خِلْعَت شو
وَگَر ضَعْفیم صِحَّت شو، وَگَر دَردیمْ دَرمان شو
اگر کُفریمْ ایمان شو، وَگَر جُرمیمْ غُفران شو
وَگَر عوریمْ اِحْسان شو، بهشتی باش و رِضوان شو
شبِ تیره چه خوش باشد که مَهْ مهمانِ ما باشد
برایِ شب رُوانِ جان، بَرآ ای ماه، تابان شو
#غزلیات_شمس
بَرِ خویشان و بیخویشان، شبی تا روزْ مهمان شو
مَرو ای یوسُفِ خوبان زِ پیشِ چَشمِ یعقوبان
شبِ قَدْری کُن این شب را، چراغِ بیتِ اَحزان شو
اگر دوریمْ رَحمَت شو، وَگَر عوریمْ خِلْعَت شو
وَگَر ضَعْفیم صِحَّت شو، وَگَر دَردیمْ دَرمان شو
اگر کُفریمْ ایمان شو، وَگَر جُرمیمْ غُفران شو
وَگَر عوریمْ اِحْسان شو، بهشتی باش و رِضوان شو
شبِ تیره چه خوش باشد که مَهْ مهمانِ ما باشد
برایِ شب رُوانِ جان، بَرآ ای ماه، تابان شو
#غزلیات_شمس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصنیف زیبای دلا نزد کسی بنشین
با صدای استاد #شهرام_ناظری
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
#غزلیات_شمس «مولانا»
با صدای استاد #شهرام_ناظری
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
#غزلیات_شمس «مولانا»
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان
ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بیمن مرو
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو
چون حریف شاه باشی ای طرب بیمن منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من تویی ای بینشان بیمن مرو
وای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
#غزلیات_شمس
#مولانا
ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو
ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب
ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو
این جهان با تو خوش است و آن جهان با تو خوش است
این جهان بیمن مباش و آن جهان بیمن مرو
ای عیان بیمن مدان و ای زبان بیمن مخوان
ای نظر بیمن مبین و ای روان بیمن مرو
شب ز نور ماه روی خویش را بیند سپید
من شبم تو ماه من بر آسمان بیمن مرو
خار ایمن گشت ز آتش در پناه لطف گل
تو گلی من خار تو در گلستان بیمن مرو
در خم چوگانت میتازم چو چشمت با من است
همچنین در من نگر بیمن مران بیمن مرو
چون حریف شاه باشی ای طرب بیمن منوش
چون به بام شه روی ای پاسبان بیمن مرو
وای آن کس کو در این ره بینشان تو رود
چو نشان من تویی ای بینشان بیمن مرو
وای آن کو اندر این ره میرود بیدانشی
دانش راهم تویی ای راه دان بیمن مرو
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق
ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
#غزلیات_شمس
#مولانا
#غزلیات_شمس
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان شبان شدهای
بر طور برو ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دشت طوی پا آبله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن
حضرت مولانا
با من صنما دل یک دله کن
گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
مجهول مرو با غول مرو
زنهار سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش
این مغز مرا پرمشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو
دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان شبان شدهای
بر طور برو ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو
در دشت طوی پا آبله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن
حضرت مولانا
گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
#غزلیات_شمس
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
#غزلیات_شمس
گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
#غزلیات_شمس
ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم
یوسفانند که درمان دل پردردند
که ز مستی بندانند که ما درمانیم
#غزلیات_شمس
مولانا جلالالدین محمد بن محمد، غزلیات شمس تبریزی، غزل شمارهی (۲۷۷۵)
مُرغِ دلْ پَرّان مَبا، جُز در هوایِ بیخودی
شمعِ جانْ تابان مَبا، جُز در سَرایِ بیخودی
آفتابِ لُطفِ حَق بر عاشقانْ تابنده باد
تا بِیُفتَد بر همه سایهیْ هُمایِ بیخودی
گَر هزاران دولت و نِعْمَت بِبینَد عاشقی
نایَد اَنْدَر چَشمِ او، اِلّا بَلایِ بیخودی
بِنْگَر اَنْدَر من، که خود را در بَلا اَفکَندهام
از حَلاوتها که دیدم در فِنایِ بیخودی
جان و صد جانْ خود چه باشد، گَر کسی قُربان کُند
در هوایِ بیخودیّ و از برایِ بیخودی؟
عاشقا کمتر نِشین با مَردمِ غَمناکْ تو
تا غُباری دَرنَیُفتَد در صَفایِ بیخودی
باجَفا شو با کسی کو عاشقِ هُشیاری است
تا بیابی ذوقها اَنْدَر وَفایِ بیخودی
بیخودی را چون بِدانی، سَروَری کاسِد شود
ای سَریّ و سَروَریها خاکِ پایِ بیخودی
خوش بُوَد ظاهر شُدن بر دشمنان بر تَختِ مُلْک
لیک آنها هیچ نَبْوَد جان به جایِ بیخودی
گَر تو خواهی شَمسِ تبریزی شود مِهْمانِ تو
خانه خالی کُن زِ خود، ای کَدخدایِ بیخودی
#غزلیاتِ شمسِ تبریزي
# عبدالکریم سروش.
🍃🍂
مُرغِ دلْ پَرّان مَبا، جُز در هوایِ بیخودی
شمعِ جانْ تابان مَبا، جُز در سَرایِ بیخودی
آفتابِ لُطفِ حَق بر عاشقانْ تابنده باد
تا بِیُفتَد بر همه سایهیْ هُمایِ بیخودی
گَر هزاران دولت و نِعْمَت بِبینَد عاشقی
نایَد اَنْدَر چَشمِ او، اِلّا بَلایِ بیخودی
بِنْگَر اَنْدَر من، که خود را در بَلا اَفکَندهام
از حَلاوتها که دیدم در فِنایِ بیخودی
جان و صد جانْ خود چه باشد، گَر کسی قُربان کُند
در هوایِ بیخودیّ و از برایِ بیخودی؟
عاشقا کمتر نِشین با مَردمِ غَمناکْ تو
تا غُباری دَرنَیُفتَد در صَفایِ بیخودی
باجَفا شو با کسی کو عاشقِ هُشیاری است
تا بیابی ذوقها اَنْدَر وَفایِ بیخودی
بیخودی را چون بِدانی، سَروَری کاسِد شود
ای سَریّ و سَروَریها خاکِ پایِ بیخودی
خوش بُوَد ظاهر شُدن بر دشمنان بر تَختِ مُلْک
لیک آنها هیچ نَبْوَد جان به جایِ بیخودی
گَر تو خواهی شَمسِ تبریزی شود مِهْمانِ تو
خانه خالی کُن زِ خود، ای کَدخدایِ بیخودی
#غزلیاتِ شمسِ تبریزي
# عبدالکریم سروش.
🍃🍂
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این شعر مولانا یه تصویرسازی فوقالعاده از زیباییهای جهان و انسانه. مولانا تو این بیت از ما میخواد که بیشتر از ظاهر به عمق چیزها نگاه کنیم و به زیباییهای درونی توجه کنیم. این شعر در واقع یه دعوت برای دیدن "آنچه که هست" به جای "آنچه که به نظر میاد" هست.
#مولانا #غزلیات_شمس #ادبیات_فارسی #شعر_عرفانی #زیبایی_درون #فلسفه_زندگی #زندگی_معنوی #حقیقت_پنهان
#مولانا #غزلیات_شمس #ادبیات_فارسی #شعر_عرفانی #زیبایی_درون #فلسفه_زندگی #زندگی_معنوی #حقیقت_پنهان