معرفی عارفان
1.05K subscribers
32.4K photos
11.6K videos
3.17K files
2.65K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ای که می نازی به ذبح گوسفند
ذبح کن خود را که باشی ارجمند

#اقبال_لاهوری

عید قربان عیدی است
که در نهاد آدمی رخ می دهد و
داستان قربانی کردن اسماعیل
نمادی است از بریدن تعلقات نفسانی.

ابراهیم از تعلق به اسماعیل آزاد شد
و اسماعیل از تعلق به خود
وابستگی های بیرونی و درونی که آدمی را به بند کشیده
مانند:
بند رذیلت،بند سیم و زر،بند خرافات،بند تعصب،بند ریا،بند خودبینی،بند گناه و بند...
چه باید کرد؟
پاسخ حضرت مولانا به این سوال بسیار زیباست؛می فرماید:

عاشقم من کشته ی قربان لا
  جان من نوبت گه طبل بلا

باید عاشق بود و تسلیم
که خاصیت عشق تسلیم بودن است
کمر همت بستن و آمادگی برای هر آزمایش و بلایی

همچو اسماعیل پیشش سر بنه
شاد و خندان پیش تیغش جان بده
عاشقان آنگه شراب جان کشند
که بدست خویش خوبان شان کشند

و در این راه باید از هرچه که داری و نداری بگذری
و قربانی او کنی
تا معشوق درب حرمش را به حرمت خلوص عشق گشوده
و شراب حقیقت را به عاشق بنوشاند.

عید سعید قربان
بر عاشقان مبارک باد
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفته‌ای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر می‌روم گر نروم نیستم...»

#اقبال_لاهوری
نغمه ی من از جهان دیگر است
این جرس را کاروان دیگر است

ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد
چشم خود بر بست و چشم ما گشاد

رخت باز از نیستی بیرون کشید
چون گل از خاک مزار خود دمید

#اقبال_لاهوری
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفته‌ای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر می‌روم گر نروم نیستم...»

#اقبال لاهوری
قدم بی‌باک تر نِه در حریمِ جانِ مشتاقان
تو صاحب‌خانه‌ای آخِر چرا دزدانه می‌آیی؟

#‌اقبال لاهوری
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفته‌ای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر می‌روم گر نروم نیستم...»
#اقبال_لاهوری
ای خدا روزی کن آن روزی مرا
وارهان زین روز بی سوزی مرا

بسته در ها را برویم باز کن
خاک را با قدسیان همراز کن

#اقبال_لاهوری
﷽بسمـالله الرحمن الرحیمـ﷽
بہ نامـ خــــداے همہ🤞
گذشتی تیز گام ای اختر صبح
مگر از خواب ما بیزار رفتی

من از ناآگهی گم کرده راهم
تو بیدار آمدی بیدار رفتی..


#اقبال_لاهوری
سفر از خویش
چو کردی
همه جا معراج است

#صائب

اگر در روح انسان
معراج شدنی و مطلوب است،
در شعور و فکرِ انسان نیز
لازم و مطلوب است.
به تعبیرِ
اقبال لاهوری کسانی که
در فکر، شعور و سطحِ اندیشهٔ خود
انقلاب به پا نمی‌کنند،
نیمی از انسانیّتِ خود را پایمال می‌کنند.
معراجِ آسمانی زمینه و بستری دارد که
همان معراجِ زمینی و انقلابِ فکری است.
اگر فکر تنها در سطحی نازل،
روزمره و ابتدایی کار کند،
هرگز به سوی تعالی پیش نرود
و عقاید و باورهایِ گذشته‌اش
را بازبینی و بازسازی نکند؛
در حقِ خود جفا کرده
زیرا خود را در
سطحِ حیوانیّت نگاه داشته است.


از شعور است این که گویی نزد و دور
چیست معراج؟ انقلاب اندر شعور

#اقبال_لاهوری
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفته‌ای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر می‌روم گر نروم نیستم...»

#اقبال لاهوری