ای که می نازی به ذبح گوسفند
ذبح کن خود را که باشی ارجمند
#اقبال_لاهوری
عید قربان عیدی است
که در نهاد آدمی رخ می دهد و
داستان قربانی کردن اسماعیل
نمادی است از بریدن تعلقات نفسانی.
ابراهیم از تعلق به اسماعیل آزاد شد
و اسماعیل از تعلق به خود
وابستگی های بیرونی و درونی که آدمی را به بند کشیده
مانند:
بند رذیلت،بند سیم و زر،بند خرافات،بند تعصب،بند ریا،بند خودبینی،بند گناه و بند...
چه باید کرد؟
پاسخ حضرت مولانا به این سوال بسیار زیباست؛می فرماید:
عاشقم من کشته ی قربان لا
جان من نوبت گه طبل بلا
باید عاشق بود و تسلیم
که خاصیت عشق تسلیم بودن است
کمر همت بستن و آمادگی برای هر آزمایش و بلایی
همچو اسماعیل پیشش سر بنه
شاد و خندان پیش تیغش جان بده
عاشقان آنگه شراب جان کشند
که بدست خویش خوبان شان کشند
و در این راه باید از هرچه که داری و نداری بگذری
و قربانی او کنی
تا معشوق درب حرمش را به حرمت خلوص عشق گشوده
و شراب حقیقت را به عاشق بنوشاند.
عید سعید قربان
بر عاشقان مبارک باد
ذبح کن خود را که باشی ارجمند
#اقبال_لاهوری
عید قربان عیدی است
که در نهاد آدمی رخ می دهد و
داستان قربانی کردن اسماعیل
نمادی است از بریدن تعلقات نفسانی.
ابراهیم از تعلق به اسماعیل آزاد شد
و اسماعیل از تعلق به خود
وابستگی های بیرونی و درونی که آدمی را به بند کشیده
مانند:
بند رذیلت،بند سیم و زر،بند خرافات،بند تعصب،بند ریا،بند خودبینی،بند گناه و بند...
چه باید کرد؟
پاسخ حضرت مولانا به این سوال بسیار زیباست؛می فرماید:
عاشقم من کشته ی قربان لا
جان من نوبت گه طبل بلا
باید عاشق بود و تسلیم
که خاصیت عشق تسلیم بودن است
کمر همت بستن و آمادگی برای هر آزمایش و بلایی
همچو اسماعیل پیشش سر بنه
شاد و خندان پیش تیغش جان بده
عاشقان آنگه شراب جان کشند
که بدست خویش خوبان شان کشند
و در این راه باید از هرچه که داری و نداری بگذری
و قربانی او کنی
تا معشوق درب حرمش را به حرمت خلوص عشق گشوده
و شراب حقیقت را به عاشق بنوشاند.
عید سعید قربان
بر عاشقان مبارک باد
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم...»
#اقبال_لاهوری
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم...»
#اقبال_لاهوری
نغمه ی من از جهان دیگر است
این جرس را کاروان دیگر است
ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد
چشم خود بر بست و چشم ما گشاد
رخت باز از نیستی بیرون کشید
چون گل از خاک مزار خود دمید
#اقبال_لاهوری
این جرس را کاروان دیگر است
ای بسا شاعر که بعد از مرگ زاد
چشم خود بر بست و چشم ما گشاد
رخت باز از نیستی بیرون کشید
چون گل از خاک مزار خود دمید
#اقبال_لاهوری
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم...»
#اقبال لاهوری
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم...»
#اقبال لاهوری
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم...»
#اقبال_لاهوری
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم...»
#اقبال_لاهوری
ای خدا روزی کن آن روزی مرا
وارهان زین روز بی سوزی مرا
بسته در ها را برویم باز کن
خاک را با قدسیان همراز کن
#اقبال_لاهوری
﷽بسمـالله الرحمن الرحیمـ﷽
بہ نامـ خــــداے همہ🤞
وارهان زین روز بی سوزی مرا
بسته در ها را برویم باز کن
خاک را با قدسیان همراز کن
#اقبال_لاهوری
﷽بسمـالله الرحمن الرحیمـ﷽
بہ نامـ خــــداے همہ🤞
گذشتی تیز گام ای اختر صبح
مگر از خواب ما بیزار رفتی
من از ناآگهی گم کرده راهم
تو بیدار آمدی بیدار رفتی..
#اقبال_لاهوری
مگر از خواب ما بیزار رفتی
من از ناآگهی گم کرده راهم
تو بیدار آمدی بیدار رفتی..
#اقبال_لاهوری
سفر از خویش
چو کردی
همه جا معراج است
#صائب
اگر در روح انسان
معراج شدنی و مطلوب است،
در شعور و فکرِ انسان نیز
لازم و مطلوب است.
به تعبیرِ اقبال لاهوری کسانی که
در فکر، شعور و سطحِ اندیشهٔ خود
انقلاب به پا نمیکنند،
نیمی از انسانیّتِ خود را پایمال میکنند.
معراجِ آسمانی زمینه و بستری دارد که
همان معراجِ زمینی و انقلابِ فکری است.
اگر فکر تنها در سطحی نازل،
روزمره و ابتدایی کار کند،
هرگز به سوی تعالی پیش نرود
و عقاید و باورهایِ گذشتهاش
را بازبینی و بازسازی نکند؛
در حقِ خود جفا کرده
زیرا خود را در
سطحِ حیوانیّت نگاه داشته است.
از شعور است این که گویی نزد و دور
چیست معراج؟ انقلاب اندر شعور
#اقبال_لاهوری
چو کردی
همه جا معراج است
#صائب
اگر در روح انسان
معراج شدنی و مطلوب است،
در شعور و فکرِ انسان نیز
لازم و مطلوب است.
به تعبیرِ اقبال لاهوری کسانی که
در فکر، شعور و سطحِ اندیشهٔ خود
انقلاب به پا نمیکنند،
نیمی از انسانیّتِ خود را پایمال میکنند.
معراجِ آسمانی زمینه و بستری دارد که
همان معراجِ زمینی و انقلابِ فکری است.
اگر فکر تنها در سطحی نازل،
روزمره و ابتدایی کار کند،
هرگز به سوی تعالی پیش نرود
و عقاید و باورهایِ گذشتهاش
را بازبینی و بازسازی نکند؛
در حقِ خود جفا کرده
زیرا خود را در
سطحِ حیوانیّت نگاه داشته است.
از شعور است این که گویی نزد و دور
چیست معراج؟ انقلاب اندر شعور
#اقبال_لاهوری
ساحلِ افتاده گفت «گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم...»
#اقبال لاهوری
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم»
موجِ ز خود رفتهای، تیز خرامید و گفت
«هستم اگر میروم گر نروم نیستم...»
#اقبال لاهوری