معرفی عارفان
1.08K subscribers
32.5K photos
11.7K videos
3.17K files
2.66K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
فضل ما بر شما بدان است که شما با ما گوئید ، ما با او گوئیم . شما از ما شنوید ، ما از وی شنویم ، شما با ما باشید ما با او باشیم.

#اسرار_التوحید
هر که با هر کس بتواند نشست و از هر کس سخن تواند شنید و با هر کسی خورد و خواب تواند کرد ، بدو طمعِ نیکی مدار ، که نفس ، او را به دست شیطان باز داده است .

#اسرار_التوحید
#ابوسعید_ابوالخیر
سلطان الطریقت شیخ ابوسعید ابوالخیر رحمه الله تعالی فرمودند:

که سخن یکی از مشایخ بزرگ است که در مناجات می‌گفت:

خداوندا ! اعضا و جوارح مرا روز قیامت چندان گردان که هفت طبقۀ دوزخ از آن پر گردد، که هیچ کس را جای نماند. پس هر عذاب که همه بندگان خویش را خواهی کرد بر نفس من نِه تنها، تا من داد از نفس خویش بستانم و او را به مراد خویش نبینم و همه بندگان تو از عقوبت خلاص یابند.

خصومت این طایفه (اهل طریق) با نفس خویش و شفقت ایشان بر خلق و بندگان حق سبحانه و تعالی چنین بوده است.


#اسرار_التوحید
#فی‌‌_مقامات_شيخ_ابى‌‌‌سعيد_ابوالخير
حکایتی از #اسرار_التوحید

وقتی جولاهه‌ای به وزیری رسیده بود.
هر روز بامداد برخاستی و کلید برداشتی و درِ خانه بازکردی و تنها در آن‌جا شدی و ساعتی در آنجا بودی، پس بیرون آمدی و پیش امیر شدی. امیر را خبر دادند که او چه می‌کند.
امیر را هوس آن بگرفت که آیا در آن خانه چیست؟
روزی، ناگاه، از پس وزیر بدان خانه درشد.
گَوی دید در آن خانه، چنانکه از آن جولاهگان باشد.
وزیر را دید پای بدان گَو فروکرده.
امیر وی را گفت: «این چیست؟»
وزیر گفت: «یا امیر، این همه دولت که هست، از آن امیر است.
ما ابتدای خویش فراموش نکرده‌ایم.
ما این بوده‌ایم. هر روز خود را از خود یاد دهیم. تا در خود به غلط نیوفتیم.»
امیر انگشتری از انگشت بیرون کرد و گفت:
«بگیر در انگشت کن. تاکنون وزیر بودی، اکنون امیری.»


#اسرار_التوحید،
تصحیح #استاد_شفیعی_کدکنی، ج۲۵۲/۱
شیخ ما گفت :
وقت تو این نَفَس توست در میان دو نَفَس!
یکی گذشته و یکی نا آمده !
دی شد و فردا کو ؟
روز امروز است و امروز این ساعت و این ساعت این نَفَس و این نَفَس این وقت !


#اسرار_التوحید_ابوسعید_ابوالخیر
خواجه عبدالکریم خادم خاص شیخِ ما ابوسعید بود،
گفت: روزی درویشی مرا بنشانده بود تا از حکایت‌های شیخ ما او را چیزی می‌نوشتم.
کسی بیامد که «شیخ تو را می‌خواند.» برفتم.
چون پیش شیخ رسیدم، شیخ پرسید که: چه کار می‏‌کردی؟
گفتم: درویشی حکایت چند خواست، از آن شیخ، می‌نوشتم.
شیخ گفت: یا عبدالکریم! حکایت نویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند.

#ابوسعید_ابوالخیر

📚#اسرار_التوحید
هیچ راه بنده را به خداوند نزدیک‌تر از نیاز نیست.
اگر بر سنگِ خاره افتد، چشمهٔ آب بگشاید.

#محمد_بن_منور
#اسرار_التوحید
از #شیخ_ابوسعید پرسیدند:

سلوک چیست ؟
گفت : « آنچه در سر داری بنهی، آنچه در کف داری بدهی
و آنچه بر تو آید نجهی. »

#مقام_رضا
#اسرار_التوحید
هیچ راه بنده را به خداوند نزدیک‌تر از نیاز نیست.
اگر بر سنگِ خاره افتد، چشمهٔ آب بگشاید.

#ابوسعید_ابوالخیر
#اسرار التوحید