معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عارفی می‌گوید که روزی دزدان قافله ما را غارت کردند،پس نشستند ومشغول طعام خوردن شدند.
یکی از ان ها را دیدم که چیزی نمی خورد به اوگفتم که چرا با آنها در غذا خوردن شریک نمی شوی؟
گفت :من امروز روزه ام
گفتم : دزدی وروزه گرفتن؟! عجب است.
گفت : ای مرد! این راه، راه صلح است که با خدای خود واگذاشته ام
شاید روزی سبب شود وبا او آشنا شدم.

آن عارف می گویدکه سال دیگر او را در مسجد الحرام دیدم که طواف می کند وآثار توبه از وی مشاهده کردم؛
رو به من کرد وگفت:
دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد

#کشکول
#شیخ_بهائی
عارفی در بادیه، زنی را گفت: عشق از نظر شما چیست؟
زن گفت: چنان بزرگ‌ست که بر کسی پوشیده نیست و چنان دقیق است که دیده نمی‌شود و چنان در وجود عاشق جای گرفته‌ است که آتش در آتش‌زنه، چون سنگ آتش‌زنه را برزنی آتش از آن برانگیزد و چون رهایش کنی اثری از آن پدیدار نشود.

#کشکول
#شیخ_بهایی
عارفی در بادیه، زنی را گفت: عشق از نظر شما چیست؟
زن گفت: چنان بزرگ‌ست که بر کسی پوشیده نیست و چنان دقیق است که دیده نمی‌شود و چنان در وجود عاشق جای گرفته‌ است که آتش در آتش‌زنه، چون سنگ آتش‌زنه را برزنی آتش از آن برانگیزد و چون رهایش کنی اثری از آن پدیدار نشود.

#کشکول
#شیخ_بهایی
شاها، ملکا قد فلک را

جز بهر سجود خم نکردی

بر من که پرستشت نکردم

ور ناکردم ستم نکردی

آن چیست که از بدی نکردم

و آن چیست که از کرم نکردی

گفتی که دهم سزای جرمت

چون وقت رسید هم نکردی


#شیخ_بهایی
#کشکول
بهاءالدین محمد بن حسین عاملی (۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک– ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) معروف به شیخ بهایی و با نام کامل بهاءالدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن محمد بن صالح حارثی همدانی عاملی جبعی (جباعی)؛ همه چیزدان، حکیم، علامهٔ فقیه، عارف، منجم، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند ایرانی عرب‌تبار از بعلبک در لبنان کنونی قرون دهم و یازدهم هجری بود که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات دانایی داشت، در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک بر جای مانده‌است. به پاس خدمات او به علم ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم می‌بوده نام شیخ را در لیست مفاخر ایران ثبت کرد. او طومار شیخ بهایی را تدوین کرده‌است
صوفی‌ای را پرسیدند:
    مومن چه هنگام به بدکاری روی آورد؟
    گفت:
    آنگاه که در خویش، گمان نیکوکاری برد.
   
#کشکول شیخ بهایی


مجنون را به سر منزل لیلی گذر بود.
سنگ ها را بوسیدن آغازید
و پیشانی بر خرابه ها نهاد.
ملامتش کردند که چرا چنین میکنی؟
سوگند خورد که جز روی لیلی را نبوسیده
و جز به جمالش نگریسته است.
و در پاسخ سرود :
مگویید سر منزل وی در خاور نجد است،
چرا که هر دشتی سر منزل اوست.
او را به هر سرزمینی جایی است
و بر هر اثری ردپایی.

عارف رومی در مثنوی معنوی
به بخشی از همین معنی اشارت کرده است:

من ندیدم در میان کوی او
در در و دیوار الا روی او

بوسه گر بر در دهم لیلی بُود
خاک بر سر گر نهم لیلی بود

چون همه لیلی بود در کوی او
کوی لیلی نبوَدم جز روی او

هر زمانی صد بصر می بایدت
هر بصر را صد نظر می بایدت

تا بدان هر یک نگاهی می کنی
صد تماشای الهی می کنی

شدم به عشق تو مشهور و نیستم خوشحال
که هر که دید مرا آورد تو را به خیال

اگر دلدار جلوه کند، با کدامین چشم بینمش ؟
وی را با چشم او باید دید تا جز او به دیده نیاید


#کشکول_شیخ_بهایی
از برترین آفتها، عجب است. عجب چنانچه در حدیث آمده هلاک کننده است. پیامبر خدا می فرماید: سه چیز هلاک کننده اند: بخل پیروی شده، هوای نفس دنبال شده و عجب انسان به خودش، ابن مسعود هم گفته است: هلاکت در دو چیز است، ناامیدی و عجب.

عارفی گوید: ابن مسعود که ناامیدی و عجب را با هم جمع کرده است به این علت است که سعادت جز با کوشش بدست نمی آید. و ناامید تلاش نمی کند چون مأیوس است. و مغرور تلاش نمی کند چون تکبرش او را وامی دارد به هرچه دارد اکتفا کند.

بشربن منصور از جمله عابدان بود، روزی نمازش طولانی شد، پس از نماز متوجه شد کسی به او نگاه می کند و به حال او غبطه می خورد. به او گفت: آنچه تو از من می بینی، تو را به تعجب وادار نکند، چه اینکه ابلیس با فرشتگان سالیان طولانی زندگی کرد ولی پس از آن شد که شد.

از برخی پرسیدند: چه وقت مؤمن گنهکار می شود؟ پاسخ داد وقتی گمان کرد انسان خوبی است.

#کشکول شیخ بهایی
#حکایت

   حکیمی را گفتند:
   به هفتادسالگی نیز مال گرد آوری؟
   او گفت:
  مرد بمیرد و پس از وی مالی به دشمن بماند،
  بهتر از آنست که در زندگی به دوست نیازمند
  شود.

      مال گــــردآر در نشیمن خاک
      تا در این کهنه خاکـدان باشی
      گر بمیــری و دشمنان بخورند
      بِهْ که محتــاج دوستـان باشی

     #کشکول
     #شیخ‌بهایی


This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


در آغوشش کشیدم
و از بوی عطرش سرمست شدم،
عطری که به بوی شاخ نورسته ای میمانست
که نسیم سیرابش کرده باشد.

زیبایی تمام، غلام حلقه به گوش اوست.
و از آن است که دلها را اسیر خود کرده

ملامتگران پس از آن که
عشق، کار خویش با من کرد،
به سراغم آمدند
هر چند من نه انکار عشق میکنم،
نه پایانش می بخشم،
بگذار ملامتگر هر یاوه ای میخواهد بگوید...

مهربانا...
اگر قرار است زنده بمانم،
بگذار با هوای دوست باشد
و نیز اگر از شوق او بمیرم،
خود مراد من است...




#کشکول_شیخ_بهایی
یارب یارب به کریمی تو
به صفات کمال رحیمی تو

یارب به نبی و وصی و بتول
یارب یارب بدو سبط رسول

یارب به عبادت زین عباد
به زهادت باقر علم رشاد

یارب یارب بحق صادق
بحق موسی بحق صادق

یارب یارب برضا شه دین
آن ثامن ضامن اهل یقین

یارب به تقی و مقاماتش
یارب به نقی و کراماتش

یارب به حسن شه بحر و بر
بهدایت مهدی دین پرور

کاین بنده ی مجرم عاصی را
وین غرقه ی بحر معاصی را

از قید علایق جسمانی
و زبند وساوس شیطانی

لطفی بنما و خلاصش کن
وز اهل کرامت خاصش کن

#شیخ_بهایی
#کشکول

بهاء الدین محمد عاملی مشهور به شیخ بهایی از دانشمندان بنام عهد شاه عباس صفوی است. وی در سال ۹۵۳ هجری قمری در بعلبک متولد شد. در ۱۳ سالگی همراه پدرش به ایران مهاجرت کرد. وی تألیفاتی به فارسی و عربی دارد که مجموعهٔ آنها به ۸۸ کتاب و رساله بالغ می‌شود. از آثار او می‌توان به کشکول، دیوان غزلیات، جامع عباسی (در فقه)، خلاصةالحساب، تشریح الافلاک و دو مثنوی معروف «نان و حلوا» و «شیر و شکر» اشاره کرد. وی در سال ۱۰۳۰ هجری قمری در اصفهان دار فانی را وداع گفت. جنازهٔ او را به مشهد انتقال دادند و در مسجد گوهرشاد دفن کردند.




بزرگان عرب پدر قیس مجنون را گفتند که:
مجنون را به مکه بَرد و طواف دهد
و از خدا خواهد که وی را از ابتلای آتش عافیت دهد.

پدر چنان کرد و هنگامی که به منا بودند،
ناگهان زنی خواهر خویش لیلی نام را با فریاد خواند

مجنون چنان بیهوش افتاد که پدر پنداشت مرده است.
اما ساعتی بعد که بهوش آمد، چنین خواند:

او بی آن که داند شوق دل ما را برانگیخت،
و با این نام پرنده ای را که
گویی در دل من بود،
به پرواز درآورد





#کشکول_شیخ_بهایی




بزرگان عرب پدر قیس مجنون را گفتند که:
مجنون را به مکه بَرد و طواف دهد
و از خدا خواهد که وی را از ابتلای آتش عافیت دهد.

پدر چنان کرد و هنگامی که به منا بودند،
ناگهان زنی خواهر خویش لیلی نام را با فریاد خواند

مجنون چنان بیهوش افتاد که پدر پنداشت مرده است.
اما ساعتی بعد که بهوش آمد، چنین خواند:

او بی آن که داند شوق دل ما را برانگیخت،
و با این نام پرنده ای را که
گویی در دل من بود،
به پرواز درآورد





#کشکول_شیخ_بهایی
جان مرا عشق های پراکنده بود
و چون چشمم به "جمال تو" افتاد همه را از یاد بردم

این بود که دیگران
به من حسد ورزیدند
و چون تو "مولای" من شدی
من مولای همگان شدم
دین و دنیا را به مردم واگذاشتم

و به "یاد" تو پرداختم
ای دین و دنیای من.....

#حلاج
#کشکول شیخ بهایی
شیخ‌بایزید بسطامی گفت:

زاهد آن نیست که مالکِ چیزی نباشد؛ زاهد آن است که چیزی مالکِ او نباشد.



#کشکول_شیخ‌بهایی
.