ماهیت خاموش عشق، کیفیت بیسخن ماه.
: ای عجب این همه سخن پس از کجا میآید؟ من که لببسته و زبانگزیده و به کنج جسته اینها نمیدانم.
: من نیز چنین.
: ای عشق! خندهها و عشوههایت، و سخنهایی که بیزبان میگویی و من چشموگوشبسته میشنوم و به قلم میرانم و در جهان میگسترم و نمیدانم تو قصدت از اینها همه چیست. نمیدانم قصدت چیست، امّا چون از جان دوستترت میدارم میگویم و نمیپرسم چرا.
: من نیز چنین.
حلمی | کتاب آزادی
#بیزبان
#من_نیز_چنین
#چشم_و_گوش_بسته
: ای عجب این همه سخن پس از کجا میآید؟ من که لببسته و زبانگزیده و به کنج جسته اینها نمیدانم.
: من نیز چنین.
: ای عشق! خندهها و عشوههایت، و سخنهایی که بیزبان میگویی و من چشموگوشبسته میشنوم و به قلم میرانم و در جهان میگسترم و نمیدانم تو قصدت از اینها همه چیست. نمیدانم قصدت چیست، امّا چون از جان دوستترت میدارم میگویم و نمیپرسم چرا.
: من نیز چنین.
حلمی | کتاب آزادی
#بیزبان
#من_نیز_چنین
#چشم_و_گوش_بسته
#صرفا_برای_اندیشیدن
هرگاه جویای ثمره ای هستید و هنوز به آن نرسیده اید، معمولا در ذهن و تن و امور یا روابطتان چیزی هست که باید از آن دست بکشید و رها یا حذفش کنید. مادامی که فرایند حذف را به تعویق اندازید، ثمرات دلخواهتان را به تعویق انداخته اید.
هر مرحله ای از زندگی مستلزم دست کشیدن است. هر پیشرفت به معنای طرد یا پشت سر گذاشتن چیزی کهنه است. در نتیجه، حذف نه تنها چیزی را از شما نمیگیرد، بلکه چیزی به شما میدهد.
#کاترین_پاندر
#چشم_دل_بگشا
هرگاه جویای ثمره ای هستید و هنوز به آن نرسیده اید، معمولا در ذهن و تن و امور یا روابطتان چیزی هست که باید از آن دست بکشید و رها یا حذفش کنید. مادامی که فرایند حذف را به تعویق اندازید، ثمرات دلخواهتان را به تعویق انداخته اید.
هر مرحله ای از زندگی مستلزم دست کشیدن است. هر پیشرفت به معنای طرد یا پشت سر گذاشتن چیزی کهنه است. در نتیجه، حذف نه تنها چیزی را از شما نمیگیرد، بلکه چیزی به شما میدهد.
#کاترین_پاندر
#چشم_دل_بگشا
Forwarded from Deleted Account
فروغ نمونه کامل روشنفکرانی است که گرایش و میلی به فرهنگ کلاسیک ایران ندارند و اگر قرار است به گذشته نگاه کنند، ترجیح میدهند به سراغ کتاب مقدس بروند. احتمال دارد بدبینی و بی اعتمادی شاعر نسبت به فرهنگ مردانه کلاسیک سبب این بی توجهی باشد اما به هرحال، حتی اگر تمام دفترهای شعری او را تورق کنیم پشتوانه های فرهنگی کلاسیک را در آن بسیار اندک خواهیم یافت و این هم وجهی دیگر از صبغه مدرنيته شعر فروغ است.
زمینه های عاطفی- معنایی فروغ دوم، از قطب فردگرایی، جنس گرایی و عصبی بودن فاصله گرفته و عواطف انسانی انسان به ما هو انسان مبنای شعرش قرار گرفته است. من فردی و زنانه او چنان در من اجتماعی و انسانی اش هضم شده که در اکثر موارد گریه، خنده، قهر و مهرش، مصداق هایی انسانی (نه لزوما زنانه) در چشم انداز جهانی پیدا می کنند.
در میان شاعران مدرن هیچ شاعری را نمی توانید پیدا کنید که توانسته باشد به قدرت فروغ دوم، موسیقی شعر را درونی و طبیعی زبان کند. نشانه روشن این خصیصه آن است که وقتی شعر او را می خوانی، به نظرت می آید که وزن ندارد و شعر منثور است. برای نمونه بنگرید به «آیه های زمینی»، «دلم برای باغچه می سوزد» و «کسی که مثل هیچ کس نیست». این وجه شاخص موسیقی شعر اوست اما طبیعی است که از تکنیکهای دیگر، مثل واج آرایی هم بهره ببرد.
شگرد زبانی دیگر فروع دوم، تلفیق دو گونه زبانی و متناقض «باستانگرا با معاصر» است؛ درست شبیه چیزی که در مورد اخوان دیدیم، با این تفاوت که نظرگاه اخوان معطوف به ادبیات کهن فارسی بود و فروغ به زبان کتاب مقدس نظر داشت. موفقیت او در این تلفيق را از آنجا می توان فهمید که «سبک شخصی» شاعر دقیقا در همین سروده ها شکل می گیرد. اگر بپذیریم که «انسان در زبان زندگی می کند، این زبان جدید، معرف حیات فکری- عاطفی جدید و جهان جدید شاعرانه اوست؛ جهانی مبتنی بر درک و احترام متقابل انسانها، زیستن در دل تناقض های زاینده، فراتر رفتن از حصار ایدئولوژی های بسته سنتی، طراحی بیانی ساده و نزدیک به طبیعت نثر اما هنری و حلول در ذات شاعرانه اشیا و پدیده ها.
.
زرقانی. سیدمهدی(۱۳۹۱). چشمانداز شعر معاصر ایران. تهران. ثالث. صفحه ۲۹۷/۲۹۸/۲۹۹
_________________________
#چشم_انداز_شعر_معاصر_ایران
#سید_مهدی_زرقانی
#فروغ_فرخزاد
#شعر_نو
زمینه های عاطفی- معنایی فروغ دوم، از قطب فردگرایی، جنس گرایی و عصبی بودن فاصله گرفته و عواطف انسانی انسان به ما هو انسان مبنای شعرش قرار گرفته است. من فردی و زنانه او چنان در من اجتماعی و انسانی اش هضم شده که در اکثر موارد گریه، خنده، قهر و مهرش، مصداق هایی انسانی (نه لزوما زنانه) در چشم انداز جهانی پیدا می کنند.
در میان شاعران مدرن هیچ شاعری را نمی توانید پیدا کنید که توانسته باشد به قدرت فروغ دوم، موسیقی شعر را درونی و طبیعی زبان کند. نشانه روشن این خصیصه آن است که وقتی شعر او را می خوانی، به نظرت می آید که وزن ندارد و شعر منثور است. برای نمونه بنگرید به «آیه های زمینی»، «دلم برای باغچه می سوزد» و «کسی که مثل هیچ کس نیست». این وجه شاخص موسیقی شعر اوست اما طبیعی است که از تکنیکهای دیگر، مثل واج آرایی هم بهره ببرد.
شگرد زبانی دیگر فروع دوم، تلفیق دو گونه زبانی و متناقض «باستانگرا با معاصر» است؛ درست شبیه چیزی که در مورد اخوان دیدیم، با این تفاوت که نظرگاه اخوان معطوف به ادبیات کهن فارسی بود و فروغ به زبان کتاب مقدس نظر داشت. موفقیت او در این تلفيق را از آنجا می توان فهمید که «سبک شخصی» شاعر دقیقا در همین سروده ها شکل می گیرد. اگر بپذیریم که «انسان در زبان زندگی می کند، این زبان جدید، معرف حیات فکری- عاطفی جدید و جهان جدید شاعرانه اوست؛ جهانی مبتنی بر درک و احترام متقابل انسانها، زیستن در دل تناقض های زاینده، فراتر رفتن از حصار ایدئولوژی های بسته سنتی، طراحی بیانی ساده و نزدیک به طبیعت نثر اما هنری و حلول در ذات شاعرانه اشیا و پدیده ها.
.
زرقانی. سیدمهدی(۱۳۹۱). چشمانداز شعر معاصر ایران. تهران. ثالث. صفحه ۲۹۷/۲۹۸/۲۹۹
_________________________
#چشم_انداز_شعر_معاصر_ایران
#سید_مهدی_زرقانی
#فروغ_فرخزاد
#شعر_نو
Forwarded from Deleted Account
فروغ نمونه کامل روشنفکرانی است که گرایش و میلی به فرهنگ کلاسیک ایران ندارند و اگر قرار است به گذشته نگاه کنند، ترجیح میدهند به سراغ کتاب مقدس بروند. احتمال دارد بدبینی و بی اعتمادی شاعر نسبت به فرهنگ مردانه کلاسیک سبب این بی توجهی باشد اما به هرحال، حتی اگر تمام دفترهای شعری او را تورق کنیم پشتوانه های فرهنگی کلاسیک را در آن بسیار اندک خواهیم یافت و این هم وجهی دیگر از صبغه مدرنيته شعر فروغ است.
زمینه های عاطفی- معنایی فروغ دوم، از قطب فردگرایی، جنس گرایی و عصبی بودن فاصله گرفته و عواطف انسانی انسان به ما هو انسان مبنای شعرش قرار گرفته است. من فردی و زنانه او چنان در من اجتماعی و انسانی اش هضم شده که در اکثر موارد گریه، خنده، قهر و مهرش، مصداق هایی انسانی (نه لزوما زنانه) در چشم انداز جهانی پیدا می کنند.
در میان شاعران مدرن هیچ شاعری را نمی توانید پیدا کنید که توانسته باشد به قدرت فروغ دوم، موسیقی شعر را درونی و طبیعی زبان کند. نشانه روشن این خصیصه آن است که وقتی شعر او را می خوانی، به نظرت می آید که وزن ندارد و شعر منثور است. برای نمونه بنگرید به «آیه های زمینی»، «دلم برای باغچه می سوزد» و «کسی که مثل هیچ کس نیست». این وجه شاخص موسیقی شعر اوست اما طبیعی است که از تکنیکهای دیگر، مثل واج آرایی هم بهره ببرد.
شگرد زبانی دیگر فروع دوم، تلفیق دو گونه زبانی و متناقض «باستانگرا با معاصر» است؛ درست شبیه چیزی که در مورد اخوان دیدیم، با این تفاوت که نظرگاه اخوان معطوف به ادبیات کهن فارسی بود و فروغ به زبان کتاب مقدس نظر داشت. موفقیت او در این تلفيق را از آنجا می توان فهمید که «سبک شخصی» شاعر دقیقا در همین سروده ها شکل می گیرد. اگر بپذیریم که «انسان در زبان زندگی می کند، این زبان جدید، معرف حیات فکری- عاطفی جدید و جهان جدید شاعرانه اوست؛ جهانی مبتنی بر درک و احترام متقابل انسانها، زیستن در دل تناقض های زاینده، فراتر رفتن از حصار ایدئولوژی های بسته سنتی، طراحی بیانی ساده و نزدیک به طبیعت نثر اما هنری و حلول در ذات شاعرانه اشیا و پدیده ها.
.
زرقانی. سیدمهدی(۱۳۹۱). چشمانداز شعر معاصر ایران. تهران. ثالث. صفحه ۲۹۷/۲۹۸/۲۹۹
_________________________
#چشم_انداز_شعر_معاصر_ایران
#سید_مهدی_زرقانی
#فروغ_فرخزاد
#شعر_نو
زمینه های عاطفی- معنایی فروغ دوم، از قطب فردگرایی، جنس گرایی و عصبی بودن فاصله گرفته و عواطف انسانی انسان به ما هو انسان مبنای شعرش قرار گرفته است. من فردی و زنانه او چنان در من اجتماعی و انسانی اش هضم شده که در اکثر موارد گریه، خنده، قهر و مهرش، مصداق هایی انسانی (نه لزوما زنانه) در چشم انداز جهانی پیدا می کنند.
در میان شاعران مدرن هیچ شاعری را نمی توانید پیدا کنید که توانسته باشد به قدرت فروغ دوم، موسیقی شعر را درونی و طبیعی زبان کند. نشانه روشن این خصیصه آن است که وقتی شعر او را می خوانی، به نظرت می آید که وزن ندارد و شعر منثور است. برای نمونه بنگرید به «آیه های زمینی»، «دلم برای باغچه می سوزد» و «کسی که مثل هیچ کس نیست». این وجه شاخص موسیقی شعر اوست اما طبیعی است که از تکنیکهای دیگر، مثل واج آرایی هم بهره ببرد.
شگرد زبانی دیگر فروع دوم، تلفیق دو گونه زبانی و متناقض «باستانگرا با معاصر» است؛ درست شبیه چیزی که در مورد اخوان دیدیم، با این تفاوت که نظرگاه اخوان معطوف به ادبیات کهن فارسی بود و فروغ به زبان کتاب مقدس نظر داشت. موفقیت او در این تلفيق را از آنجا می توان فهمید که «سبک شخصی» شاعر دقیقا در همین سروده ها شکل می گیرد. اگر بپذیریم که «انسان در زبان زندگی می کند، این زبان جدید، معرف حیات فکری- عاطفی جدید و جهان جدید شاعرانه اوست؛ جهانی مبتنی بر درک و احترام متقابل انسانها، زیستن در دل تناقض های زاینده، فراتر رفتن از حصار ایدئولوژی های بسته سنتی، طراحی بیانی ساده و نزدیک به طبیعت نثر اما هنری و حلول در ذات شاعرانه اشیا و پدیده ها.
.
زرقانی. سیدمهدی(۱۳۹۱). چشمانداز شعر معاصر ایران. تهران. ثالث. صفحه ۲۹۷/۲۹۸/۲۹۹
_________________________
#چشم_انداز_شعر_معاصر_ایران
#سید_مهدی_زرقانی
#فروغ_فرخزاد
#شعر_نو
Forwarded from 👑بابک خرمدین👑
#چشم_و_دستار
زلیخا چشم یاری از صبا دارد نمی داند
که بوی پیرهن را چشم چون دستار می باید
بعضی موتیوهای برساخته ی صائب مخصوص او نیز باقی ماندند یعنی هم خود او ان را آفریده و هم مورد استفاده دیگر شاعران بعد از خودش قرار نگرفته و عمومیت نیافته است.
حدود ۱۵ بیت از صائب یافتم که در آن از موتیو واژگانی #چشم و #دستار استفاده می کند و با بررسی همه ی ابیات به این نتیجه می رسیم که رابطه ی شباهت چشم و دستار عموما از دو جهت #سفیدی و #پوشیدن است.
۱- رابطه ی #سفیدی: به نمونه های زیر توجه بفرمایید:
دیده چون دستار کن از گریه کز چشم سفید
کعبه ی دیدار دارد جامه از احرام ها
دیده ی من چون سفید از گریه چون دستار شد
خواب در یک پیرهن با ماه کنعان می کنم
در این ابیات صائب دستار را تنها به رنگ سفید معرفی می کند. در چند بیت همچون بیت دوم چشم و دستار با موضوع انتظار یعقوب گره خورده که باز منظور چشم سفید از انتظار است. نمونه یی دیگر:
نیست بی خورشید عالمتاب صبح انتظار
پیر کنعان طرفها از چشم چون دستار بست
۲- #پوشیدن:
این رابطه از آن جهت است که دستار پوشیدنی است و با #چشم_پوشی متناسب. به بیت زیر توجه بفرمایید:
دیده ی پوشیده می باید قماش حسن را
پیر کنعان بوی وصل از چشم چون دستار یافت
باید توجه داشت که در بوطیقای صائب عنصر ایهام تناسب از ارکان اصلی است. چنان که در همین موتیو نیز در ابیاتی پوشیدنی بودن دستار از سویی و ارتباط آن با #پیراهن موجب شده که با موضوع پیراهن یوسف گره خورده و مضمون زیر ساخته می شود:
یعقوب ما ز چشم چو دستار خویشتن
بی منت صبا شنود بوی پیرهن
یا
بوی یوسف می کشم از چشم چون دستار خویش
چشم بر راه صبا چون پیر کنعان نیستیم
جالب آن است که در این شبکه ی تداعی چشم چون دستار خود پیراهنی برای پوشیدن می گردد و با آن می توان جسم معشوق و در اینجا یوسف را پوشاند و به تعبیر صائب تسخیر کرد. بببینید:
عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد
چشم چون دستار خود را پیرهن خواهیم کرد
یا این بیت یگانه:
می کشم دوری ز حیرت ورنه با یوسف بود
چشم چون دستار من از پیرهن نزدیکتر
و نکته ی آخر ارتباط دستار با #باد و #نسیم است. دستار به نسیمی به جنبش در می آید و از آنجا که در داستان یوسف و یعقوب باد صبا بوی یوسف را برای یعقوب می آورد، همنشینی دیگری را میان چشم و دستار و باد یا نسیم صبا هستیم. و اینچین می رسیم به بیت مورد بحث:
زلیخا چشم یاری از صبا دارد نمی داند
که بوی پیرهن را چشم چون دستار می باید
#دکتر_محمدعلی_شیوا
زلیخا چشم یاری از صبا دارد نمی داند
که بوی پیرهن را چشم چون دستار می باید
بعضی موتیوهای برساخته ی صائب مخصوص او نیز باقی ماندند یعنی هم خود او ان را آفریده و هم مورد استفاده دیگر شاعران بعد از خودش قرار نگرفته و عمومیت نیافته است.
حدود ۱۵ بیت از صائب یافتم که در آن از موتیو واژگانی #چشم و #دستار استفاده می کند و با بررسی همه ی ابیات به این نتیجه می رسیم که رابطه ی شباهت چشم و دستار عموما از دو جهت #سفیدی و #پوشیدن است.
۱- رابطه ی #سفیدی: به نمونه های زیر توجه بفرمایید:
دیده چون دستار کن از گریه کز چشم سفید
کعبه ی دیدار دارد جامه از احرام ها
دیده ی من چون سفید از گریه چون دستار شد
خواب در یک پیرهن با ماه کنعان می کنم
در این ابیات صائب دستار را تنها به رنگ سفید معرفی می کند. در چند بیت همچون بیت دوم چشم و دستار با موضوع انتظار یعقوب گره خورده که باز منظور چشم سفید از انتظار است. نمونه یی دیگر:
نیست بی خورشید عالمتاب صبح انتظار
پیر کنعان طرفها از چشم چون دستار بست
۲- #پوشیدن:
این رابطه از آن جهت است که دستار پوشیدنی است و با #چشم_پوشی متناسب. به بیت زیر توجه بفرمایید:
دیده ی پوشیده می باید قماش حسن را
پیر کنعان بوی وصل از چشم چون دستار یافت
باید توجه داشت که در بوطیقای صائب عنصر ایهام تناسب از ارکان اصلی است. چنان که در همین موتیو نیز در ابیاتی پوشیدنی بودن دستار از سویی و ارتباط آن با #پیراهن موجب شده که با موضوع پیراهن یوسف گره خورده و مضمون زیر ساخته می شود:
یعقوب ما ز چشم چو دستار خویشتن
بی منت صبا شنود بوی پیرهن
یا
بوی یوسف می کشم از چشم چون دستار خویش
چشم بر راه صبا چون پیر کنعان نیستیم
جالب آن است که در این شبکه ی تداعی چشم چون دستار خود پیراهنی برای پوشیدن می گردد و با آن می توان جسم معشوق و در اینجا یوسف را پوشاند و به تعبیر صائب تسخیر کرد. بببینید:
عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد
چشم چون دستار خود را پیرهن خواهیم کرد
یا این بیت یگانه:
می کشم دوری ز حیرت ورنه با یوسف بود
چشم چون دستار من از پیرهن نزدیکتر
و نکته ی آخر ارتباط دستار با #باد و #نسیم است. دستار به نسیمی به جنبش در می آید و از آنجا که در داستان یوسف و یعقوب باد صبا بوی یوسف را برای یعقوب می آورد، همنشینی دیگری را میان چشم و دستار و باد یا نسیم صبا هستیم. و اینچین می رسیم به بیت مورد بحث:
زلیخا چشم یاری از صبا دارد نمی داند
که بوی پیرهن را چشم چون دستار می باید
#دکتر_محمدعلی_شیوا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تصنیف:
#چشم_نرگس_آوازدشتی
باصدای:
#بانو ملیحه_مرادی🍃
نوازنده تار:
#حمید_خوانساری
نوازنده کمانچه:
#سامر_حبیبی
نوازنده تنبک:
#امید_نیاورانی
#چشم_نرگس_آوازدشتی
باصدای:
#بانو ملیحه_مرادی🍃
نوازنده تار:
#حمید_خوانساری
نوازنده کمانچه:
#سامر_حبیبی
نوازنده تنبک:
#امید_نیاورانی
به من ارچه می پرستم ندهید می که مستم
محمدرضاشجریان
موسیقی ایرانی : (اف ام)
دستگاه_مایه : #سه_گاه_مخالف
خواننده : استاد #محمدرضاشجریان
(برو ای طبیبم از سر که خبر زسر ندارم
به خدا رها کنم جان که زجان خبر ندارم
به عیادتم قدم نه که ز بیخودی شوم به
می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم...
#حافظ )
هنرمندان :
#همایون_خرم : ویلون
#مجیدنجاحی : سنتور
#فرهنگ_شریف : تار
#حسین_همدانیان : ضرب
#چشم_آذر
دستگاه_مایه : #سه_گاه_مخالف
خواننده : استاد #محمدرضاشجریان
(برو ای طبیبم از سر که خبر زسر ندارم
به خدا رها کنم جان که زجان خبر ندارم
به عیادتم قدم نه که ز بیخودی شوم به
می ناب نوش و هم ده که غم دگر ندارم...
#حافظ )
هنرمندان :
#همایون_خرم : ویلون
#مجیدنجاحی : سنتور
#فرهنگ_شریف : تار
#حسین_همدانیان : ضرب
#چشم_آذر
اے پری! #غم نیست گر مثل مَنَت دیوانهایست
هر گلے را بلبلی، هر شمع را پروانهایست
جان فداے گوشهے آن #چشمِ مخمورانه باد
کز قفاے هر #نگاهش ناز محبوبانهایست
#محتشم_کاشانی
هر گلے را بلبلی، هر شمع را پروانهایست
جان فداے گوشهے آن #چشمِ مخمورانه باد
کز قفاے هر #نگاهش ناز محبوبانهایست
#محتشم_کاشانی
چشم من- صحنه ۳- داریوش
@Dariush0Atfsdaa
اجرای ترانه: #چشم_من
#آلبوم_صحنه_۳
ترانه سرا: اردلان سرفراز
آهنگساز: حسن شماعی زاده
اجرا: داریوش
سال: ۱۳۸۱
قصه ی گذشته های
خوب من
خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن
حالا باید
سر رو زانو بزارم
تا قیامت اشک حسرت ببارم
دل هیشکی مثل من
غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گریه
دوای دردمه
چرا چشمم اشکشو کم میاره
خورشید روشن
ما رو دزدیدن
زیر اون ابرای سنگین کشیدن...
#آلبوم_صحنه_۳
ترانه سرا: اردلان سرفراز
آهنگساز: حسن شماعی زاده
اجرا: داریوش
سال: ۱۳۸۱
قصه ی گذشته های
خوب من
خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن
حالا باید
سر رو زانو بزارم
تا قیامت اشک حسرت ببارم
دل هیشکی مثل من
غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گریه
دوای دردمه
چرا چشمم اشکشو کم میاره
خورشید روشن
ما رو دزدیدن
زیر اون ابرای سنگین کشیدن...
هر که دلارام دید ،، از دلش ، آرام رفت ،
چشم ندارد خلاص ،، هر که در این دام رفت ،
یادِ تو میرفت و ، ما ،، عاشق و بیدل بُدیم ،
پرده برانداختی ،، کار ، به اتمام رفت ،
گر ، به همه عمرِ خویش ،، با تو ، برآرَم دَمی ،
حاصلِ عمر ، آن دم است ،،، باقیِ ایام ، رفت ،
#چشم ندارد خلاص = انتظارِ خلاص شدن ندارد - توقع ندارد که خلاص بشود
#سعدی
چشم ندارد خلاص ،، هر که در این دام رفت ،
یادِ تو میرفت و ، ما ،، عاشق و بیدل بُدیم ،
پرده برانداختی ،، کار ، به اتمام رفت ،
گر ، به همه عمرِ خویش ،، با تو ، برآرَم دَمی ،
حاصلِ عمر ، آن دم است ،،، باقیِ ایام ، رفت ،
#چشم ندارد خلاص = انتظارِ خلاص شدن ندارد - توقع ندارد که خلاص بشود
#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زَعفَران بر رُخِ خود مال اگر مَهرویی
رویِ خوب ار بِنِمایی بِخوری زَخمِ قَفا
#غزل ۱۶۹ مولانا
قفا: پس گردن
☆ با مالیدن زعفران بر صورت خود، روی گُلگونت را زرد و خسته نشان بده، تا نامحرمان به تو طمع نکنند و نیز از چشم زخمِ حسودان در امان باشی.
☆ با توجه به اینکه مولانا از تمثیلهای قابل فهم، برای فهماندن مفاهیم ماورایی و معرفتی استفاده میکند، لذا توصیه میکند که زیبایی دل و جان و روانت را عرضه نکن تا نامحرمان طریقت به تو آسیب نزنند و از چشم زخم همراهان حسود در امان باشی.
#چشم_زخم